ایران پس از جنگ ۱۲ روزه:

بی‌اعتمادی راهبردی، تهدیدهای نوین و ضرورت بازآفرینی دیپلماسی ملی

عصرآزادی آنلاین/ دکتر قدیر گلکاریان، مدرس روابط بین الملل Near East University

جنگ ۱۲ روزه میان ایران و اسرائیل، همراه با دخالت مستقیم و غیرقانونی ایالات متحده، نه‌ تنها موازنه قوا در منطقه را برهم زد، بلکه مفهوم دیپلماسی، گفت و گو و اعتماد در سیاست جهانی را از بنیان زیر سؤال برد. ایران اکنون در نقطه‌ای ایستاده که باید میان انزوا، تشتت، یا بازتعریف خردمندانه‌ٔ موقعیت ملی، یکی را برگزیند. در این یادداشت سعی می‌شود ضمن بررسی تهدیدهای موجود، راهبردهایی برای مردم، دولت و وزارت خارجه ایران پیشنهاد شود.

باید بر روی این موضوع توجه شود که ایران در تقاطع تاریخ و ناامنی ساختاری قرار گرفته و اعتماد به نظم بین المللی فروپاشیده است. رویدادهای اخیر، از جمله مشارکت مستقیم آمریکا در بمباران خاک ایران، یادآور پایان دوره‌ای از خوش‌بینی به دیپلماسی است. بحث تعلیق پایبندی ایران به پیمان ان.پ.تی نه تنها تصمیمی امنیتی، بلکه پیامد مستقیم این بی‌اعتمادی بنیادین به نظم بین‌المللی است. منشور ملل متحد در ماده ۲، بند ۴، صراحتاً توسل به زور را منع کرده، اما اقدامات اخیر آمریکا و اسرائیل نقض آشکار این اصل حقوقی‌ برشمرده می‌شود. در این میان، همان‌طور که هانس مورگنتا و لاسول، از اندیشمندان علوم سیاسی در تبیین “امنیت بقاء محور” مطرح می‌کنند، کشورهایی که در برابر نظام جهانی احساس انزوا می‌کنند، به‌طور طبیعی به سمت تقویت بازدارندگی و استقلال هویتی پیش می‌روند. ایران دقیقاً در همین مسیر قرار گرفته است.

ایران در شرایط فعلی و با تجربه تلخی که شاهد آن بوده است، نباید از تهدیدات سه‌گانه غافل باشدو باید برای آٰن چاره اندیشی کند: الف) تهدید نظامی و بازدارندگی ناقص: حمله اخیر ممکن است پیش‌درآمد جنگی فرسایشی یا به زعم آنان مهار تدریجی ایران باشد. گسترش پایگاه‌های نظامی آمریکا در منطقه و تحرکات مشکوک در دریای عمان و سوریه، آمادگی دفاعی- نظامی کشورهای حوزه خلیج فارس مانند عربستان، هشدار دهنده هستند. ب) تشتت اجتماعی و هویتی: چنانچه شرایط وحدت ملی کنونی تبدیل به بی‌اعتمادی عمومی به کارآمدی دولت و بیم از انزوای جهانی شود، شرایط حادث شده می تواند جامعه ایرانی را به سوی نوعی فروپاشی روانی و “شکاف نسلی-سیاسی” سوق می‌دهد. به قول بندیکت اندرسن، “ملت، زمانی ملت باقی می‌ماند که بتواند خود را در قالب یک کلیت ذهنی و منسجم تصور کند. در غیاب روایت منسجم، انسجام از دست می‌رود.” ج) فشارهای اقتصادی و مهاجرتی: تحریم‌های فزاینده، ناامیدی از آینده، گسترش فقر و مهاجرت نخبگان، تهدیدی برای سرمایه اجتماعی کشور است. همان‌گونه که کارل دوچ هشدار داده، در چنین وضعیت‌هایی نهادهای دولتی، اگر نتوانند خود را بازسازی کنند، مشروعیت‌شان را از دست می‌دهند.

