نقش آفرینی مردم آذربایجان در استقبال از شهدای سانحه هوایی ارسباران در تبریز به روایت "عصرآزادی"

سلامِ آذربایجان به شهدای خدمت

عصرآزادی آنلاین/ شهرام صادق زاده

یکشنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳ بود که هلی کوپتر حامل رئیس دولت سیزدهم و هیات همراه او در مسیر بازگشت از مراسم افتتاح سد قیز قلعه‌سی در مرز ارس به سمت شهر تبریز، در جنگل های ارسباران بر اثر سانحه‌ ای دلخراش در آسمان جنگلهای ارسباران دچار حادثه شده و تمام سرنشینان آن به شهادت رسیده و عنوان “شهدای خدمت” را دریافت نمودند.
حادثه ای غیرقابل تصور که موجب جان باختن امام جمعه محبوب تبریز، استاندار پرتلاش آذربایجان شرقی به همراه رئیس دولت سیزدهم، وزیر امور خارجه، فرمانده یگان حفاظت رئیس‌ جمهور، سرهنگ خلبان سیدطاهر مصطفوی، سرهنگ کمک خلبان محسن دریانوش و سرگرد فنی بهروز قدیمی گردید و البته گویا به دلیل مطرح شدن پاره ای از شُبهه ها، قرار است زوایای پنهان و علل وقوع آن مورد بررسی کارشناسی قرار گرفته و به مردم اعلام شود.
صدها هزار نفر از مردم قدردان مناطق شمالغرب کشور برای اولین بار در مراسم تشییع پیکر تمام شهدای سانحه هوایی منطقه ارسباران در تبریز حضور یافتند اما، آذربایجان به غیر از استاندار تلاشگر و جوان خود، گوهر ناب و پدر معنوی خود را نیز از دست داد؛ شهادت سومین امام جمعه شهید تبریز که دل مردم آذربایجان را سوزاند زیرا زنده یاد آل هاشم، خطیبی بود که تراز نماز جمعه را افزایش داد، او یک فرهنگ جدید در منش امام جمعه ای ها ایجاد کرد و خلوص ویژه ای که در وجودش نهاده شده بود، مردم داری، خدمت و وقف مردم را به همگان آموخت گرچه برخی ها باز هم یاد نگرفتند که چگونه باید مردم داری کرد…

◾️بدرقه اول

روز پنجشنبه ۳ خرداد ۱۴۰۳ هوای تبریز، ابری همراه با نم نم باران بود اما صفای روزهای بهاری را نداشت، گویی قطره های باران نه از آسمان که از چشمان مردم قدرشناس روی زمین می بارید؛ تبریز بدون سید شریف خود نه رنگ خوش اردیبهشت که رنگ عزا و ماتم گرفته بود.
در حقیقت، تا هفته گذشته یک تبریز بود و یک سید خندان که از بطن مردم بود و همراه آنها؛ او در شادی های مردم این دیار خوشحال بود و با غمهایش غمگین و چه شوربخت مردمی که چنین مرواریدی را از دست داد که شاید سال ها زمان نیاز باشد تا کسی همچون او برای آذربایجانی ها متولد شود.
آری، تبریز و آذربایجان، سوگوار کسی است که ۷ سال امامت جمعه آنها را بر عهده داشت و در این سال های کوتاه مردم و زن، کوچک و بزرگ از اقشار و طبقات مختلف جز نیکی از او ندیدند و برای همین، این فراق تا قیامت دشوار شد.
سید شریف تبریز و آذربایجان بسیاری از سنت های نادرست گذشته را شکست و در اولین روزهای امامت جمعه نرده های آهنی را از مصلای اعظم تبریز برداشت.
او با جوانان و نوجوانان همراه شد، با هواداران دو آتشه تیم پرطرفدار تراکتور نشست و برخاست داشت، درد دل آنها را می شنید و آنها را راهنمایی می کرد و تنها امام جمعه ایران بود که گاهاً به استادیوم یادگار برای تماشای مسابقات فوتبال می رفت.
زنده یاد آل هاشم با مردم و برای مردم زندگی کرد، در معابر تبریز قدم می زد، سوار اتوبوس و تاکسی می شد، باکی از آن نداشت که صاحب منصب است تا مانند عده ای دیگر خود را جدا از مردم کند؛ سید خندان تبریز به معنی واقعی کلمه محبوب و محجوب بود.
شهید شریف تبریز نه محبوب طبقه ای خاص که برای همه مردم از طیف ها و سلایق مختلف شریف و عزیز بود؛ او موانع بزرگ تفاوت ها را که سال ها در تبریز ترسیم شده بود شکست و خطی کشی های غلط و خشن گذشته را از میان برداشت، برای همین، هوای تبریز در روزهای آغازین خرداد ۱۴۰۳ بارانی بود و شاید آسمان این شهر هم برای آن مرحوم می گریید زیرا دیگر صحن نماز جمعه تبریز صدایی از سید خندان نخواهد شنید.

