عصرآزادی آنلاین/ دکتر قدیر گلکاریان، مدرس روابط بین الملل Near East University
بازگشت دونالد ترامپ به کاخ سفید و اقدامات وی در چند هفته گذشته کاملاً مغایر با عملکرد رؤسای جمهور اسبق و مسیر مرسوم سیاست خارجی ایالات متحده است. رویکرد دولت او در قبال روسیه نشاندهنده تنظیم مجدد اولویتهای جدید دولت ترامپ است که نشانمیدهد استراتژی اساسی برای تغییر شکل صفبندیهای جهانی به نفع واشنگتن را دنبال میکند. به نظر میرسد ترامپ بهجای حفظ موضع تقابلآمیز دولتهای قبلی، از رویکرد آشتیجویانهتر در قبال مسکو طرفداری میکند. تغییری که حاصل شرایط موجود و سخت برای دولت ترامپ است وعمدتاً ضرورت مقابله با ظهور چین منجر به دیکته کردن سیاست خارجی جدید میشود. با این حال، این تغییر، سؤالات مهمی را در مورد پیامدهای گستردهتر آن، به ویژه برای اتحاد فراآتلانتیک و ثبات جهانی ایجاد میکند.
از دهههای گذشته پیوسته سیاست خارجی ایالات متحده با رویکرد مهار دوگانه در قبال روسیه و چین مشخص شده است. با این حال، بازگشت ترامپ به قدرت حاکی از تغییر در این روند میباشد و چین را به عنوان رقیب اصلی ژئوپلیتیک میشمارد. در عین حال ترامپ به دنبال کاهش تنش با روسیه است. این تغییر چنین ذهنیتی را ایجاد میکند که در نگاه واشنگتن تداوم خصومت با مسکو باعث میشود روسیه به سمت مدار اتحادهای استراتژیک سوق یابد. بیتردید مشارکت ریشهدار چین و روسیه، بزرگترین چالش برای هژمونی ایالات متحده محسوب میشود. اگر دو قدرت جهانی بتوانند هماهنگیهای نظامی، اقتصادی و دیپلماتیک خود را تعمیق بخشند، واشنگتن نه تنها در برابر هر کدام از آنها دچار چالش های جدی و گرههای سردرگمی خواهد شد، بلکه با محیط تهدید بسیار پیچیدهتری مواجه میشود؛ آن هم در شرایطی که ایران نیز به آنها پیوسته است. هدف دولت ترامپ در رابطه نزدیک با روسیه این است که با ارائه مشوقهای دیپلماتیک و اقتصادی به روسیه و همچنین حمایت از مواضع روسیه در مورد اوکراین، مسکو را از پکن دور سازد. ایالات متحده نگران از قدرت افزایی چین است و فوریت مقابله با چین ناشی از افزایش قدرت اقتصادی و نظامی این کشور است.
چین به عنوان بزرگترین کشور تجاری جهان از ایالات متحده پیشی گرفته و در زمینه هوش مصنوعی، تولید نیمه هادی و محاسبات کوانتومی پیشرفت چشمگیری دارد. مدرنیزه شدن ارتش و افزایش قدرت دریایی آن، برتری استراتژیک ایالات متحده در اقیانوس هند و اقیانوس آرام را به چالش کشانده است. در همین حال، گسترش سطحی دولت چین از طریق ابتکاراتی مانند ابتکار کمربند و جاده، به طور قابل توجهی نفوذ خود را در سراسر آفریقا، آمریکای لاتین و اروپا و به ویژه خاورمیانه گسترش داده است. در مقابل این پسزمینه، تیم سیاستگذاری ترامپ، روسیه را یک نگرانی ثانویه میشمارند. در حالی که مسکو یک رقیب ژئوپلیتیکی باقی میماند، جاه طلبیهای آن بیشتر متمرکز بر منطقه است و تعامل با روسیه را به یک حرکت استراتژیک برای آزاد کردن منابع برای رویارویی گستردهتر با چین تبدیل میکند.
ترامپ با درک این شرایط دنبال استراتژی دیپلماتیک برای تقسیم روسیه و چین است. رویکرد ترامپ یادآور عملکرد ریچارد نیکسون نسبت به چین در سال 1972 میباشد. با این حال، این بار نقشها معکوس شدهاند. زیرا ایالات متحده به دنبال تعامل با روسیه برای تضعیف موقعیت استراتژیک چین است. دولت ترامپ تعامل دیپلماتیک، لغو تحریمهای منتخب و کاهش تنشهای احتمالی بر سر اوکراین را به عنوان مکانیسمهایی برای بازگرداندن روسیه به روابط متعادلتر با غرب در نظر میگیرد.
