تعامل میان مسائل منطقه‌ای و جهانی: از قفقاز تا خاورمیانه و آینده ایران

عصرآزادی آنلاین/ دکتر قدیر گلکاریان، مدرس روابط بین الملل Near East University

آنچه امروزه همه بدان آگاهی دارند این است که، تحولات جهانی در سال ۲۰۲۵ بیش از هر زمان دیگری به هم پیوسته‌اند. در همین حال مناطق دیگر نه به صورت جداگانه، بلکه همچون حلقه‌های یک زنجیر در حال اثرگذاری متقابل‌ هستند. قفقاز جنوبی و خاورمیانه که هر دو کشورمان را به نحوی به خود مشغول می‌سازد، این روزها نمونه بارز این وضعیت‌ به شمار می‌رود. اگر منطقه قفقاز را در نظر بگیریم، در نوع خود با تلاش برای صلح میان باکو و ایروان و طرح‌های ترانزیتی جدید در مسیر بازتعریف موقعیت ژئوپلیتیک خود است؛ در حالی که خاورمیانه همچنان درگیر بحران انسانی غزه، تنش‌های مشروعیتی و رقابت بازیگران منطقه‌ای است.

در عین حال شاهد هستیم که اجلاس سالانه سازمان ملل هم امسال با حوادث و تصمیم‌گیریهای مهمی همراه بوده است. به طوری که بسیاری از کشورهای مهم با شجاعت تمام توانستند بعد از سالیان طولانی فلسطین را به رسمیت بشناسند که خود گامی مهم در به انزوا کشاندن رژیم صهیونیستی محسوب می‌شود. در واقع، هشتادمین اجلاس سالانه سازمان ملل در نیویورک صحنه‌ای بود که رهبران این روایت‌ها را بازتاب دادند. الهام علی‌اف از “فصل تازه قفقاز” سخن گفت، اردوغان اسرائیل را به “نسل‌کشی” متهم کرد، محمود عباس از “آمادگی برای اداره غزه” سخن گفت، و رئیس‌جمهور ایران، مسعود پزشکیان، بر “عدم قصد ساخت سلاح هسته‌ای” تأکید کرد. در میان این صداها، ایران در موقعیتی حساس ایستاده است: انتخاب‌های امروز آن در نحوه مواجهه با قفقاز و خاورمیانه می‌تواند آینده‌اش را میان فرصت و تهدید رقم بزند.

قفقاز؛ اتصال تازه و دشواری ایران

توافق اخیر میان آذربایجان و ارمنستان برای ایجاد مسیر ترانزیتی جدید (TRIPP) از طریق استان سیونیک ارمنستان، نقطه عطفی در تاریخ این منطقه است. این مسیر نخجوان را به آذربایجان متصل کرده و ترکیه را به عنوان گره اصلی شرق–غرب تثبیت می‌کند. برای ایران، این تحول معنای متفاوتی دارد. تهران که همواره از موقعیت ژئوپلیتیکی خود به عنوان یک گذرگاه استفاده کرده بود، اکنون در برابر پروژه‌ای قرار گرفته که عملاً ایران را دور می‌زند. اگر TRIPP پایدار شود، دست‌کم سه پیامد برای ایران خواهد داشت. الف) کاهش نقش ژئواکونومیک که در نتیجه مسیرهای ترانزیتی و تجاری شرق–غرب بدون عبور از ایران فعال خواهند شد. ب) کاهش قدرت چانه‌زنی ایران که منجر به آن خواهد شد که تهران بخشی از اهرم فشار خود بر آذربایجان و ترکیه را از دست خواهد داد. ج) افزایش وابستگی به مسیر شمال–جنوب که در نوع خود تنها ابتکار جایگزین ایران، تقویت کریدور شمال–جنوب است که از هند به روسیه می‌رسد. صد البته ابتکار عمل ایران در احداث کریدرو ارس که به موازات کریدور زنگزور کشیده می‌شود، علیرغم طولانی شدن مسیر، بار دیگر انتخابی رقابتی و درست به شمار می‌رود.

