عصرآزادی آنلاین/ سید وحید پیمان
چند صباحی است که دوباره بحث حساس تمرکز سیاسی–اقتصادی در تهران، فقر ناشی از نابرابری استانی و سهم ناعادلانهی استانهای ثروتمند از منابع ملی در افکار عمومی برمیخیزد. سفر وزیر اقتصاد به تبریز و طرح مشکلات اقتصادی آذربایجان شرقی از سوی مسئولین تنها نوک کوه یخی است که نشان میدهد پس از نزدیک به نیمقرن از انقلاب اسلامی، مدل مرکزگرایی نه فروکش کرده است، بلکه بیش از هر زمان تشدید شده — و با خود عدالت وعدهدادهشده را قربانی کرده است.
۱. مرکزگراییِ ماندگار؛ یک همزاد ناخوانده انقلاب
روزگاری امید بود که انقلاب اسلامی بتواند ساختار سیاسی و اقتصادی کشور را به سمت تمرکززدایی و عدالت منطقهای تغییر دهد. اما آنچه دیدهایم دقیقاً عکس این آرزو بوده است: تهران هنوز کانون تمام قدرتهاست — تصمیمگیریها، سرمایهگذاریها، بودجههای کلان. چرا پس از دهها سال، متولیان ساخت کشور از مرکز پا پس نمیکشند؟ چرا دل به استانها نمیدهند، مگر آنکه نامشان در سخنرانیهای تبلیغاتی دیده شود؟ ضعف جدی در آمایش سرزمینی یکی از ریشههای این مسئله است، امری که پژوهشگران توسعه آن را یک آفت ساختاری در نظام تخصیص سرمایه و بودجه میدانند. 
این تمرکززداییِ نیافته نشان میدهد که دعمای «ملت واحد» در عمل از جنس پایتختسالاری بوده، نه وحدت همسرنوشتساز مردم در اقصی نقاط کشور.
۲. سخن از خوزستانِ دردمند: ثروت در زیر زمین، فلاکت بر زمین
خوزستان؛ استانی که نفت غنیاش و ظرفیت کشاورزیاش باید آن را به یکی از قطبهای توسعه بدل میکرد، امروز در وضعیت فلاکت اقتصادی قرار دارد.  دلایل این درد نه کمبود منابع، بلکه سوءمدیریت، بیثباتی سرمایهگذاری و فقدان انسجام مدیریتی است. 
چرا نفتی که از دل زمین خوزستان زنده شده، ثروتش در این استان فراوان نیست؟ چرا بهای این منبع ملی به زندگی مردم خوزستان منتقل نمیشود؟ آن مبلغ عظیمی سرمایهگذاری نفتی که ناشی از فروش و صادرات است، به جای آنکه به توسعه محلی بازگردد، در جایی دیگر انباشت میشود. این زخم کهنهی نابرابری، نه تنها اخلاقی بلکه اقتصادی است — و تا وقتی بودجه و تصمیمگیری در قلب تهران متمرکز است، درمانی واقعی برای آن نخواهیم داشت. مرکزسالاری، مثل خوره، تمامی ظرفیت استانی را میخورد، حتی وقتی بنا بر پمپ کردن ثروت ملی است.
۳. آذربایجان قهرمان، اما نادیده گرفتهشده
استانهای آذربایجانی، با تاریخ، فرهنگ و پتانسیلهای بسیار، باید از پیشرانههای اصلی توسعه کشور باشند. اما شواهد میگویند رشد آنان، بهرغم پتانسیل، پایینتر از متوسط کشوری است. در گزارشها آمده است که آذربایجانشرقی و غربی و اردبیل جزو استانهایی با درآمد سرانه پاییناند. 
این پرسش جدی است: چرا پس از انقلاب، سرمایهگذاری دولتی جدی و پایدار در این مناطق انجام نشده؟ آیا تبعیض صرفا اقتصادی است یا ریشهها به سیاست و قدرت مرکزی بازمیگردد؟ فقدان مدیران اقتصادی شایسته در استانهای آذربایجانی از جانب برخی تحلیلگران یکی از عوامل توسعهنیافتگی عنوان شده است. 
