تجربه تلخ روسیه و انزوای پوتین

عصرآزادی آنلاین/ دکتر قدیر گلکاریان، مدرس روابط بین الملل Near East University

در بحبوحه هیجانات رأی اعتماد به وزرای پیشنهادی دکتر پزشکیان در هفته گذشته، شاید بسیاری از علاقمندان به مباحث و تحولات سیاسی و بین المللی از رخدادی مهم در شمال قفقاز غافل بودند. همان طور که از اخبار بر می آید، حملات فزاینده و نتیجه بخش ارتش اوکراین به منطقه کورسک روسیه که به تاریخ 15 آگوست (یک هفته پیش) اتفاق افتاد، در نوع خود از نظر ژئوپلتیکی و استراتژیکی اقدامی مهم به شمار می رود. حمله فرامرزی اوکراین به منطقه کورسک روسیه و پیشروی بسیار سریع که در مدت چند روز بالغ بر ده ها کیلومتر مربع می شود، موجب حیرت و غافلگیری ارزیابان مسایل امنیتی، نظامی و استراتژیکی شد. حمله غیرمنتظره یک دولت کوچک و درمانده در اوج جنگ چند ساله علیه یک قدرت هسته ای، باعث شد که هیبت روسیه زیر سئوال برود. بعد از این حادثه دیگر روایت مربوط به شکست ناپذیری ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه و عظمت و شکست ناپذیری ارتش روسیه که از قدیم الایام نقل قول محافل است، با خاک یکسان شد و تمام ابهت و قدرت روسیه خدشه پذیرفت.

در حالی که تحلیلگران غربی تا حد زیادی بر پیشرفت های تاکتیکی نیروهای اوکراینی در خاک روسیه متمرکز شده اند، این حمله همچنین ضعف استراتژیک روسیه را به عنوان یک قدرت بزرگ ادعایی آشکار کرد. ناگفته پیداست که حضور مستشاران نظامی آمریکایی و اروپایی به همراه تجهیزات جنگی و جنگنده های اف 16 اهدایی کشورهای غربی به اوکراین در این موفقیت دخیل بوده است و چنین نتیجه ای در حمله به کورسک، مدیون حمایت های لازم کشورهای غربی است و اگر ارتش ضعیف اوکراین به مدیریت زلنسکی بسنده می کرد، به قدر یقین چنین پیروزی نصیب این اربش نمی شد. روسیه خود را به طور فزاینده ای در درگیری با اوکراین منزوی می بیند و متحدانش چه در داخل و چه در خارج از سازمان پیمان امنیت جمعی، از او حمایت نمی کنند. قابل ذکر است که روسیه از چندین سال پیش چنین معاهده ای را با بسیاری از کشورهای جدا شده از اتحاد جماهیر شوروی به امضاء رسانده و مقرر بوده است که اگر حمله ای به یکی از کشورهای عضو پیمان صورت پذیرد، بقیه اعضا مجبور به حمایت نظامی هستند. لیکن در شرایط فعلی و با وجود حملات سنگین و فرساینده اوکراین به منطقه ای مهم در روسیه (کورسک) نه حمایت نظامی و نه حمایت سیاسی لازم از سوی اعضا به نفع روسیه انجام نمی گیرد. این حمله همچنین ضعف استراتژیک روسیه را به عنوان یک قدرت بزرگ ادعایی آشکار کرده است. همانطور که اشاره شد، روسیه خود را منزوی می بیند و متحدانش در سازمان پیمان امنیت جمعی (CSTO) – یک ائتلاف نظامی مشابه ناتو که شامل ارمنستان، بلاروس، قزاقستان، قرقیزستان و تاجیکستان است – از او حمایت نمی کنند.

کشورهای آسیای مرکزی از نظر سیاسی و نظامی یا از طریق عضویت در سازمان پیمان امنیت جمعی و یا معاهدات دوجانبه روابط خودشان را با  روسیه گره زده اند. یکی از اصولی که یک سازمان نظامی بر اساس روابط فیمابین با متحدان خود همیشه مد نظر قرار می دهد، حفظ روابط و هماهنگی و حمایت سیاسی بین اعضا در صورت لزوم است.

