عصرآزادی آنلاین/ دکتر قدیر گلکاریان، مدرس روابط بین الملل Near East University
در شرایط فعلی کشور آنچه بیش از هر چیزی خیال و ذهن جامعه را میآزارد، چندگانگی دیدگاه های سیاسی- اجتماعی مربوط به جناح های کشور است که زمینه را برای تشتت افکار و نگرانی فراهم ساخته است. متاسفانه مردم به قدری از تریبون های جناحی خسته شدهاند که غالب انسان ها برای کسب حقایق و دریافت اخبار در بستر فضای مجازی جستجوگر شدهاند. به جای اینکه آرامش یابند، بیش از پیش آشفته خیال میشوند.
در روزگاری که واژهها بیش از گلولهها زخم میزنند، تریبونها دیگر فقط جایگاه سخن نیستند؛ به میدان اعصاب خوردکنی جامعه بدل شدهاند. هر جملهای که از پشت میکروفون، مصاحبههای خطدار و هدفمند در کانال های تصویری بیرون میآید، یا مرهمی است بر زخمهای جمعی، یا خنجری تازه بر روحی که هنوز از بحرانها التیام نیافته است. جامعهای که از فشارها و فرسایش اعتماد بیرون میآید، بیش از هر چیز به گفتوگویی شفابخش نیاز دارد؛ گفتوگویی که در آن کلمات به جای تسویهحساب، تسکین باشند. در چنین روزهایی، سیاست باید زبان آرامش را بیاموزد.
تریبونها در ذات خود نه بد هستند و نه نیک؛ آنچه به آن معنا میدهد، نحوهی استفاده از زبان است. زبان میتواند دیوار بسازد یا پل. در جوامعی که زخمهای سیاسی و اجتماعی عمیقاند، هر واژه میتواند نقشهی راهی برای بازسازی اعتماد باشد. اما گاه برخی از سیاستمداران و مسئولان فراموش میکنند که واژه فقط ابزار قدرت نیست، بخشی از روان جمعی ملت است. جامعه، همانند انسانی خسته، وقتی بارها از لحنهای تند و گفتارهای متناقض آزار میبیند، گوش خود را میبندد و آرام آرام از مشارکت کناره میگیرد.
امروز، تریبون تنها در رسانههای رسمی خلاصه نمیشود. شبکههای اجتماعی، پادکستها، منبرها، میزهای گفتوگو و حتی پیامهای روزانهی مسئولان، هر کدام تریبونی هستند که هر کدام از آن ها مشتریانی دارد. این تکثر صداها، اگر هماهنگ و هوشمندانه نباشد، به جای چندصدایی سالم، به چندپارگی روانی منجر میشود. جامعه به صحنهی پژواکهای متناقض بدل میشود؛ هر گروه تنها صدای خود را میشنود و دیگری را متهم میکند. در چنین فضایی، گفتوگو به جای پیوند، به رقابت در فریاد بدل میشود.
در این میان، یکی از دردناکترین آسیبها آن است که مرز میان گفتار رسمی و گفتار شخصی از میان میرود. هر صاحب تریبونی خود را سخنگوی مردم یا دولت میپندارد. گاهی حتی مشخص نیست متولی واقعی سیاست خارجی کشور، وزارت خارجه و وزیر آن است یا هر تریبون بهدستی از دوربین یا شبکهای مجازی می تواند سخن بگوید. در این آشفتگی گفتاری، سیاست خارجی از انسجام میافتد و پیام کشور به بیرون، دچار دوگانگی میشود. در جهان امروز، هر کلمه وزن دیپلماسی دارد؛ کلمهای نابجا میتواند ترازوی اعتماد را هم در داخل و هم در سطح جهانی برهم زند و چه بسا خیلی از ریسمان های رشته شده را پنبه کند.
