از مربی بهداشت دهان و دندان دهات آذربایجان تا دانش آموختگی ممتاز دندان پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تبریز

 عصر آزادی آنلاین / ✍?محمد فرج پور باسمنجی

●همکاری با دکتر مبین پدر جذامیان ایران و ساخت دوهزار دست دندان مصنوعی جذامیان
●۱۸سال خادمیت ارائه ی خدمات دندان پزشکی و دهان و دندان برای بیماران روانی، جذامیان، زندانیان و مدد جویان کمیته امداد تبریز
●بیماران ولی نعمتان ما هستند آن هارا کیسه پول نبینیم و حکیم باشیم نه تاجر

________

  دکتر منوچهر احمد پور از دندان پزشکان متعهد و متخصص در شهر پزشکی و دانشگاهی تبریز است. شهرت وی علاوه بر خدمات دندان پزشکی به شهروندان تبریزی با اجرت مناسب زمانی به زبان ها افتاد که با زنده یاد دکتر محمد حسین مبین پدر جذامیان  ایران سالها به بابا باغی رفت و ۱۵ سال تمام با جدیت و مسئولیت پذیری به درمان بیماران جذامی که اکثرا مشکل دهان و دندان داشتند پرداخت و هم اکنون از ساکنان عزیز و رنج دیده ی منطقه مسکونی بابا باغی سراغ دکتر منوچهر احمد پور را بگیریم از این دندان پزشک لایق وحاذق تمجید می‌کنند و از وی به بزرگی یاد می‌کنند که سالها در کنار زنده یاد دکتر محمد حسین مبین منشاء خدمات درمانی و دندان پزشکی در مرکز جذامیان تبریز بودند. نگاهی به اسناد خدمات پزشکی آن مرکز نشان می‌دهد که دکتر احمد پور برای ۲ هزار نفر دندان مصنوعی ساخته و علاوه بر آن به معالجه و درمان مشکلات دندانی جذامیان  در همه ی سطوح سنی از کودک و نوجوان و بزرگسال و کهنسال پرداخته است که نام نیک این دندان پزشک ورد زبان هاست. خدمات نیکوکاری و تخصصی این دندان پزشک علاوه بر مرکز جذامیان تبریز ۱۸ سال نیز در زندان تبریز بوده و این دندان پزشک خادم با حضور مستمر خود به درمان و مداوای زندانیان که به دلایلی مختلف گرفتار حبس شده بودند مبادرت کرده و هم اکنون زندانیانی که دوره ی حبس خود را طی کردند و آزاد شده اند و دنبال کسب و کار خویش هستند هر از گاهی با  دسته ی گل و جعبه ی شیرینی به مطب دکتر احمد پور سر می‌زنند و خدا قوتی گفته و از زحمات وی قدر دانی می‌کنند همچنین ذکر خدمات این دندانپزشک به مدد جویان کمیته امداد تبریز نیز خالی از لطف نیست.

به وسیله ی یکی از دوستان دانشکده ی دندان پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تبریز با این دندان پزشک دوست داشتنی آشنا شدم و در نشستی دوستانه به مناسبت ۲۳ فروردین، روز دندانپزشک به گفتگو نشستم که ماحصل آن را در ذیل باهم میخوانیم؛

اینجانب متولد ۱۳۴۵ در روستای باتمان‌قلیج واقع در شهرستان هشترود هستم دوران کودکی من در همان روستا گذشت لازم به توضیح می باشد که روستای ما یکی از زیباترین روستاهای پلکانی با باغات میوه‌ی فراوان که رودخانه ی قرآنقو اولین سر چشمه‌های خود را از آنجا و از دامنه های زیبای عروس کوه های‌ ایران یعنی قله ی سهند می گیرد.

زندگی‌ بر طبیعت این روستا واقعا دل انگیز و روح بخش می باشد دوران ابتدایی را در همان ده سپری کرده با آموزگارانی که هنوز هم افتخار شاگردی آنان را دارم و هنوز باهم در ارتباط هستیم از جمله آموزگار اول ابتدایی جناب آقای محمد مهریار _آموزگار دوم و سوم زنده یاد جواد سلیمانی و آقای مینایی و اموزگار پنجم جناب آقای بهروز نویدی که همه ی آنان در تحصیلات و آموزش بنده تلاش وافری داشتند.

