تلبیس و تطهیر ابلیس

عصرآزادی/ جواد نیکبخت

کنشگر و پژوهشگر توسعه

دنیا و جامعه انسانی قرن هاست درگیر خوی شرِی بشری است و من وجودی زیاده خواه بشری سرمنشاء همه مصائب است. شکم من، لذت های من، داشته های من، باورهای من، تعلقات من ام المصائب گرفتاری هاست برخی برای زیاده خواهی ها و اجبارا برخی دیگر برای دفاع از حق خویش مستمرا در کارزارند

در این بین کشورهای توسعه یافته و مدرن در درون و با ظاهری انسان مدارانه اما در واقع با باطنی شیطانی همیشه بخشی از جوامع زیاده خواه تاریخ بوده اند و برای کسب بیشترین ها در تاریخ خوی وحشی گری پیشه کرده و به برکت داشته های حاصل چپاول در سده های اخیر ظاهری بزک کرده، فریبنده و مقبول پیدا کرده و توانسته اند هنجارها را ضد هنجار و ضد هنجارها را هنجار ظالم را مظلوم، مظلوم را ظالم، حق را ناحق و ناحق را حق جلوه دهند و جزء جزء اهداف، راه و ارزش های خود و سبک زندگی مورد نیاز جوامع خود را به عنوان معیار مدینه فاضله معرفی کنند اما آنچه در درون این سیستم جریان دارد لجن است توحش سیستماتیک است که اجزاء به صورت جامع و مانع همدیگر را پوشش و ظاهری فریبنده را ایجاد می کنند. دنیای غرب با هر اسمی اروپائی یا آمریکائی و یا روسی تاریخ شان سراسر استعمار و استثمار و برده داری، خشونت و قتل عام و بدبختی برای جامعه بشری به نفع جوامع خود بوده است. سیستم سلطه برای تحکیم و استمرار این استعمار و بعد استثمار و برده گی مراکز تصمیم و تنظیم سازمان نامحسوس سلطه جهانی مثل ماسون ها، صهیونیسم ها و اخیرا اوانجلس ها را ایجاد کرده اند و از طریق آن مراکز اهداف، طرح ها و برنامه های خود را طراحی و هماهنگی و کنترل و با تقسیم وظایف سلطه خود را تحکیم و استمرار می بخشند و در این بین دنیای خارج از سلطه زیر یوغ آنها دست و پا می زند برخی سردمداران دنیای زیر سلطه ذاتا در قالب طرح ها و برنامه های سلطه گران با آنها هماهنگ و کارگزارند برخی دیگر هر چند مستقل و یا نیمه مستقل، آگاهانه و یا ناآگاهانه ولی به انحاء مختلف اسیر و آلت دست آنها شده اند و این یکدستی سلطه و عموما بی تدبیری مقابل سلطه، یکه تازی آنها را در جهان تضمین و استمرار می بخشد و این در دهه های اخیر شکل واضح تری به خود گرفته است. نوع تصمیمات و تعامل رئیس جمهور و مجلس سنای آمریکا، رؤسای جمهور فرانسه و آلمان در حضور و مقابل اعمال چندش آور سمبل صهیونیزم نتانیاهو جنایتکار بصورت بهت انگیز و خنده آور و شرم آوری مشخصا نشانگر تسلط قدرت های پشت پرده نظام جهانی مثل صهیونیزم، ماسون ها، اوانجلس ها بر تمام دول حتی به اصطلاح آزاد و مهدهای دموکراسی و در سایر دول پیرامون آنها است.

هدف اصلی این یادداشت پرداختن بر شرایط حاکم بر مدعیان ضد سلطه است و نکته مهم این است که سردمداران جوامع ضد سلطه که جدای از شعارهایشان و شکل حکمرانی مستقل و یا نیمه مستقل شان به دو دسته تقسیم شده و متاسفانه هر دو در زمین گروه سلطه بازی می کنند :

الف ) گروه مدعیان ضد سلطه مسحور و دلباخته دنیای سلطه

این گروه حاکمان هر چند که نخست در نیت و گفتارشان مخالف نظام سلطه اند اما به دلیل مسحور شدن به ظواهر آنها و دلباختگی قلبی بدون شناخت جامع از چگونگی کارکرد سیستم جهانی سلطه، آمال و الگوی فکر و عملشان را منطبق با دنیای سلطه تنظیم می کنند.  شاید متوجه نباشند اما سیستم در هم تنیده دنیای سلطه آنها را  به عنوان جزئی از سیستم کل طراحی شده توسط رهبران پشت پرده به درون کشیده و نقش مد نظر خدمت به نظام سلطه را به آنها بازی می دهند در غیر این صورت نیز به راحتی به عنوان عضو نامتجانس آنها را پس می زنند این گروه علاوه بر مسحوری، فریفته ظاهر دنیای سلطه شده و اعتماد تام و تمام پیدا می کنند و از پیدا کردن نقش در سیستم دنیای سلطه هر چند به بهای نابودی تمام کمال خود و ملت شان بر خود می بالند. این گروه پیشقراولان نظام سلطه می گردند و با زبان آشنای جامعه خود به تلبیس ابلیس میپردازند و البته سلطه گران به محض حتی تصور نیت یا اقدام بر خلاف نقش خادمی سلطه جهانی آنها در زیر چرخ دنده های منسجم ساختار خود نابود می کنند.  می توان شروع و ظهور و سیر تاریخی و نابودی زندگی معمر قذافی و صدام حسین و به تبع آن مردمان لیبی و عراق را به عنوان نمونه مطالعه و ملاحظه کرد. البته در این گروه افرادی مثل اردوغان را هم می توان یافت که در شروع به سهم شراکتی خود درکنترل منطقه خاورمیانه همراه نظام استکبار جهانی افتخار می کرد ولی زود متوجه ذات واقعی نظام سلطه و صلاح خود و ملت اش گردید و رویکرد حکمرانی اش را اصلاح نمود.