فرض بر این است که مسکو با انگیزههای مناسب ممکن است مایل باشد روابط خود با پکن را تعدیل کند. با این حال، این فرض نمیتواند کل ماجرا باشد. برخلاف دوران جنگ سرد، زمانی که شکاف های ایدئولوژیک چین و اتحاد جماهیر شوروی را از هم جدا میکرد، اکنون مشارکت روسیه و چین بر اساس مخالفت مشترک با سلطه غرب بنا نهاده شده است. هر دو کشور از همکاری اقتصادی، مانورهای نظامی مشترک و هماهنگی دیپلماتیک در نهادهای چندجانبه مانند بریکس و سازمان همکاری شانگهای سود میبرند. با توجه به این واقعیتها، احتمال اینکه روسیه روابط نزدیک خود با چین را در ازای امتیازات نامشخص آمریکا کنار بگذارد کم است.
این در حالیست که رویکرد جدید ترامپ خطرات استراتژیک قابل توجهی را به همراه دارد. ترامپ با از بین بردن حمایت از اوکراین و کاهش فشار بر مسکو، جسورتر شدن پوتین را تضمین خواهد کرد و اگر پوتین به درستی درک کند که سیاست او با چین میتواند در زمینه آتو گرفتن از آمریکا سودمند باشد، یقیناً در آینده نیز با بازی های دیپلماتیک دیگری ترامپ را مجبور به باج دادن های متعدد خواهد کرد و از همه خطرناک تر اینکه، شاید روسیه دندان طمع خود را در سایر نقاط همجوار روسیه فعلی برای به زانو در آوردن اتحادیه اروپا بر پیکره کشورهای جدید پیوسته به اتحادیه فرو کند. عقب نشینی محسوس از سوی ایالات متحده میتواند روسیه را در این موارد تشویق کند. بدبینی دولت ترامپ نسبت به ناتو و عدم تمایل به حفظ تعهدات کمک نظامی به اوکراین، خطر شکستن اتحاد فراآتلانتیک همچنان که به ضرر جهان غرب است، بر مذاق پوتین خوش تر میآید.
کشورهای اروپایی طی نشست اضطراری در بروکسل در هفته پیش نسبت به عدم اطمینان خودشان به واشنگتن اعلام داشتند و چنین برمیآید که به دنبال ترتیبات امنیتی جایگزین میباشند تا انسجامی را که از زمان جنگ جهانی دوم به بعد ثبات غرب را تشکیل داده ولی حالا با تصمیمات ترامپ تضعیف شده است، دوباره احیاء کنند. علاوه بر این، با درگیر شدن در مذاکرات مستقیم با مسکو بدون مشارکت معنادار اروپا، واشنگتن در معرض خطر کنار گذاشتن متحدان کلیدی مانند آلمان، فرانسه و لهستان قرار دارد. این میتواند کشورهای اروپایی را به سمت یک موضع مستقلتر در سیاست خارجی سوق دهد و توانایی واشنگتن را برای هماهنگ کردن پاسخی واحد به چالشهای امنیتی جهانی کاهش دهد.
ترامپ انگار به هیچ وجه راضی به همسویی با کشورهای اروپایی نیست. این را از اظهار نظرهای اورزلا فون درلاین و همچنین امانوئل مکرون میتوان استنباط کرد. به قول مکرون، دولت ترامپ تغییری را نسبت به تعهدات قبلی در قبال امنیت اروپا نشان داده است و از اعضای ناتو میخواهد هزینههای دفاعی خود را افزایش دهند که این برای پیمان فراآتلانتیک بسیار نگران کننده محسوب میشود.
در حالی که این اقدامات برای تضمین بیطرفی مسکو در رویارویی آمریکا و چین انجام میشود، اما خطرات بلندمدتی را به همراه خواهد داشت، هر چند میتواند دستاوردهای کوتاهمدتی در بر داشته باشد. اگر روسیه به چنین باوری برسد که اقدامات و حرکات ترامپ حاصل ناچاری و انفعال سیاست خارجی دولت اوست و نشانههایی از ضعف غرب تفسیر کند، امکان دارد به جای واکنش متقابل با تجدید چینش ژئوپلیتیک واقعی، از آن ها بهره برداری کند.
