سال نو و توهم وقوع جنگ در سایه بحران میان ایران و ایالات متحده

عصرآزادی آنلاین/ دکتر قدیر گلکاریان، مدرس روابط بین الملل Near East University

ضمن تبریک سال نو و آرزوی ایامی با افتخار برای یکایک هموطنان، تمایل دارم نخستین بحث تحلیلی سال جدید را به صورت یادداشت تقدیم کنم که مناسبتی با شرایط کنونی کشور دارد. طبیعتاً همه ما در ایام نوروز و حتی ماه مبارک رمضان در معرض سیل اخباری قرار گرفتیم که شاید ایام عید و شادمانی لازم را بر مذاق ما تلخ کرد و پیوسته در تردید و نگرانی حاصل از تأثیرات روانی- روحی چنین اخباری قرار گرفته و نقل محافل بحث وقوع جنگ شد.

بدیهی است که رسانه‌ها وظیفه اطلاع رسانی دارند و هر قدر بر میزان خوانندگان و یا دنبال کنندگان کانال ها و صفحات مجازی آنها افزوده شود، مزید بر توانایی رقابتی و کسب درآمدهای لازمه است. اما این نمی‌تواند دلیلی بر توجیه نشر هر خبر زرد و یا نگران کننده‌ای باشد و زمینه ساز تشتت اذهان شود. زیرا انسان ها به طبع درک شرایط اجتماعی- سیاسی کشور دست به اقدامات لازم می‌زنند. چه بسا در سال های گذشته غالب مهاجرت ها و یا فرار سرمایه‌ها از همین رو بوده است و هر کسی بیمی از آینده کشور داشته، دست به جمع کردن بار و بندیل خود کرده و راهی دیار غربت شده است.

با این مقدمه می خواهم موضوع مهم تنش میان ایران و ایالات متحده را در زیر ذره‌بین بگذارم و کلاه خودمان را قاضی کنیم تا بفهمیم که آیا وقوع جنگ میان این دو کشور توهم است یا می‌تواند احتمال قریب به یقین باشد؟

در فضای بین‌المللی امروزه شاهد تنش‌های پیچیده‌ای هستیم که ابعاد سیاسی، اقتصادی و نظامی را در بر می‌گیرند و تنش میان دو کشور را تافته جدا بافته از این قضیه نباید تصور کرد. اما آنچه محرز و انکارناپذیر می‌باشد اینکه، بحران موجود میان ایران و ایالات متحده نمونه‌ای بارز از چالش‌های معاصر است. صد البته دلایل مختلفی در رسیدن این بحران به مرحله کنونی وجود دارد که بخشی از آنها از ناآگاهی برخی از سیاسیون دو طرف حاصل شده است. این کم خردی هم در نوع خود ناشی از عدم درک شرایط اجتماعی- روانی، شناخت اجتماعی و کمبود فهم سیاسی این طرفین بوده و چه بسا در جایی که باید سکوت می‌کردند، داد سخن رانده و یا مرحله‌ای که باید دست به کار می‌شدند، اهمال به خرج داده‌اند و فرصت ها از بین رفته است. این کم خردی و بعضا اهمال به هر دو سمت بحران‌ساز مربوط می‌شود. از همین روست که دیوار بی‌اعتمادی رو به ارتفاع پذیری شده و حالا باید اراده‌ای قوی وجود داشته باشد تا دیوار را از هر دو طرف تخریب نمایند.

هر روز در خبرها شاهد هستیم که تهدیدات نظامی فراوان، منازعات اقتصادی و ابهامات در خصوص جهت‌گیری‌های دیپلماتیک، تصویری مبهم از آینده روابط دو کشور به نمایش می‌گذارند. اما تلاش خواهم کرد تحلیل جامعی از ابعاد مختلف این بحران و عوامل بازدارنده وقوع جنگ را بیان کنم و بدانید که اقدام نظامی از سوی آمریکا توهمی بیش نیست. بی شبهه در درک این موضع نیاز است که به پیشینیه سیاسی و تاریخی بحران توجه کنیم.

