عصر آزادی آنلاین/ دکتر علي اصغر شعردوست، بيست سال از نامگذارى سالروز وفات استاد شهريار به عنوان روز بزرگداشت استاد شهريار و روز شعر و ادب فارسى مىگذرد. روزى که يادآور عروج استاد شهريار است؛ شاعر بلند نظر جاودانه اى که دلهاى مشتاقان را اسير کمند کلام خويش کرد و کلام سحرآميزش مرزها را درنورديد. شهريار، سيمرغى فراتر از قاف و قافيه بود که زندگى و جهان را با شعر می نگريست. شعر شهريار مجموعه اى هماهنگ و دلکش از رنگ و صوت و زندگى است که در هر دم و بازدم، ضرباهنگ دلها را تکرار می کند.
امتداد نگاه شهريار، چه در جهت عمودى و چه در جهت افقى شايان تأمل است. به عبارتى روشنتر، استاد ديدى ژرف و فراخ دارد. با آن که همه چيز را در دايره ديد خود دارد، از ژرفاى نگاهش کاسته نمی شود. براى همين هم از نظر نگاه شاعرانه و هم از جهت مردمى بودن در اوج قرار میگيرد و با بالهاى خستگی ناپذير عشق و عرفان از قاف و قافيه فراتر میرود. شهريار آسمان شعر را سقف بشکافت و طرحى نو در انداخت؛ طرحى که در جاودانگياش ترديد نيست.
شورى که او در آفاق ايجاد کرد، فقط در قلمرو دل آدمى قابل تصور است. روزى در تهران، روزى در خراسان و روزى ديگر در تبريز بود، اما همه جا کلامش از شيدايى و شورآکنده بود و در قلمرو محيطى خاص نمی گنجيد. «حيدربابايه سلام» او فراتر از مرزها هنگامهاى برپا کرد. هر کسى حرمانها و آرزوهاى خود را در اين منظومه شگفت جستوجو می کند. شهريار، زبان مشترک همه بشر است. پاک اعتقادى و پارسايياش همگان را به خضوع و خشوع وامىداشت. کدامين مسلمان و دوستدار على است که بوى عشق و محبت را از کلمه کلمه منظومههاى «على اى هماى رحمت» و «شب و على» درنيابد؟ عذوبت کلامش بىنياز از تفسير و تبيين است و قولى است که جملگى برآنند. توضيح ارزش کلامش همچون قياس دريا و قطره است. اما نکتهاى که در زندگى ادبى شهريارِ مُلک سخن اهميت بسيار دارد و کمتر به آن توجه شده اين است که شهريار به اعتبارى «شاعر ملى ايران» عصر انقلاب اسلامى است.
نزد ما ايرانيان، شعر همواره عاليترين و نابترين صورتى بوده است که در هنر مجال بروز مىيابد. کمتر ملتى را مىتوان در جهان يافت که اين همه به شعر پرداخته و گنجينه اى غنى و ارزشمند بدين عظمت داشته باشد.
منزلت شعر نزد ايرانيان بدان پايه است که به رغم ساختار وهمى شعر، ارزشمندترين مفاهيم دينى و هنرى و تاريخى ما در آن صورت وجود يافته است. به عبارتى، ما در همه ادوار تاريخ، با شعر نوشت و خواند داشتهايم و با شعر زندگى كرده ايم. شعر همزاد تاريخى ماست. جالب توجه اينکه، با وجود اين همه قرابت و مؤانست روحى و معنوى با شعر، کمتر به بحث و تفسير و تبيين و کشف ماهيت آن پرداختهايم. گويى از فرط روشنى موضوع، نيازى به تعريف آن نداشته ايم و هنر شعر در خون ما جارى و سارى بوده است. با اين حال علیرغم وجود نامهاى بزرگانى در تقويم براي بزرگداشت شاعران بزرگ متقدم از جمله شاعرِ شاعرانِ ايرانزمين فردوسى، مايه سربلندى ايران و ايرانيان حافظ و سعدى و عطار و… در مناسبتهاى سال توجهى به بزرگداشت شعر معاصر ايران نشده بود. اين نقص را از مسؤوليتهاى مختلف فرهنگى که در گذشته داشتم احساس کرده بودم و هماره در اين انديشه بودم که براى پرداخت به شعر معاصر کشورمان و شاعران توانايى که در دوران ما زندگى مىکنند بايد مناسبتى وجود داشته باشد. اين مناسبت باعث خواهد شد همانند توجه به ساير