نمونه این را می توانیم در ماده 5 پیمان اتلانتیک شمالی (ناتو) ببینیم.  بنابراین، ماده چهار مندرج در معاهده سازمان پیمان امنیت جمعی نیز تصریح می کند که: “اگر یکی از کشورهای عضو، توسط هر کشور یا گروهی از کشورها مورد تجاوز قرار گیرد، تجاوز انجام گرفته به منزله تجاوز به همه کشورهای عضو معاهده تلقی می شود.” به همین علت است که ماده مذکور شالوده روابط بین متفقین را تشکیل می دهد. اگرچه ازبکستان عضو سازمان پیمان امنیت جمعی نیست، اما در سال 2005 معاهده روابط متفقین با روسیه را امضا کرد و همان معاهده در مجلس آن کشور نیز به تصویب رسید.

علی رغم توافقاتی که مسکو با جمهوری های آسیای مرکزی، به استثنای ترکمنستان که سیاست بی طرفی مثبت را ترجیح می دهد، همه اعضای سازمان پیمان جمعی در آسیای مرکزی سکوت هماهنگ شده ای را حفظ کرده اند و در بحبوحه مداخله اوکراین در کورسک نه کمک نظامی و نه حمایت سیاسی از روسیه ارائه نداده اند.

این نشان دهنده ناکارآمدی روابط متحدان است و ثابت می کند که سازمان پیمان امنیت جمعی بیشتر به عنوان ساختاری حبابی و معاهده امضا شده در بین اعضا، چیزی جز یک کاغذ نیست و به طور قابل توجهی اقتدار منطقه ای روسیه را تضعیف می کند. از این منظر لازم است دلایل سفر پوتین به باکو را در چند روز گذشته تعبیر و تفسیر کرد.

البته باید گفت که این اولین بار نیست که موضوع بی کفایتی سازمان پیمان امنیت جمعی مطرح می شود. الکساندر لوکاشنکو، رئیس جمهور بلاروس، از این سازمان به دلیل نادیده گرفتن درخواست کمک قرقیزستان در بحبوحه درگیری های قومی در سال 2010 انتقاد کرد. او در آن زمان گفته بود که: “این چه نوع سازمانی است که اگر در یکی از کشورهای عضو خونریزی شود، هیچ واکنشی از خود نشان نمی دهد؟.. این سازمان به صورت پیکری ساکت و منجمد است که به هیچ دردی نمی خورد.”

علاوه بر این، جدایی ازبکستان از سازمان پیمان امنیت جمعی (دو بار در سال های 1999 و 2012) باعث شد که شکاف عمیقی در میان اعضای سازمان ایجاد شود. این در حالی است که اخیراً ارمنستان هم عضویت در این سازمان را متوقف کرد و سمت و سوی جهان غرب را ترجیح داد و ایالات متحده و فرانسه نیز آغوش گرمی برای ایروان گشودند. البته توجیه ارمنستان این بود که سازمان پیمان امنیت جمعی در بحبوحه جنگ قره باغ و آزادسازی اراضی اشغالی توسط ارتش جمهوری آذربایجان هیچ واکنشی از خود نشان نداد و اعضای سازمان در برابر چنین موفقیت ارتش آذربایجان و وجود بحران(به زعم ارمنستان) واکنشی نشان نداد. خروج ارمنستان از این سازمان در نوع خود موجب بی اعتبار شدن بیش از حد این سازمان شد.

سکوت هماهنگ جمهوری های آسیای مرکزی در بحبوحه نفوذ اوکراین به خاک روسیه، به نوبه خود، ضربه دیگری به شهرت سازمان پیمان امنیت جمعی به عنوان یک بلوک نظامی و روسیه به عنوان یک قدرت بزرگ فرضی محسوب می شود. نکته مهم این است که کرملین هیچ گونه کمک نظامی از متحدان خود بر اساس الزامات منشور سازمان پیمان امنیت جمعی یا معاهده روابط متحدان درخواست نکرده است. برخی ناظران بر این عقیده هستند که علل عدم مداخله کشورهای عضو پیمان امنیت جمعی به عدم رغبت روسیه به دخالت آنها مربوط می شود. البته لازم به ذکر است که یک روز بعد از حمله اوکراین به کورسک، سرویس مطبوعاتی سازمان پیمان امنیت جمعی، یعنی در ۱۶ آگوست در واکنش به انتقاد رسانه های روسی مجبور به پاسخ شد. در بیانیه مطبوعاتی اعلام شده بود که در صورت لزوم، سازمان پیمان امنیت جمعی “تمام رویه های لازم را اجرا خواهد کرد”. اما در عین حال خاطرنشان کرده بود که چنین درخواستی هنوز از سوی کرملین مطرح نشده است. (نشریه اسپوتنیک روسیه به تاریخ 17 آگوست 2024)

