عصر آزادی آنلاین/ مریم خدابخش
شهر؛ نیز جان دارد، جان شهر از آن مَسِتانید….
جانِ درختان گرفتید و جایش، آهن و سیمان ساختید…
جان از باغ ها و آب های روان گرفتید….
جایش جعبه ها و چوب کبریت های مرتفع برافراشتید و فاضلاب ها راه انداختید….
شهر من جان دارد، صاحب این جان،
مردمان شهر اند….
مردمان شهر، سکوت امروز ِ من و ما، ظلم بزرگی ایست در حقِ فرزندان امروز و فردای این مرزِ کهن
متخصصانِ مجرّب شهر و شهرسازی، سکوت دیروز و امروز شما، گناه نابخشودنی ایست در حق ِ این مردمان شهر….
این چه وضعی ایست که در شهر جاری شده است….
به خود آییم که شهر، سخت جان دارد و سخت نفس اش، در تنگ است….
با به خواب رفتن من، ما و شما می دانید، شهر یک بمب در حال انفجار شده است….
یک کلید قرمز، بر سر هر پل، کوی و برزن برجای است….
به خود آییم که سخت وقت مان تنگ است و رفتن نیز، خارج از اختیار من و ماست….
شهر من، احیا می خواهد و احیاگرانی از جنس ِ شرف و بیداری، وجدان و آگاهی….
شهر من سخت محتاج تفکّر و تدبیرِ متخصصانِ آگاه، باشرف و با وجدان است…
من، ما و شما همه مسؤولیم و مقصر در وضع کنون این شهر…
به خود آییم که وقت، بسی تنگ است و در شتابِ بی رنگ……