وجوه هنر کشور از قبيل موسيقى، تئاتر، سينما، هنرهاى تجسمى و… که علىرغم کمبود اعتبارات، لااقل ساليانه ميلياردها تومان را به خود اختصاص دادهاند، به اين نوع فاخر و فخيم هنر ايران زمين نيز توجه شود. به همين منظور در نامهاى به رياست محترم جمهوري وقت نوشتم: «مستحضريد که بىشک مىتوان استاد سيد محمدحسين شهريار را بزرگترين وارث شاعران بزرگ ايران زمين در دهههاى اخير ناميد. جامعيت و ممتاز بودن استاد شهريار در حوزههاى مختلف شعر اعم از فارسى و ترکى آذربايجانى، فضايل اخلاقى و يک دهه حيات پرنشاط همراه با انقلاب اسلامى که استاد از آن به عنوان «جهاد قلمى» ياد کرده است و همچنين شهرت فراوان وى به عنوان محبوبترين شاعر کشور در نظرخواهيهاى متعدد – پيش و پس از انقلاب اسلامى – و اشتهار ايشان در جهان بهويژه کشورهاى پيرامون، ضرورى مىنمايد که نام استاد شهريار و به اين طريق، شعر معاصر به عنوان يک نوع ادبى که مردمان ايرانزمين به آن در جهان اشتهار دارند، همه ساله گرامى داشته شود.
به دلايل مذکور و ضرورتهاى فراوانى که جنابعالى و اعضاي محترم شوراى عالى انقلاب فرهنگى بر آن وقوف داريد، پيشنهاد مىکنم روز 27 شهريور ماه که همگاه با وفات استاد فرزانه روانشاد است، به عنوان «سالروز استاد شهريار – روز شعر» در کشور نامگذارى شود. طبعا اين اقدام علاوه بر تکريم و تعظيم از شخصيت جهانى شهريارِ مُلک سخن، باعث بزرگداشت علم و فضيلت و هنر و آفرينشهاى هنرى و رونق شعر در کشور خواهد شد. پيشاپيش از نظر مساعد جنابعالى و اعضاى محترم شورا کمال تشکر را دارم.»
اما چرا شهريار و روز درگذشت او را پيشنهاد كردهام، سؤالى است كه دربيست سال گذشته همواره از من پرسيده شده است. در پاسخ، مکرر گفته و نوشتهام که در تاريخ ادبيات هر سرزمين، شاعران و نويسندگان کمشمارى هستند که همچون ستونهاى استوار، آسمان آن سرزمين را بر سر انبوه شاعران و نويسندگان ديگر نگاه مىدارند. چنين نوابغى هر چند سده يک بار ظهور مىکنند.
تاريخ ادبيات يک ملت براى ظهور چنين نوادرى به ادوار مختلف تقسيم مىشود. شاعرانى چون فردوسى، نظامى، خاقانى، مولوى، حافظ، سعدى و صائب از ارکان شعر ما به شمار مىروند و در پيدايى ادوار مهم ادبى نقش اساسى دارند. اما در ميان شاعران و بزرگان شعر معاصر کشورمان استاد سيد محمد حسين شهريار، به گواهى بسيارى از منتقدان و محققان برجسته و نيز به تصريح همگنانش، همچنين تأييد ذوق عمومى، درخشانترين چهره شعر معاصر ايران است.
شهريار چون سيمرغ در جايگاهى چندان فراتر از ديگر شاعر هم روزگارش جاى گرفته است که تفوقش را به معاصران خود حتى بىچشم و چراغ هم مىتوان دريافت. بىگمان توفيق شهريار، و اقبال کممانند وى به اعتبار کيفيت و کميت آثارش از نوادر تاريخ شعر ماست.
ما در طول عمر پربرکت استاد شهريار و نيز در گستره خلاقيت عظيم او نه يک شاعر بزرگ، بلکه چند شاعرِ بزرگ را دوشادوش هم مىبينيم که پىگيرنده و پاس دارنده سنتهاى ادبى است. شهريار از آغاز رويکرد به شعر و شاعرى با آثار بزرگان شعر و ادب اين سرزمين مأنوس و مألوف بود. اين انس و الفت، که در مواردى به شيفتگى مانندهتر بود، در تکوين و تشکل شخصيت ادبى شاعر نقش بسزايى داشت. استاد شهريار با زبان و نگاه ويژه خود در انواع و قالبهاى مختلف شعر سنتى، سخنپردازى کرده است. آثار او، در هر نوع و قالبى، هم از نظر قوت و کيفيت و هم از نظر کميت درخور توجهند.