در این شرایط مردم بعد از وقایع اخیر و جنگ 12 روزه چه باید بکنند؟ یکی از آنها “حفظ وحدت در طوفان تردیدها” می باشد. در شرایط فعلی، مردم ایران حامل رسالت تاریخی هستند که فراتر از دولت‌هاست. دومین امر “حفظ عقلانیت عمومی است.”در مواجهه با تبلیغات جنگ‌طلبانه یا القای ناامیدی، مردم باید از دوقطبی‌های کاذب پرهیز کنند و به تعادل روایی بیندیشند. همان‌گونه که یورگن هابرماس اشاره می‌کند، گفت و گوی عقلانی رکن بقای ملت‌هاست. سومین مورد “بازسازی نهادهای میانی” می‌باشد. مردم باید با احیای انجمن‌ها، صنوف و نهادهای مردمی، حلقه‌های اتصال اجتماعی را تقویت کنند. این نهادها مانند سپری در برابر افراط‌ گرایی و فروپاشی عمل می‌کنند. چهارمین موضوع،امید فعالانه و دوری از انفعال روانی است.”
به تعبیر ارنست بلوخ، امید نه آرزویی انتزاعی، بلکه” اراده‌ای عقلانی برای ساخت آینده‌ای بهتر است.” جامعه ایران نیاز دارد امید را نه در شعار، بلکه در عمل و مشارکت بازسازی کند.

در برابر اقدامات ملت، در شرایط فعلی چه وظایف خطیری بر عهده دولت است؟ باید اذعان داشت که شرایط فعلی را کسی پیش‌بینی نمی‌کرد. بعد از حصول نتایج قهر ملی، در انتخابات قبلی که دشمنان ایران عزیز را به طمع واداشته بود، اکنون اراده ملی در حفظ وحدت و انسجام ملی است. بنابراین، چنین موهبتی برای دولت فرصتی اقتضایی تصور نشود، بلکه نعمتی است که هر کشور جنگ زده‌ای در پی آن است. برای این امر مهم باید سه اصل بازسازی مشروعیت داخلی مورد توجه نظام و به ویژه دولت قرار گیرد. الف) گفت‌وگوی شفاف و ملی: دولت باید فضای گفت و گوی عمومی و درون‌ساختاری را گسترش دهد. ایجاد شوراهای ملی بحران با حضور نخبگان و دانشگاهیان برای تصمیم‌سازی جمعی ضروری است. ب) بازسازی اعتماد اجتماعی: حمایت گسترده از تولید فرهنگی، تقویت دانشگاه‌ها، آزادی مطبوعات و گردش اطلاعات، گام‌هایی بنیادی برای بازسازی سرمایه اجتماعی هستند. دولت باید خود را به عنوان”تسهیل‌گر انسجام” بازتعریف کند. ج) بازتعریف دیپلماسی منطقه‌ای: دولت باید تلاش کند نسخه‌ای بومی از توافق هلسینکی را برای خلیج فارس پیشنهاد دهد—یعنی توافقی امنیتی-سیاسی میان کشورهای منطقه، بدون حضور بازیگران فرامنطقه‌ای.