من مجبور شدم با کمک پدر و مادر که حق خیلی بزرگی بر گردن من دارند به شهرستان مراغه جهت ادامه تحصیل مهاجرت کنم.

در شهرستان مراغه در سال ۱۳۵۷ الی ۱۳۵۹ که دارای حاشیه های زیادی است ، از مجال این بحث خارج می باشد که خود یک تراژدی شنیدنی برای فرزندان امروزی می باشد .

در سال ۱۳۶۰ خانواده به دلیل اینکه نمی توانستند در روستای محل تولدم زندگی کنند به شهر تبریز مهاجرت کردند که من از سال ۱۳۶۰ دوره دبیرستان را در دبیرستان ۲۹بهمن تبریز شروع کردم که چهار سال دبیرستان را از سال ۱۳۶۰ الی ۱۳۶۴ دوره راهنمایی و دبیرستان مصادف بود با جنگ ۸ ساله که خود مقوله طولانی‌تری را دارد.

در سال ۱۳۶۴ بعد از اتمام دوره دبیرستان و بعد از شرکت در کنکور سراسری آن سال ، در رشته بهداشت‌کار و دهان و دندان دانشگاه علوم پزشکی تبریز پذیرفته شدم ‌که طی این دوره ۳/۵ ساله نیز خود داستان مفصلی دارد …

از بین تمام این مدت تحصیل شخصی بنام آقای اصغر شاه‌محمدی ، مجری طرح بهداشت کار و دهان و دندان در زندگی من تاثیر حیاتی داشت. وی نه تنها طرح بهداشت کار و دهان و دندان را رهبری می‌کرد ، بلکه همانند برادر بزرگ و پدری دلسوز برای ما دانشجویان بخصوص بنده بود.

در دوره بهداشت کار دهان و دندان در خدمت اساتیدی بنام از جمله آقایان دکتر علومی ؛ دکتر رضایی ، دکترضیائی ، خانم دکتر نخجوانی ، آقای دکتر میرعماد ، آقای دکتر خوشنویسان و سایر اساتید محترم بودم و از علم و ادب آن بزرگواران فیض وافر بردم.

بعد از اتمام دوره بهداشت کار و دهان و دندان ، یک طرح ۵ ساله جهت ارائه‌ خدمات دندانپزشکی به روستای شیرامین از توابع شهرستان آذرشهر اعزام شدم که بعد از ۲ سال خدمت در آن روستا در سال ۱۳۷۱ به مرکز جذامیان ایران (بابا باغی) اعزام شدم و در آنجا با استاد فقید زنده یاد دکتر محمدحسین مبین آشنا گشتم .لازم بذکر است که بابا باغی از جمله جاهایی بود که کسی حاضر نمی‌شد جهت ارائه خدمت به آنجا برود. ولی من علاقه خاصی داشتم که به آن بیماران دور افتاده از جامعه،خدمت نمایم.

بنده به مدت ۱۵ سال در بیمارستان بابا‌ باغی خدمت کردم از سال ۷۱ الی ۷۹ بصورت تمام وقت و از سال ۷۹ الی ۸۳ بصورت نیمه‌وقت صورت می‌گرفت.

در زمان شروع به کارم در بیمارستان بابا باغی حدود ۲۵۰۰ نفر بیمار در آنجا وجود داشت که تا آن زمان اصلا درمان دندانپزشکی را تجربه نکرده بودند.

من در مدت ۱۰ سال به کلیه بیماران موجود و نیز بیماران غیرثابت ؛ پروتز دندان تهیه کردم. روزهای مدیدی در لابراتوار اختصاصی بیمارستان ، به چیدن دندان مصنوعی مبادرت می‌کردم تا جائیکه سرویس ایاب و ذهاب راهی می‌شد و من به علت مشغول بودن در لابراتور متوجه نمی‌شدم و مجبور می‌شدم مسافتی را در آن منطقه کوهستانی با پای پیاده طی کنم.