ایران در این شرایط دو گزینه دارد: یا باید به انفعال تن دهد و کنار گذاشته شود، یا با دیپلماسی هوشمندانه جای خود را در طرح‌های منطقه‌ای حفظ کند. همکاری نزدیک‌تر با ایروان و مسکو، سرمایه‌گذاری در زیرساخت‌های داخلی و ارائه مشوق‌های اقتصادی برای شرکت‌های منطقه‌ای می‌تواند بخشی از راهکار باشد. در غیر این صورت، تحولات قفقاز نه تنها جایگاه ژئواکونومیک ایران را تضعیف خواهد کرد، بلکه بر تصویر بین‌المللی آن به‌عنوان بازیگری منزوی نیز مهر تأیید خواهد زد.

و اما خاورمیانه؛ میدان مشروعیت و فرصت ایران

در همین حال، خاورمیانه درگیر بحران انسانی غزه است. فشارهای بین‌المللی علیه اسرائیل افزایش یافته و موجی از اتهامات “نسل‌کشی” در مجمع عمومی سازمان ملل تکرار شد. محمود عباس، رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین، در سخنرانی خود اعلام کرد که حماس نقشی در آینده غزه نخواهد داشت و تشکیلات آماده پذیرش مسئولیت است. اردوغان نیز با لحنی تند، اسرائیل را به “جنایت علیه بشریت” متهم کرد. ایران در این فضا با دوگانه‌ای حساس روبه‌روست. از یک سو، حمایت از محور مقاومت (حماس، جهاد اسلامی، حزب‌الله) بخش جدایی‌ناپذیر از سیاست منطقه‌ای آن است و تهران این حمایت را “عمق استراتژیک” خود می‌داند. از سوی دیگر، این سیاست هزینه‌های فزاینده‌ای دارد. فشار افکار عمومی جهانی، خطر تحریم‌های تازه، و کاهش ظرفیت ایران برای ایفای نقش سیاسی.

سخنرانی دکتر پزشکیان، رئیس جمهور کشورمان در سازمان ملل که بر “عدم قصد ایران برای ساخت بمب هسته‌ای” تأکید داشت، تلاشی بود برای بازتعریف تصویر ایران به‌عنوان بازیگری مسئول در سطح منطقه و بین‌المللی. این موضع اگر با گام‌های عملی شفاف همراه شود، می‌تواند ایران را از جایگاه “حامی صرف نظامی” به “بازیگر سیاسی قابل اتکاء” منتقل کند.

ایران این فرصت را دارد که به جای تأکید صرف بر مقاومت، در معماری پساجنگ غزه نقش ایفا کند. بدیهی است که یکی از راهها این است که از طریق همکاری با ترکیه و قطر در میانجی‌گری، مشارکت در بازسازی و حتی حمایت از مدیریت تشکیلات خودگردان گامهای سازنده و عملی بردارد. چنین مسیری می‌تواند هم مشروعیت ایران را افزایش دهد، هم فشارهای غرب را کاهش دهد.

پیوند قفقاز و خاورمیانه؛ سه کانال سرریز

قفقاز و خاورمیانه در سه سطح اساسی به هم متصل‌ می‌باشند و ایران در هر سه سطح نقشی تعیین‌کننده می‌تواند داشته باشد. اول) سرریز ژئواکونومیک. اگر طرح مسیر صلح ترامپ که برای زنگزور به مدت 99 سال در نظر گرفته شده تثبیت شود، وزن باکو و آنکارا را افزایش می‌دهد و ایران را در حاشیه می‌گذارد. تنها راه‌حل تهران، تقویت کریدور شمال–جنوب است. اما نکته مهم این است که بحران غزه سرمایه‌گذاران جهانی را مردد کرده و این فرصت را به ایران می‌دهد تا با طرح مسیرهای جایگزین، جای خود را دوباره تثبیت کند. دوم) سرریز امنیتی–روایتی است. جنگ غزه تصویر اسرائیل را در جهان تضعیف کرده و مشروعیت مقاومت را در افکار عمومی افزایش داده است. ایران می‌تواند از این فضا بهره ببرد؛ اما اگر همچنان صرفاً بر حمایت نظامی تأکید کند، خود در معرض فشار مشروعیتی قرار خواهد گرفت. تغییر روایت ایران از حمایت نظامی به حمایت سیاسی و انسانی می‌تواند موقعیت آن را متحول کند. سوم) سرریز دیپلماتیک–قدرت‌های میانه می‌باشد.   ترکیه، قطر و امارات به عنوان قدرت‌های میانه نقش فعالی در میانجی‌گری بازی می‌کنند. ایران اگر نتواند بخشی از سیاست خارجی خود را بازتعریف کند، از این باشگاه کنار گذاشته خواهد شد. اما اگر با انعطاف‌پذیری وارد این مدار شود، می‌تواند موقعیت خود را ارتقا دهد. با این وضعیت به نظر می‌رسد آینده ایران با سه سناریوی محتمل روبروست.