از سوی دیگر، در فضای داخلی نیز نوع مواجهه با رفتار مسئولان، گاه بیش از آنکه بر تحلیل عملکرد استوار باشد، بر داوری ظاهری استوار است. سادهزیستی رئیسجمهور یا رفتار خودمانی سخنگوی دولت، اگر چه از منظر ارتباط مردمی قابل درک است، اما بهانهای برای تمسخر یا جدل سیاسی شده است. بخشی از جامعه از او توقع نمایشی از قدرت و شکوه دارد، در حالی که دیگری از همان رفتار صادقانه احساس نزدیکی میکند. در حقیقت، مسئله نه خود رفتار بلکه شیوهی روایت و گفتوگو دربارهی آن است. اگر تریبونها به جای تحلیل، بر طبل تخریب بکوبند، حتی سادهترین رفتارها می تواند به نماد دو قطب اجتماعی بدل شود.
جامعهی خسته بیش از هر چیز به آرامش کلامی نیاز دارد؛ به کلماتی که بار خشم و اتهام نداشته باشند. در چنین شرایطی، نقش تریبونها نه تحریک احساسات، بلکه بازسازی احساس امنیت روانی است. واژههایی چون «ما»، «همسرنوشت» و «با هم» باید جایگزین ادبیات جدال و تقابل شوند. سیاست نیز همانند علم پزشکی است؛ تشخیص اشتباه در کلام، درد را دوچندان میکند.
در جامعهای که از فشارهای اقتصادی و روانی رنج میبرد، سخن گفتن یعنی شنیدن. کسی که گوش نمیدهد، در حقیقت سخن هم نمیگوید. مسئولیت تریبونها دقیقاً از همینجا آغاز میشود: به جای آنکه فقط برای قانع کردن مردم سخن بگویند، برای فهمیدن مردم لب بگشایند. واژهها اگر درست چیده شوند، میتوانند همچون مرهم عمل کنند. گاهی تنها یک جملهی صادقانه از زبان یک مسئول، میتواند بار ناامیدی را از دوش هزاران نفر بردارد. جامعه به گفتار مسئولانه نیاز دارد، به صدایی که نه از بالا، بلکه از میان مردم برخیزد.
ترمیم روان جمعی با بخشنامه ممکن نیست، اما با لحن مهربان و گفتار آرام میتوان نخستین قدمها را برداشت. ملتها در دوران بحران، اگر احساس کنند کسی آنان را میفهمد، تحمل بیشتری برای عبور از دشواریها دارند. تریبونها میتوانند این حس فهمیدهشدن را منتقل کنند؛ گویندهای که از «ما» سخن میگوید، نه از «شما»، خود بخشی از درمان است. در این معنا، تریبون فقط بلندگو نیست، آینهای است از روح زمانه.
هیچ جامعهای بدون گفتوگو زنده نمیماند. گفتوگو اکسیژن حیات اجتماعی است. اگر این اکسیژن کم شود، جامعه دچار خفگی تدریجی میشود: خشم بالا میرود، بیاعتمادی عادی میشود، و حقیقت در میان غبار تعصبات گم میگردد. بازسازی گفتوگو یعنی بازگرداندن احترام متقابل، حتی در اختلاف نظر. این همان جایی است که تریبونها میتوانند نقش تاریخی خود را ایفا کنند؛ نه در خدمت جناحی خاص، بلکه در خدمت روح جمعی ملت.
جامعهی خسته بیش از شعار به آرامش واژهها نیاز دارد. امروز بزرگترین سرمایهی ملی، نه منابع طبیعی و نه قدرت نظامی، بلکه سرمایهی اعتماد و گفتوگوست. اگر تریبونها این حقیقت را درک کنند، کلمات میتوانند دوباره نقش شفابخش خود را بازیابند. واژهها را باید از زخم بیرون آورد و دوباره به زندگی بازگرداند. شاید همین بازگشت آرامِ کلمات، آغاز ترمیمی بزرگتر باشد؛ ترمیمی در روان یک ملت که هنوز، با وجود خستگی، امید را از یاد نبرده است. یا حق!