اما با تمام این اوصاف به عنوان تحلیلگر روابط بینالملل باید گفت که ایالات متحده در شرایط فعلی چارهای جز هم گامی و هم دردی با روسیه ندارد و به قطع و یقین نیازمند رویکرد جایگزین برای جلوگیری از ایجاد اتحاد چین و روسیه و در عین حال حفظ اعتبار ایالات متحده است. این تنها در رابطه چین و روسیه صادق نیست. در رابطه با اتحاد ایران و روسیه نیز مصداق عینی دارد. سفر لاوروف به تهران را در روز چهارشنبه از این منظر باید ارزیابی کرد و در روزهای آتی نتایج آن را خواهیم دید. طبیعی است که موضع گیری مقامات ایران در رابطه با اتحاد مسکو- تهران و نگاه مشترک آن ها به روابط خود با ایالات متحده، در تصمیمگیریهای روسیه در قبال آمریکا تأثیر خواهد گذاشت. واشنگتن به نقطهای رسیده است که جهت حل مشکلات خود در سیاست خارجی مجبور به دادن امتیازات است. اما اگر ما غافل از ارزیابی و تحلیل درست مناسبات خود با کشورهای متحد و متخاصم باشیم و نتوانیم به درستی شرایط را بسنجیم یقیناً قافیه را خواهیم باخت. زیرا مغزهای متفکر سیاست در ایالات متحده به هیچ وجه تمایلی به دادن امتیازات بیقید و شرط به مسکو برای مهار چین و ایران ندارند و در پی آن هستند که استراتژی تعامل انتخابی همراه با بازدارندگی تقویت شده را دنبال کنند.
به نظر نگارنده، تعامل دیپلماتیک با روسیه مرحله ای از اقدامات قابل راستیآزمایی از سوی واشنگتن است. اگر کاهش تنش در اوکراین و تعهد به توقف موضع نظامی تهاجمی در شرق اروپا نتیجهبخش باشد، به نظر میرسد روسیه میتواند به جای معامله اوکراین در قبال ایران، صداقت خود را در دوستی و اتحاد با ایران نشان دهد. از سوی دیگر، میانجی گری احتمالی روسیه در حل بحران سیاسی بین تهران- واشنگتن میتواند سایر کشورهای غربی را هم متمایلتر سازد. به طوری که رسیدگی به مسایل ایران در نشست اضطراری اتحادیه اروپا در بروکسل به 27 اسفند موکول شده است که این خود چراغ چشمک زنی است به بیدارباشی ایران!
نتیجه کلام اینکه، تغییر سیاست خارجی ترامپ به سمت روسیه نشان دهنده تلاشی بلندپروازانه برای تغییر شکل همسوییهای جهانی است، اما پیامدهای بلندمدت آن نامشخص است. در حالی که شکاف روسیه و چین در تئوری میتواند انعطافپذیری استراتژیک را برای ایالات متحده فراهم کند، اجرای این سیاست نگرانیهایی را در مورد پایداری و پیامدهای ناخواسته آن افزایش میدهد. تضعیف ناتو در زمان افزایش قاطعیت روسیه میتواند امنیت فراآتلانتیک را به خطر بیاندازد و مسکو را برای آزمایش عزم غرب تشویق کند.
یقین است که همیشه استراتژی پایدارتر تعامل با بازدارندگی را متعادل میکند و ضمانت کننده ابتکارات دیپلماتیک است. همچنانکه واشنگتن- پکن- مسکو در ارزیابی مسایل مطروحه به شدت درگیر هستند، باید تهران نیز این رخدادها را به درستی بخواند و تحلیل کند. تمایل به غرب با بیرون راندن روسیه از گود و میدان، منافع استراتژیک گستردهتر ایران را تضمین نمیکند، همچنان که خصومت دیرینه با غرب نیز نبایستی تهران را در مدار مطلق سیاست گذاری های مسکو و پکن اسیر کند. ایران و ایالات متحده باید به نحوی رو در رو وارد مذاکره برای حل بحران های موجود شوند و تأمل در تصمیم گیری ها و فرصت سوزی ها ابتکار عمل را از دستمان خارج خواهد ساخت. علم سیاست و دیپلماسی صحنه معامله منطقی است نه ترازوی امتیازدهی یا امتیاز ستانی! شرایط فعلاً بر وفق مراد است. تاریخ نشان داده است که امتیازات کنترل نشده به ندرت باعث ایجاد ثبات پایدار میشود و چالش پیش روی سیاست گذاران این است که بدون قربانی کردن تعهدات امنیتی حیاتی، شرایط اجتماعی- سیاسی در این راستابندی پیچیده حرکت کنند.