◾️بدرقه دوم

خاطره یک سرباز ارتش از سید شهید آل هاشم امام جمعه محبوب تبریز که قبلاً ریاست عقیدتی – سیاسی کل ارتش را برعهده داست خالی از لطف نیست و نشان از مردم داری آن مرحوم دارد.
“سعید ایزدی خسروشاهی” همان سرباز اهل خسروشاه است که شرح ماجرا را اینگونه تعریف می کند: سرباز بودم و از خسروشاه به تهران رفتم، آنجا گفتند مدارکت ناقص است و باید بروی و آن را بگیری و بیاوری اما جایی بودم که علیرغم ازدحام خودروها در اتوبان، کسی نبود که سوارم کند، مسیر هم طوری نبود که بتوانم پیاده بروم، حتی وقتی دربست می‌ گفتم، باز توجهی نمی‌ کردند.
یک‌ دفعه خودرویی مقابلم ایستاد و شیشه را پایین داد و گفت: سرباز… کجا میری؟ نگاهی به راننده انداختم؛ یک سید روحانی بود. گفتم حاج آقا منتظر تاکسی هستم. او با نگاه مهربانی گفت: سوار شو، گفتم راضی به زحمت نیستم؛ اما گفت که نه، سرباز ما هستی و من هم باید کمکت کنم.
با خجالت سوار شدم. سر صحبت را باز کرد؛ کجا خدمت می کنی و چقدر از خدمتت مانده، من هم جوابش را دقیق می دادم. مقصدم طوری بود که باید چند مسیر عوض می کردم، گفتم حاج آقا هر جا که تاکسی باشد مرا پیاده کن بیشتر از این زحمت نمی‌دهم، اما او مسیرم را پرسید و گفت: چشم،
نیم‌ ساعت رانندگی کرد و آخر سر مرا مقابل ساختمانی که باید به آنجا می رفتم پیاده کرد، از خجالت آب شده بودم. می دانستم بخاطر غریبی من، این زحمت را به جان خریده است. موقع پیاده شدن، گفتم حاج آقا شما ارتشی هستید؟ گفت: بله، گفتم می‌توانم اسمتان را بپرسم؟ گفت: آل‌ هاشم هستم… تشکر کردم و پیاده شدم.
راستش آن‌ موقع نمی دانستم رئیس کل عقیدتی – سیاسی ارتش زحمت جابجایی مرا شخصاً متحمل شده است؛ آنهم بدون اسکورت و بدون تشریفات!
بعدها از سربازی پرسیدم آل‌ هاشم را می شناسی؟ گفت: بله، رئیس عقیدتی سیاسی کل ارتش است، من سرجایم میخکوب شدم، هرگز یادم نمی‌ رود که ایشان چقدر متواضعانه به یک سرباز عادی در شهری غریب کمک کرد.

◾️بدرقه آخر

مردم شریف تبریز و آذربایجان، همیشه ثابت کرده اند که پیشگام در حرکت ها و بزنگاه هایی هستند که با اقتدار، انسجام و منافع ملی کشور ارتباط مستقیم دارد و حضور مردم این خطه در مراسم تشییع و بدرقه شهدای خدمت، تبلور روح قدردانی آنان از خدمات خادمین کشور به ویژه وداع باشکوه با دو تن از مردمی ترین و عزیزترین مدیران ارشد استانی یعنی امام جمعه محبوب و استاندار جوانشان بود.
در حقیقت، مردم تبریز و آذربایجان خاطرات ماندگار و شیرینی از زنده یاد آل هاشم، امام جمعه محبوب و استاندار تلاشگران دارند؛ چهره هایی که هیچگاه مردم را فراموش نکرده و همواره در کنار مردم بودند و از این رو نیز محبوب القلوب شدند.
سايه مهر پدرانه و مديريت مدبرانه‌ زنده یاد “سیدمحمدعلی آل هاشم” بر كالبد بی‌ جان چندين ساله آذربایجان و به ویژه تبریز غبار خستگي و نا اميدي را از چهره مردمانش زدوده و زندگی بر گرفته از روح انساني و تواضع را براي شهرمان رقم زده بود.
كور سوي اميدمان در مديريت آذربایجان شرقی دگربار با حضور استانداری جوان، تلاشگر، كاردان و اهل ميدان و عمل شعله ور شد و بعد از مدت‌ها معني واقعي جمله مديريت قاطع و جهادي را به معناي اخص كلمه در زنده یاد “مالک رحمتی” دريافتيم؛ همان مدیری که امان را از ادارات در گِل نشسته و مديران بي‌خاصيت و توجيه‌ گر استان بريده و آرايش ايستا و منفعل سياسي و مديريتي آذربایجان شرقی را برهم زده و نگاه و انرژی جدیدی براي هدف‌هاي بزرگ ترسيم كرده بود و دست روزگار چه بي‌رحم بود كه چشم ديدن دل‌هاي اميدوار مردم آذربايجان را نداشت.
حال، آنها كامشان شيرين به شهد شهادت شد ولي داغ مصيبت سنگين فراقشان دل مردم ديار آذربایجان را تا ابد مخدوش كرده و دلِ شير می خواهد و جسارتي علي گونه براي هر كه پا جای پای اين اسطوره‌ها بنهد كه قطعاً مسئوليتی بس سنگين بر دوش خواهد داشت چرا كه مردم اين ديار ديگر قدم پس نهادن را بر نمي‌تابند و برای کمتر شدن داغ دل دو‌ محبوب از دست داده، انتظاری فراتر دارند لذا اين جاويدنامان براي هميشه رفتند؛ باشد كه الگويي براي رهروان خدمت به خلق الله و تلنگري برای مسئولان فعلی باشند.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.