استاد کوانتومی: استاد در جهان های موازی

عصرآزادی آنلایندکتر بابک امرایی

استادیار طراحی صنعتی دانشگاه هنر اسلامی تبریز

[email protected]

 

آیین نامه جدید جذب هیات علمی تاکید دارد که عضو هیات علمی باید 40 ساعت در هفته در دانشگاه حضور داشته باشد. از طرف دیگر دانشجویان، دانشگاه، وزارت علوم، رسانه ها و تلویزیون تاکید دارند که استاد باید با صنعت و جامعه ارتباط داشته باشد. مساله این است، چطور می شود که استاد هم تمام هفته پشت نرده های دانشگاه باشد و هم با صنعت ارتباط فعال داشته باشد؟

اجازه بدهید کمی موضوع را باز کنیم، ارتباط دانشگاه و استادان با زمینۀ حرفه ای در کانتکس اجتماعی نیازی ضروری و تاکید بر آن درست و به جاست. استاد یک نیروی کیفی است، کیفیت او وابسته به این است که در جامعه حرفه ای خود زندگی کند و هر روز با تحولات رشته و حرفه خود درگیر باشد. حضور تمام وقت استاد در دانشگاه نه تنها به معنی کیفیت او نیست، بلکه حتی نشانگر این است که وی از فضای حرفه خود کاملاً دور است و قطعاً درک درستی از آن ندارد و به مرور زمان در یک فضای انتزاعی برای خودش یک تصویر ذهنی از یک حرفه را به دانشجویان آموزش می دهد.

بر خلاف تصور نویسندگان آیین نامه، حضور تمام وقت استاد در دانشگاه باعث بهبود آموزش و پژوهش هم نمی شود، بلکه کاملاً برعکس، کیفیت آموزش وابسته به این است که آموزگار خودش در کاری که آموزش می دهد مهارت بالایی داشته باشد، یا دست کم آن را انجام داده باشد. وقتی استاد از زمینۀ حرفه ای آن کاملاً منفک شده است، چگونه ممکن است آموزش مفید و موثری داشته باشد؟

در حوزۀ پژوهش نیز همین طور، وقتی استاد با حرفه خود ارتباط ندارد، چگونه ممکن است با مشکلات روز آن آشنا باشد و روی آنها پژوهش کند؟

به اینجا که می رسیم طرف مقابل ما هم پاسخ هایی دارند، ایشان در پاسخ می گویند که در قوانین دانشگاهی برای ایجاد این ارتباط پیش بینی هایی شده است از جمله این که:

  • به استادان اجازه می دهند که در قالب مراکز رشد یا پارک علم و فناوری، واحد های فناوری را راه اندازی کنند و به کار روی مسائل روز حرفه خود بپردازند.
  • همچنین این که استادان می توانند قرارداد هایی از صنعت را دریافت کنند و با عنوان «طرح پژوهشی تقاضا محور» در دانشگاه به انجام برسانند.

با تکیه بر تجربه شخصی خود به عنوان یک عضو هیات علمی که سالها در وادی مرکز رشد، دانش بنیان و شرکت خلاق عرق ریخته است، در کمال احترام و اختصار باید عرض کنم که امروز به نقطه ای رسیده ایم که می توانیم بگوییم که کارآفرینی، دانش بنیان و امثالهم سرابی بیش نبوده و این مفاهیم هم بشدت از معنا تهی شده اند. گرچه این واژگان زیبا و از نظر بنده حتی مقدس هم هستند، اما شجاع باشیم و از خود بپرسیم که تا اینجای کار نتیجۀ آنها چه بوده است؟ بیش از یک دهه از تب کارآفرینی و دانش بنیانی می گذرد، حال باید بدون تعارف و لفاظی بپرسیم که از بین هزاران دانشجو، دانش آموخته و استادی که در این راه قدم گذاشتند و با تمام وجود وقت و اندک سرمایه های خود را هزینه کردند، چند نفر به موفقیت رسیدند؟ چند نفر هنوز در این راه هستند؟ البته می دانم که مثال هایی از موفقیت وجود دارد، اما ساحت اجتماعی عرصۀ مثال نقض نیست، عرصه درصد و آمار است، باید روش شود که چند درصد از این جوانان دانشمند توانسته اند محصول خود را تجاری سازی کنند، از مرحله آغاز (استارت آپ) عبور کنند و به یک شرکت ساختار یافته برسند؟ حتی بدون آمار هم می شود دید که اگرچه این تلاش های همه جانبه برای این نوآوران و فناوران آبی نداشت، اما برای مدیران در سطوح مختلف آمار، برای صدا و سیما گزارش و برای منتور های خلاقیت و موفقیت نان چربی داشته است. پس این مسیر نمی تواند کارگشا باشد. در ضمن وقتی می گوییم استاد باید با حرفه خود تماس مستقیم داشته باشد، لازم نیست که حتماً وی در این حوزه هر روز فناوری و ثبت اختراع بکند، کافی است یک استاد حقوق گاهی پرونده های وکالت هم قبول کند، کافی است یک استاد حسابداری به یکی دو شرکت خدمات مشاوره ای بدهد، کافی است یک استاد مهندسی با صنایع مرتبط با خود همکاری کند تا با تکیه بر تجربه دست اول و ادراک موقعیت مند خود، تازه ترین راهبردها و جدید ترین فن و فوت های حرفه را به دانشجویان ارائه کنند و روی مسائل واقعی تحقیق نمایند. چه معنی دارد که به همۀ استادان بگوییم که بروند و شرکت دانش بنیان تاسیس کنند؟

در جواب پاسخ دوم هم باید گفت که خود این پاسخ نشانگر عدم آشنایی قانونگذار با شرایط کار حرفه ای است. کسی می تواند قرارداد جذب کند که در کار حرفه ای برای خود ارزش نمادین و اجتماعی کسب کرده و وارد یک شبکه حرفه ای شده باشد، یعنی به یک نماد در یک شبکه ارتباطی، در یک میدان اجتماعی (بیرون دانشگاه) تبدیل شده باشد، تنها از این مسیر است که قرارداد پژوهشی تقاضا محور شکل خواهد گرفت. وقتی استاد تمام هفته در دانشگاه بنشیند، آن اعتبار حرفه ای (ارزش نمادین)، وجه اجتماعی و ارتباطات چگونه بدست می آیند؟ چنین آیین نامه هایی از استاد می خواهند که در دانشگاه بنشیند، چای و قهوه بنوشد و غرغر کند که چرا شرایط این حرفه در واقعیت جامعه از تخیلات انتزاعی او اینقدر فاصله دارد. یا شاید هم از استاد می خواهند که وارد یک سطح کوانتومی شوند و مانند دکتر استرنج در زمان های موازی در جهان های موازی دانشگاه ـ جامعه حضور داشته باشند. برای رسیدن به آرمان های گام دوم انقلاب راهکار تغییر دیدگاه مدیریت کارمندسالار در دانشگاه و آموزش عالی و پذیرش این حقیقت است که استاد یک نیروی کیفی است.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.