اما… اما مهمترین مسئولیت بر  عهده وزارت امور خارجه است. اکنون وزارت خارجه باید از حالت “پاسخگو” خارج شده و به یک بازیگر روایت‌ساز و ابتکارآفرین” بدل شود. آنچه به عنوان تدابیر فوری پیشنهاد می‌شود، به شرح زیر است: الف) چند محوری هوشمند: رویکرد فعلی مبتنی بر شرق‌گرایی مطلق (چین و روسیه) باید به یک سیاست خارجی چندلایه تغییر یابد. ایران می‌تواند روابط خود را با هند، اندونزی، آفریقا و آمریکای لاتین گسترش داده و تنفس راهبردی ایجاد کند. ب) دیپلماسی عمومی و روایت‌سازی جهانی: با همکاری اندیشکده‌های بین‌المللی، راه‌اندازی پلتفرم‌های چندزبانه و بسیج نخبگان دیاسپورا، وزارت خارجه باید روایتی مستند، انسانی و منسجم از حقانیت ایران در دفاع مشروع تولید کند.
همان‌گونه که جوزف نای در نظریه “قدرت نرم” توضیح می‌دهد، کنترل روایت‌ها هم‌سنگ کنترل سلاح‌هاست. ج) اقدامات حقوقی در نهادهای بین‌المللی: طرح شکایت رسمی علیه آمریکا و اسرائیل به دیوان بین‌المللی دادگستری. فعال‌سازی ظرفیت‌های جنبش عدم تعهد، سازمان همکاری اسلامی و اتحادیه آفریقا. ایجاد کمیته‌های تخصصی حقوق بشر برای افشای استانداردهای دوگانه غرب. د) ائتلاف‌های موضوع‌محور، نه تنها ایدئولوژیک: وزارت خارجه باید علاوه بر ائتلاف ایدئولوژیک ائتلاف‌هایی با محوریت موضوعات خاص (تحریم، جنگ، محیط زیست، مهاجرت) ایجاد کند.

البته گفتنی است که برخی کشورهای اروپایی مانند فرانسه، آلمان و اتریش هر از چند گاهی تهدیداتی می‌کنند ولی از نظر اقتصادی و امنیتی نمی‌خواهند همواره در صف نخست تقابل با ایران باشند. وزارت خارجه می‌تواند با ارائه ابتکارهایی اقتصادی (مانند تضمین خطوط انرژی یا مشارکت در بازسازی منطقه)، اروپا را از وابستگی سیاسی به آمریکا دور کند همچنین کانال‌های دیپلماسی محرمانه و تخصصی با کارشناسان سیاست خارجی اروپا را گسترش دهد. در همین حال برای بازپس گیری قدرت خود شایسته خواهد بود “سند امنیت ملی منطقه‌ای” در چارچوب خلیج فارس بدون حضور بازیگران فرامنطقه‌ای را تدوین نماید. ایران می‌تواند پیشنهاد گفت و گوهای منطقه‌ای خلیج فارس بدون حضور آمریکا را مجدداً مطرح کند. این پیشنهاد، هرچند بارها مسکوت مانده، اما اکنون در فضای نفرت عمومی نسبت به جنگ و مداخله خارجی همچنین افزایش نفرت از رژیم صهیونیستی شانس بیشتری برای حمایت دارد. در این چارچوب می‌توان نسخه‌ای بومی از توافقنامه هلسینکی (1975) را برای منطقه طرح‌ریزی کرد.

وزارت خارجه کشورمان باید از یک نهاد صرفاً پاسخگو، به یک بازیگر مبتکر، تحلیل‌گر و روایت‌ساز جهانی بدل شود. تنها در این صورت است که ایران می‌تواند در میانه‌ٔ طوفان ژئوپلتیکی موجود، بقاء، عزت و جایگاه تاریخی خود را حفظ کرده و از اعتماد ملی برای عبور از بحران بهره گیرد. در کلامی دیگر، آنگونه که کیشور محبوبانی، دیپلمات برجسته سنگاپوری، می‌گوید: “در دنیای امروز، کشوری برنده است که روایت خود را جهانی کند، نه آنکه صرفاً از خودش دفاع نماید.”

نتیجه سخن اینکه: ایران پس از جنگ ۱۲ روزه، در لحظه‌ای تاریخی ایستاده است. تهدیدهای موجود تنها با قدرت نظامی یا مقاومت صرفا شعارگونه مهار نمی‌شوند. آنچه بیش از هر چیز نیاز است، دیپلماسی هوشمند، انسجام ملی، گفت‌وگوی واقعی و بازسازی مشروعیت درون‌زاست. در جهانی که مشروعیت بیش از قدرت معنا دارد، ایران تنها زمانی می‌تواند از گردنه بحران عبور کند که به‌قول کنث والتز، از “تعادل قوا” به سوی “تعادل مشروعیت” حرکت کند.

ارسال یک پاسخ