تنش‌های میان ایران و ایالات متحده ریشه در تاریخ طولانی روابط متقابل دارد. از دوران انقلاب اسلامی در ایران تا دوران تنش‌های بعدی، هر دو کشور شاهد تحولاتی بوده‌اند که به شکل‌گیری نگرش‌های تهاجمی و دفاعی دوجانبه انجامیده است. در فضای کنونی، تهدیدات نظامی بیان شده از سوی شخصیت‌های سیاسی مانند ترامپ و در عین حال اعلام آمادگی برای مذاکرات، نشان از دوگانگی رویکردها دارد؛ رویکردی که می‌تواند به عنوان ابزاری برای فشار دیپلماتیک نیز مورد استفاده قرار گیرد. در این میان تهدیدات نظامی و نمایش قدرت از هر دو طرف موجب شده است که حل بحران قبل از اینکه ابعاد دیپلماتیک به خود بگیرد به سمت وسوی بحران نظامی سوق یابد. در فضای کنونی، صدای تهدیدهای نظامی از سوی مقامات ایالات متحده همواره موجبات نگرانی‌های عمیق را ایجاد کرده است. در همین حال، ایران با تاکید بر توان دفاعی و قدرت نظامی خود، تلاش می‌کند پیام هشداردهنده‌ای ارسال کند  که نمونه آن در گفت و گوی اخیر تلفنی پزشکیان با بن سلمان مشهود است. این نمایش قدرت، علاوه بر ایجاد توازن در موقعیت، می‌تواند به عنوان مانعی برای ورود به درگیری مستقیم محسوب شود. اما باید توجه داشت که هرگونه برخورد نظامی می‌تواند به سرعت از کنترل خارج شده و تأثیرات منفی گسترده‌ای در منطقه داشته باشد.

درگیری‌های نظامی، حتی با در نظر گرفتن ملاحظات دفاعی، همواره با ریسک اشتباهات محاسباتی همراه هستند. در شرایطی که تنش‌ها به اوج می‌رسند، یک واکنش ناهنجار یا خطای استراتژیک می‌تواند به شروع زنجیره‌ای از وقایع غیرقابل کنترل منجر شود. هرگونه درگیری نظامی میان ایران و ایالات متحده می‌تواند پیامدهای جدی اقتصادی به همراه داشته باشد. نوسانات شدید در بازارهای نفت و اختلال در زنجیره‌های تأمین جهانی، از جمله پیامدهایی هستند که هم کشورها و هم اقتصاد جهانی با آن ها مواجه خواهند شد. در این میان، هزینه‌های اقتصادی ناشی از جنگ علاوه بر تلفات انسانی، می‌تواند منجر به رکود اقتصادی و کاهش سرمایه‌گذاری‌های بین‌المللی شود که ترامپ با اتخاذ سیاست تعرفه های تجاری کاملا نشان داد که به هیچ وجه دنبال ضرر و زیان اقتصادی نیست و خود را به چنین گود بی بهره‌ای نمی‌اندازد. هر چند لابی صهیونیستی و طرفداران سیاست های نتانیاهو تلاش روز افزونی در کشیدن پای ایالات متحده به جنگ با ایران را دارند.

از سوی دیگر، آمریکا در شرایط فعلی در پاسخ به تهدیدات و تنش‌های فزاینده که تصور می‌کند ریشه در دخالت های ایران دارد، با به کارگیری ابزارهای فشار اقتصادی مانند تحریم‌ها روشی جایگزین برای اعمال فشار بر ایران مد نظر قرار می‌دهد. این استراتژی، اگرچه می‌تواند فشار اقتصادی را افزایش دهد، اما همزمان در کاهش احتمال درگیری نظامی نقش بازدارنده مهمی دارد. اما سئوال مهم این است که از چه جهتی قاطعانه ادعا می شود که جنگی رخ نخواهد داد؟ کدام ملاحظات از وقوع بحران تخریبی جلوگیری خواهد کرد؟

هر عقل سلیم و واقف به امور بین الملل به خوبی می‌داند که یکی از اصلی‌ترین عوامل بازدارنده، هزینه‌های بسیار سنگین اقتصادی ناشی از جنگ است. درگیری‌های نظامی منجر به اختلالات اقتصادی گسترده، کاهش اعتماد سرمایه‌گذاران و افزایش ناپایداری در بازارهای مالی می‌شود. این مشکل بیش از اینکه ایران را درگیر سازد، برای آمریکا که اقتصاد جهانی و داخلی آن به شدت به پایداری و ثبات وابسته است، می‌تواند هزینه‌های غیر قابل جبرانی را فراهم آورد. در روی دیگر مسأله، دولت آمریکا در قالب شبکه گسترده‌ای از هم‌پیمانان و تعهدات بین‌المللی عمل می‌کند. ورود به یک درگیری نظامی در برابر ایران می‌تواند واکنش‌های منفی از سوی جوامع بین‌المللی و هم‌پیمانان سنتی به دنبال داشته باشد. این موضوع به ویژه در زمانی که سازمان‌های بین‌المللی و اتحادیه‌های اقتصادی به دنبال ثبات و پیش گیری از تشدید تنش‌ها هستند، یک بازدارنده قوی محسوب می‌شود.