● ورود به دانشکده دندانپزشکی

در سال ۷۹ بعد از تلاشهای فراوان در کنکور ورود دکتری شرکت کردم و در آن سال در دانشکده دندانپزشکی تبریز پذیرفته شدم که تحت نظر اساتید محترم از جمله آقایان دکتر طاهری تالش ، دکتر آریا ، دکتر عسگرزاده ، دکتر نظافتی ، دکتر رحیمی و دکتر لفظی کسب فیض نمودم. که در نهایت بعد از تلاشهای شبانه‌روزی ، در بهمن ماه سال ۱۳۸۱ فارغ‌التحصیل شدم.

لازم بذکر می‌باشد از سال ۱۳۶۹ لغایت سال ۱۳۹۴ در خدمت مددجویان کمیته امداد امام‌خمینی بودم که با کمترین دستمزد و در بسیاری از موارد رایگان و در بعضی از موارد که بیماران قدرت آمدن به مطب را نداشتند در منزل آن‌ها خدمات ممکن را انجام می‌دادم.

اگر یک بررسی آماری از کمیته امداد انجام گیرد،نشان می‌دهد که باز من اولین دندانپزشکی بودم که خدمات نوین دندانپزشکی برای مدد جویان انجام دادم و قریب به پانزده هزار نفر از مددجویان از خدمات من بهره بردند.

از خدمات و سوابقی که در طی دوران خدمتم در دانشگاه علوم پزشکی داشتم می‌توانم بگویم که از آنجائیکه بنده اعتقادم بر این بود که یک دندانپزشک باید کار خودش را انجام دهد لذا زیاد دنبال کارهای اجرائی نرفتم و پیشنهاد هایی از آن قبیل را قبول نکردم. ولی کماکان بعلت قدرت در معاونت درمان ، به مدت ۴ سال کارشناس دندانپزشکی بودم.

عضو هیئت عالی تنظیم برنامه‌های دندانپزشکی دانشگاه علوم پزشکی، کارشناس سازمان نظام پزشکی و کارشناس سازمان پزشکی قانونی که در حال حاضر در این دو سمت آخر فعال می‌باشم.

از سال ۱۳۸۶ در مرکز بیمارستان رازی بصورت تمام وقت اعلام همکاری کردم که به مدت ۱۰ سال در خدمت بیماران عزیز اعصاب و روان بودم. در اینجا خوب است متذکر شوم که بیماران روانی از مظلومترین بیماران جامعه هستند. چرا که اینها اغلب از خانواده طرد می‌شوند در حالیکه مثلا یک بیمار سرطانی ، با وجود هزینه‌های درمانی گزاف برای خانواده ، همچنان مورد حمایت خانواده می‌باشد. هر چند آرزوی قلبی ما دوری تمامی امراض از همه همنوعان هستیم.

از آنجائیکه حرفه دندانپزشکی از مشاغل سخت و زیان‌آور می‌باشد توصیه من به همکاران جوان این است که اگر علاقه‌ای به آن نداشته باشند انتخاب نکنند چون موفق نخواهند شد.

به همکاران جوان توصیه می‌کنم که بیماران ، ولی‌نعمتان ما هستند آنها را کیسه پول نبینند و درِ مطبشان به روی همه باز باشد و حکیم باشند نه تاجر.

به بیماران اطلاعات و مشاوره درست بدهند هر چند به ضرر دندانپزشک باشد. مطمئن باشید با راهنمائی درست ، کار درمان درست انجام خواهد گرفت و شما نیز از راه صحیح و حلال به درآمد بابرکت خود خواهید رسید.

از انجام تبلیغاتی که در شان پزشک و دندانپزشک نیست خودداری نمائید.با بیماران و مراجعین ، با احترام و متانت رفتار کنید چرا که آنان تشنه محبت و توجه هستند.در کارهایی که انجام دادید و اگر ذره‌ای به بیمار حق بدهید که در اعتراض به شما محق است.از حاشیه‌سازی و توجیه خودداری کنید و درمان را کار کنید. در مورد درمانهایی که قصد انجامش را دارید توضیح کامل در مورد نحوه درمان و هزینه‌های آن بدهید.با بیمار مانند یک خریدار جنس برخورد نکنید.متوجه باشید که بیمار جهت درمان دردش آمده و مشکل دارد ؛ مشکلش را زیادتر نکنید. چرا که بیمار هم درد دارد و هم می‌خواهد برای درمان دردش پول خرج کند و چه بسا که توان و بضاعت مالی هم ندارد.