ب) گروه مدعیان ضد سلطه با منش پوپولیستی

گروه دیگری از حاکمان و رهبران کشورهای مستضعف وجود دارند که در اذهان آنها تفکر و توقع غلطی از دنیای سلطه حاکم است و انتظارات نامعقول و نامربوط و غیر هم سنخ از آنها دارند. تعجب برانگیز و نابجا گلایه مند دنیای سلطه اند متوجه نیستند اولا دنیای مابین کشورها نه با رویکرد دوستی و دشمنی ذاتی بلکه بر پایه منافع ملی شکل و گسترش یافته و حتی از هم می گسلد دوما فلسفه وجودی دنیای سلطه با سلطه گری شکل گرفته است لیکن این گروه به علت عدم شناخت از مناسبات جهانی یا عدم توانائی با مشکل پوپولیسم و بازی طبق احساس عوام خواهانه نیز روبرو هستند درحالی که اگر بپذیریم وظیفه حاکمان و دولت ها ایجاد توسعه جوامع و یا به عبارت ساده تر سعادت مردمان خود هست نباید دولت ها تابع و پیرو سطح و نوع افکار عوام باشد بلکه باید راهبر افکار و هدایت گر پتانسیل عوام برای رهائی از سلطه سلطه گران و طی مسیر توسعه باشند عوام معمولا با توجه به سطح درک به احساس تکیه کرده و با شور حرکت می کند و اگر حاکمان نیز بر همین منوال بودند این دقیقا چیزی است که دنیای سلطه گر از رهبران آنها انتظار می کشد تا این جوامع را در زمینی و به شکلی که لازم دارد به بازی بکشد که البته در عمل موج سواری دولت های مستضعف به تطهیر ابلیس منجر می شود.

هر چند مبارزه با رژیم غاصب صهیونیستی یک اصل پذیرفته شده درمیان آحاد مردم فلسطین و آزادیخواهان جهان است ولی نمی توان درک و هضم کرد  برخی از رهبران حماس با چه هدف، راهبرد و استراتژی به حمله هفتم اکتبر و کشتن یا اسارت شهروندان رژیم صهیونیسم دست زدند و دقیقا آن طور که نظام ضد بشری صهیونیستی دوست داشت عمل کرده و زمینه و فرصت را برای توسعه طلبی ارضی با نسل کشی وحشیانه آنها مساعد نمودند. حال ؛ آیا این رهبران حماس آن شعور سیاسی و شناخت ایدئولوژیک از خوی حیوانی یهودیان صهیونیسم که با تورات خود ساخته شان حکمی از خداوند جعل کرده اند که وقتی به سرزمین موعود وارد می شوید به هیچ کس و هیچ چیز حتی حیوانات رحم نکنید، نداشتند؟ اگر داشتند و بر همین اساس استراتژی و برنامه ریزی کردند باید از نتیجه حاصله دفاع نمایند. اگر نداشتند با توجه به آموزه های دینی که کشتن و یا سببیت به کشته شدن یک فرد به مثابه قتل تمام انسان هاست مسئولیت زمینه سازی کشتار 50 هزار نفر و نابودی زیرساخت ها و تمام داشته ها و نداشته های میلیون ها انسان را چگونه و کدامشان به گردن می گیرد؟ نکته دردناک تر دیگر اینکه امکان شرایط حق به جانبی برای صهیونیسم در این دنیای منفعت طلب ایجاد شد و به عبارتی دیگر حتی اگر ظاهری باشد ندانسته تطهیر ابلیس نمودند.  

در حالی که یک سیاستمدار عاقل باید بازی خوانی در راستای سعادت جامعه خود و با برنامه های استراتژیک در میادین جهانی را خوب بلد باشد. البته کشور چین در این مقوله یکی از موارد استثنایی است. جدای از اینکه شاید بعضی از این انتقاد برای چین وارد باشد که خود نیز به قطب دیگری از سلطه تبدیل شده است، اما باید بپذیریم که رهبران چین با هدف گذاری صحیح و بازی خوانی و برنامه های استراتژیک داخلی و خارجی مناسب کشور و مردمان اش، خود را در عرض ربع قرن از کشوری فقیر به رقیب جهانی دنیای سلطه بدل کرده است.

                                                                                             

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.