نمیتوان سکوت کنیم وقتی بخشی از جمعیت کشور، علیرغم شایستگی و استعداد فراوان، رها شدهاند در چشماندازی که برایشان نوشته نشده است.
۴. چشمانداز جدید؛ سفر وزیر اقتصاد و وعدههای نیمبند
خبر سفر وزیر اقتصاد به آذربایجان شرقی، با محورهایی چون سرمایهگذاری خارجی، توسعه منطقه آزاد ارس، گسترش گمرکات، احیای ماشینسازی و صنعت منطقهای، نوید تحول میدهد. این فرصت، اگر جدی گرفته شود، میتواند نقطه عطفی برای استان باشد. با این حال، باید بر وعدهها نظارت جدی کرد؛ زیرا این بار باید فراتر از سخنرانی باشد. در روزهای آینده لازم است بررسی عمیقتری کنیم: آیا این سفر صرفا یک ژست است یا آغاز گسست از مرکزگرایی مزمن؟
۵. نفت ملی شد، اما پولش کجاست؟
شاید تلخترین کنایه تاریخ معاصر ایران همین باشد: ما نفتمان را ملی کردیم، اما پول آن را ملی نکردیم. معنایش این است که منابع طبیعی ملی شدهاند، اما منافع اقتصادی به صورت ناعادلانه تقسیم میشوند. این بیعدالتی را اگر به مس نیز تسری دهیم، وضعیت تأسفبارتر میشود: چرا شرکت مس آذربایجان استقلال ندارد؟ چرا لابی قوی کرمان (در پایتخت) به نظر میرسد مانع تاسیس کارخانه تغلیظ مس در آذربایجان شرقی میشود؟ چرا مس استخراجشده در آذربایجان باید به سرچشمه کرمان منتقل شود تا تبدیل به کاتد شود؟ برخی ناظران تأکید دارند که این جابهجایی، از لحاظ اقتصادی منطقی نیست و صرفاً نتیجه تسلط لابیهای محلی کرمان در پایتخت است.
این پرسش بیش از آنکه فنی باشد، اخلاقیست: چه معنایی دارد کشوری با منابع طبیعی غنی، نتواند ارزش افزوده را در همان منطقه جغرافیایی ایجاد کند؟ کدام عدالت ملّی در این انتقال آبی و مس وجود دارد، وقتی آذربایجان سهمی از ارزش واقعی مواد معدنیاش ندارد؟
جمعبندی: بیداری یا خیانت به سرزمین؟
مرکزگراییِ مفرط در ایران، با تمام توانش، نه تنها آرمان انقلاب را به کابوس نابرابری بدل کرده بلکه عزت استانی را نیز لگدمال ساخته است. دفاع از عدالت منطقهای فقط یک آرزو نیست، بلکه ضرورت حیاتی برای بقاء انسجام ملی و اقتصادی است. وقتی یک استان نفتخیز در فقر میسوزد، وقتی سرمایهگذاری به جای رشد متوازن، به مرکز محدود میشود، وقتی ارزش معدنی را از دل سرزمینت بیرون میآوری ولی ثروت آن در جای دیگر انباشت میگردد — آنوقت دیگر نمیتوان گفت مملکت متعلق به همه است.
اگر این کشور حقیقتاً متعلق به همه است، اگر «ملی شدن» معنای واقعی دارد، باید ساختار قدرت و تخصیص منابع را به نفع عدالت استانی بازنگری کرد. ما باید از وضعیت کنونی بیدار شویم: نفتی ملی اما پولآزاد، مسملی اما ارزشافزوده سوخته در جای دیگر، سرمایهگذاری متمرکز در تهران و فقیرسازی پیرامون — اینها تناقضهایی نیستند که با شعار حل شوند، بلکه با تغییر ساختار و اراده سیاسی.
در روزهای آینده، ما عمیقتر به وعدههای سفر وزیر اقتصاد خواهیم نگریست، و خواهیم دید آیا این فقط یک نمایش است، یا آغاز فصل جدیدی از عدالت منطقهای در ایران.