بنده در تمام عمرم با نقشه قبلی کاری را انجام نداده‌ام و خداوند متعال را حاضر و ناظر بر اعمالم دانسته‌ام و خداوند متعال هم همیشه یار و یاور من بوده و در مسیر زندگی‌ام همواره انسانهای بزرگی را قرار داده و من از علم و ادب آن بزرگواران بهره فراوان برده‌ام که یکی از این افراد ، زنده‌یاد دکتر محمدحسین مبین بودند که در مسافرت علمی با ایشان آشنا شدم و با توضیحاتی که از مرکز بابا باغی دادند بنده ترغیب شدم که در آنجا به خدمت ادامه بدهم و ایشان علیرغم کمبودهایی که دندانپزشکی در آن مرکز داشت به من کمک کردند آنجا را تا حدودی تجهیز کنم و کار درمان ۱۵۰۰ نفر از بیماران جذامی را شروع کنم.من هر روز در آن مرکز ، بعلت اینکه اکثراً دندان‌های آن عزیزان قابل نگهداری نبود روزانه حدود بیست دندان می‌کشیدم و به مرور زمان در طول ۱۵ سال، به همه آنهائیکه در مرکز بودند خودم با انجام تمام مراحل کاری پروتز دندان برای دندان مصنوعی ساخته و تحویل دادم.

بعضی از بیماران حتی در دهان ، استخوان کام را هم نداشتند من با ابتکار عمل خودم برای آنها پروتز ماگریوفاسیال درست کردم که این یکی از کارهای مبتکرانه بنده در آن مرکز بود.کلا کار دندانپزشکی و ساخت دندان مصنوعی برای بیماران جذامی کار خلاقانه‌ایست.چون بنابر اقتضای بیماری‌شان ، نه لب و استخوان کامل و درست و حسابی دارند و نه اعصاب حسی مناسب جهت کنترل لب و زبان خود.

بنابراین پروتز ساخته شده برای آنها باید از خصوصیات خاصی برخوردار می‌شد که من با ایجاد شرایط خاص ، مثلا با استفاده از نقص‌های استخوانی پیش آمده در کمین در اثر بیماری به کیدپرونی‌ها اضافه می‌کردم.

لازم بذکر است که در طول خدمتم همانطوریکه که گفتم تصادفات مسیر فعالیتهای بنده را تعیین می‌کردند و یکی از این تصادفات مرا با زندان مرکزی تبریز آشنا کرد و آن اینطور بود که یکی از آشنایانم در زندان تبریز برای مدتی زندانی بود و من خیلی دلم می‌خواست که او را ملاقات کنم.در سال ۱۳۸۲ برای ملاقات با وی به زندان رفتم ولی اجازه ندادند. من خودم را معرفی کردم و گفتم که می‌خواهم با رئیس زندان صحبت کنم.رئیس وقت زندان آقای ملکی ، مرا قبول کرد که به خدمتشان برسم ، من مشکلم را بازگو کردم و ایشان گفتند که چون شما فامیل درجه ۱ نیستید بنابراین طبق مقررات نمی‌توانید با زندانی ملاقات داشته باشید اما چنانچه اگر بخواهید ملاقات داشته باشید بایستی هر هفته یک روز بصورت رایگان ، دندان‌های زندانیان را درمان کنید.من هم قبول کردم و به مدت ۲ سال رایگان با زندان تبریز همکاری کرده و این کار را انجام دادم. که بعداً بعلت مشغله زیاد نرفتم. اما رئیس زندان بعدی از من درخواست کردند که در قبال پرداخت دستمزد با ایشان همکاری کنم و بنده با دریافت نصف بهاء به مدت ۱۶ سال دیگر تا سال ۱۳۹۸ در خدمت زندانیان عزیز بودم که بعداً بعلت خستگی دیگر نتوانستم به همکاری با مجموعه ندامتگاه تبریز ادامه دهم.

✍?محمد فرج پور باسمنجی

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.