با این حال، عدم وجود هرگونه واکنش رسمی در میان کشورهای آسیای مرکزی در مورد مداخله اوکراین در کورسک را باید به عنوان مدرک مهم دیگری از کاهش اقتدار مسکو در منطقه در نظر گرفت. آنچه آشکار است اینکه، گرایش هایی که در نتیجه بحران کورسک پدیدار شد، ممکن است پیامدهای گسترده ای برای فرآیندهای منطقه ای آسیای مرکزی داشته باشد و پنجره ای از فرصت را برای غرب برای افزایش حضور خود در منطقه باز کند. به طوری که در نشست سران کشورهای آسیای مرکزی در شهر آستانه که قبل از حمله اوکراین به کورسک شکل گرفت، رهبران شرکت کننده در نشست نهم آگوست نقشه راهی را برای هماهنگی سیاست های تجاری و دفاعی اعلام کرده بودند. به عنوان مثال، شوکت میرضیایف، رئیس جمهور ازبکستان، اثرات مخرب بحران روسیه و اوکراین بر تجارت منطقه ای را برجسته کرد و خاطرنشان ساخت که همگرایی منطقه ای بهینه ترین راه برای کاهش انواع چالش ها به ویژه جنگ اوکراین – روسیه است. در همین حال قاسم جومرت توکایف، رئیس جمهور قزاقستان هم خواستار هماهنگی امنیت منطقه ای و سیاست دفاعی بین پنج جمهوری آسیای مرکزی شد. اما می بینیم که هنوز امضاهای اعضا در زیر بیانیه مشترک نشست خشک نشده، اوکراین شش روز بعد به محدوده جغرافیایی روسیه حمله می کند و در کمترین زمان اراضی زیادی را تصرف می نماید. چنین حادثه ای در نوع خود افول قدرت روسیه محسوب می شود که بی اعتنایی و منزوی سازی روسیه از سوی متفقین در پیمان نیز از همین روست. البته این احتمال وجود دارد که روسیه غافل از این وضعیت نبوده و شاید شرایط و فرصتی را برنامه ریزی کند تا بتواند شرایط را تبدیل به ابتکارات عمل گرایانه کند.

اما هر چه باشد، شرایط کنونی فرصت بهینه ای برای آمریکا است که رویدادهای آشکار در نگاه سیاسیون آمریکایی به منزله زمین حاصلخیزی است که برای واشنگتن ایجاد شده است و می تواند بسترهای مشارکت خود را در فرآیندهای منطقه ای احیا کند. تضعیف اقتدار روسیه فرصتی را برای ایالات متحده فراهم می کند تا اعتبار و حضور خود را در منطقه که پس از خروج آمریکا از افغانستان آسیب دیدده بود، بازگرداند. بر اساس بازنگری مجدد استراتژی ایالات متحده برای آسیای مرکزی 2019-2025، واشنگتن قصد دارد حاکمیت و استقلال جمهوری های آسیای مرکزی را از طریق تقویت ارتباط بین آنها تقویت کند و در نتیجه نفوذ روسیه و چین را کاهش دهد. بنابراین، ظهور آسیای مرکزی قوی و مستقل با اهداف استراتژیک ایالات متحده همسو است.

با این حال، آنچه نامشخص است، آمادگی هر پنج کشور آسیای مرکزی برای گره زدن خود از طریق یکپارچگی منطقه ای، حتی در بحبوحه افول روسیه است. در حالی که ازبکستان و قزاقستان از تسریع ادغام حمایت می کنند، همه رهبران پیمان امنیت جمعی بر نهادینه کردن همکاری های منطقه ای به یک شکل تأکید نمی کنند. اینکه آیا ایالات متحده به تقویت حاکمیت کشورهای آسیای مرکزی متعهد خواهد ماند یا خیر نیز زیر سوال است. به ویژه اگر دونالد ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری پیروز شود و سیاست همیشه مورد ادعای وی “اول آمریکا!” را بازگرداند.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.