با نگاه دوراندیشانه، آینده ایران در این معادلات را می‌توان در سه سناریو چنین توضیح داد: الف) سناریوی فرصت‌محور:  ایران با شفافیت هسته‌ای، حضور در بازسازی غزه و تقویت کریدور شمال–جنوب به بازیگری مسئول و مؤثر بدل می‌شود. در این مسیر، تهران می‌تواند بخشی از انزوای خود را بشکند و به‌عنوان حلقه‌ای حیاتی در نظم جدید منطقه شناخته شود. ب) سناریوی انزوا:   اگر ایران بر سیاست‌های تقابلی و صرفاً نظامی پافشاری کند، در قفقاز کنار گذاشته خواهد شد و در خاورمیانه نیز صرفاً به بازیگری پرهزینه و غیرقابل اعتماد بدل خواهد شد. این وضعیت فشارهای اقتصادی و اجتماعی داخلی را نیز تشدید می‌کند. ج) سناریوی تعلیق: ایران بخشی از نفوذ خود را در محور مقاومت حفظ می‌کند، اما بدون گشایش دیپلماتیک و اقتصادی. این حالت به فرسایش تدریجی قدرت و افزایش آسیب‌پذیری داخلی منجر می‌شود.

درجمع‌بندی و نتیجه مبحث می‌توان ادغان داشت که ایران در شرایط فعلی در بزنگاه تاریخی قرار دارد. هشتادمین اجلاس سازمان ملل نشان داد که قفقاز و خاورمیانه به هم پیوسته هستند. صلح در قفقاز بدون آتش‌بس در غزه پایدار نخواهد بود و بحران غزه بدون پروژه‌های اتصال منطقه‌ای راه‌حلی نخواهد داشت. ایران در این بزنگاه تاریخی سه انتخاب دارد. یا باید فعالیت سازنده داشته باشد، یا انزوا و طرد شدن از گود بازیها را ترجیح دهد و یا اینکه در شرایط تعلیق قرار گیرد.

انتخاب میان این مسیرها نه فقط آینده دیپلماسی تهران، بلکه آینده اقتصادی و اجتماعی کشور را نیز رقم خواهد زد. ایران می‌تواند با دیپلماسی فعال، شفافیت هسته‌ای و حضور در بازسازی منطقه جایگاه تازه‌ای در نظم نوین پیدا کند، یا با ادامه سیاست‌های انفعالی و تقابلی به حاشیه رانده شده و منزوی گردد. یا اینکه نسبت به شرایط روز عمل کند که این نیز بدون دورنما و افق روشن در سیاست زمان‌بندی شده برای ادوار کوتاه، میان و طولانی مدت دست ایران را خالی خواهد گذاشت.

سرنوشت ایران در این لحظه به‌طور مستقیم به تعامل میان دو جغرافیا گره خورده است. قفقازی که به دنبال صلح و اتصال است و خاورمیانه‌ای که در جستجوی مشروعیت و آتش‌بس است. اگر تهران بتواند میان این دو عرصه پلی دیپلماتیک و اقتصادی بزند، آینده‌ای متفاوت رقم خواهد خورد؛ آینده‌ای که در آن ایران نه تماشاگر، بلکه “بازیگری فعال و تعیین‌کننده” خواهد بود.

ارسال یک پاسخ