در داخل آمریکا، تجربه‌های گذشته از جنگ‌های پرهزینه و تلفات انسانی بالا موجب شده است تا جامعه و نهادهای سیاسی نسبت به ورود به درگیری‌های نظامی حساسیت نشان دهند. فشارهای ناشی از جامعه مدنی و گروه‌های مختلف سیاسی، دولت را وادار به احتیاط و استفاده از راهکارهای دیپلماتیک می‌کند. در صورت وقوع جنگ، تأثیرات آن فراتر از مرزهای دو کشور خواهد بود. درگیری نظامی می‌تواند به بروز بحران‌های منطقه‌ای در خاورمیانه منجر شود و جریان‌های پناهندگی، ناپایداری سیاسی و افزایش تنش‌های قومی و مذهبی را به دنبال داشته باشد. از سوی دیگر، درگیری مستقیم میان قدرت‌های بزرگ، پیامدهایی برای امنیت جهانی به همراه خواهد داشت.

یقین شما هم تصدیق می کنید که هیچ جنگی بدون هزینه انسانی و مادی نمی‌تواند پایان یابد. تلفات جانی، تخریب زیرساخت‌ها و هزینه‌های طولانی‌مدت بازسازی، بار سنگینی بر دو کشور و جامعه بین‌المللی خواهد گذاشت. صد البته ایران به چنان قدرت دفاعی رسیده است که اگر به نقطه‌ای برسد که به قول قدیمی “بالاتر از سیاهی رنگی نیست!” آن زمان دامنه تخریب ها تنها محدود به منافع آمریکا نخواهد بود. بلکه چوب های تر نیز در میان خشک ها خواهند سوخت که کابوس چنین چیزی صدای بسیاری از کشورها را هم در برابر تهدیدات آمریکا در آورده است.

با وجود تهدیدات و تظاهر قدرت، کانال‌های دیپلماتیک همچنان برای حل اختلافات وجود دارند. تمایل به مذاکره از سوی مقامات آمریکا و ایران نشان می‌دهد که دو کشور، علی‌رغم تنش‌های موجود، به دنبال راه‌حل‌های سیاسی و مصالحه‌آمیز هستند. استفاده از مذاکره به عنوان رویکردی جایگزین برای کاهش تنش‌ها می‌تواند به حفظ ثبات منطقه و جلوگیری از درگیری نظامی کمک کند. اینکه ایران فعلاً مایل به مذاکره مستقیم نیست، دلیلش این است که راست آزمایی لازم را تجربه کند و موقعی که نیاز است مسایل به کلی حل و فصل شوند، محیط مذاکرات مستقیم صورت خواهد پذیرفت.

در این میان بی تردید نقش سازمان‌های بین‌المللی و نهادهای میان‌دولتی می‌توانند به عنوان میانجی در این بحران عمل کنند. ارائه تسهیلات دیپلماتیک، نظارت بر مذاکرات و پیشنهاد راهکارهای سازنده از سوی جامعه بین‌المللی، می‌تواند به کاهش تنش‌ها و یافتن راه‌حل‌های پایدار کمک کند. در این راستا اقدامات کشورهای حوزه خلیج فارس نظیر امارات و عمان و به ویژه عربستان و همچنین کشورهای اروپایی می تواند مفید واقع شود.

نتیجه کلام اینکه، با وجود تهدیدات نظامی و اقتصادی و همچنین پیام‌های متناقض از سوی برخی مقامات، تحلیل جامع نشان می‌دهد که احتمال وقوع جنگ تمام عیار میان ایران و ایالات متحده در کوتاه‌مدت نسبتاً پایین است و حتی در شرایط فعلی توهمی بیش نیست. حالا هر رخداد و تصمیم گیری های احساسی و بی ربط  می‌تواند شرایط را تغییر دهد ولی این هم باز منجر به جنگی نخواهد شد که کابوس آن در اذهان شکل دهی می‌شود. عوامل اقتصادی، نظامی، دیپلماتیک و فشارهای داخلی به عنوان بازدارنده‌های مهم در مقابل درگیری مستقیم عمل می‌کنند. به عبارت دیگر، هرچند بحران موجود می‌تواند موجب تشدید تنش‌ها و افزایش عدم اطمینان در سطح بین‌المللی شود، اما هزینه‌های سنگین ناشی از یک درگیری نظامی، تصمیم‌گیرندگان را به سوی استفاده از ابزارهای فشار اقتصادی و راهکارهای دیپلماتیک سوق می‌دهد.

 

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.