استاد از سويى با استقبال و اقتفاى آثار برخى از شاعران متقدم – بهويژه خواجه شيراز – توان و تبحر خود را در هماوردى با ارکان شعر ايران به نمايش گذاشته است، از سوى ديگر فقط به انتقال مواريث و تجارب ادبى اسلافِ خود اکتفا نکرده، بلکه در جريان تداوم سنتهاى ادبى، ذهنيت و نگرش نو دارد. چنين ذهنيت و نگاهى، باعث تحولى شگرف در تاريخ بعضى از انواع شعر فارسى شده است.
يکى از بزرگترين خدمات شهريار، ايجاد تحول در عرصه غزل فارسى است. جريان پويايى که امروزه با عنوان «غزل نو» به موازات شعر نو به حيات خود ادامه مىدهد، در واقع با غزلهاى نوآيين استاد آغاز شده است. از همين روى، شهريار را مىتوان پس از دوره بازگشت و دوره مشروطيت که به اعتقاد بنده بايد از ادوار رکورد و فتور تاريخ غزل شمرده شوند، احياگر غزل فارسى و نيز پدر غزل نو دانست. رويکرد ويژه شهريار به غزل، باعث شد غزل ديگرباره به عنوان پوياترين گونه شعر فارسى جايگاه خود را در اذهان و انظار باز يابد. اگر من در اينجا بخواهم به عناوين غزلهاى نو شهريار اشاره کنم، فهرستى بلند بالا خواهد شد. در نتيجه فقط به بيان ابياتى از يکى از غزلهاى او بسنده میکنم:
از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از کوى تو، ليکن عقبِ سر نگران
ما گذشتيم و گذشت آنچه تو با ما کردى
تو بمان و دگران، واى به حال دگران
رفته چون مه به محاقم که نشانم ندهند
هر چه آفاق بجويند کران تا به کران
مىروم تا که به صاحبنظرى باز رسم
محرم ما نبود ديده کوتهنظران
دل چون آينة اهل صفا مىشکنند
که ز خود بىخبرند اين ز خدا بىخبران
دل من دارکه در زلفِ شکن در شکنت
يادگاري است ز سرحلقه شوريدهسران
شهريارا غم آوارگى و دربدرى
شورها در دلم انگيخته چون نوسفران
در نگاهي به زندگي ادبي استاد شهريار، ما با شاعرى روبه روييم که با آفريدن برخى منظومهها و قطعات نو، هم آثار ارجمندى به گنجينه شعر ايران افزود و هم به جريان طبيعى و سالم شعر نو و تثبيت جايگاه آن، يارى کرد. مکتب شهريار با همين اشعار استاد شکل گرفت. هم خود شاعر و هم منتقدان، اين بخش از آثارش را از درخشانترين سرودههايش دانستهاند. شعرهاى مکتب شهريار بيشتر از آنکه به اعتبار قالب و فرم ظاهرى شناخته شوند، با رمانتيسم تمايز و تشخيص مىيابند. شعرهاي دو مرغ بهشتى، هذيان دل، قهرمانان استالينگراد، افسانه شب، موميايى، اى واى مادرم، راز و نياز، پيام به انشتين و شاهد شعر، برجستهترين نمونههاى مکتب شهريار به شمار مىروند. در اينجا بندهايى از منظومه زيبا و درخشان «دو مرغ بهشتى» را مىآورم که براى نيما يوشيج، شاعر بلندآوازه و مبدع کشورمان نوشته است که هم کاشف از ارتباط اين دو بزرگ است و هم حکايت از توانايى استاد دارد: اين چمنزار زيبا کتابى بود و در وى درِ چشم من باز /ليکن از زمره خاکيان بود/ آنچه ديدم در او نغمهپرداز/ هرگز آن نغمهساز بهشتى/ نيست کو با من آيد همآواز/ ديدى اينجا هم اى دل غريبيم
ناگه از چنگل ياسمنها/ ناله آشنايى شنودم/ زخمه تار جان بود گويى / چنگ زد در همه تار و پودم/ همزبان بهشت طلايى است / باز خواند به نوشين سرودم/ در پى آن صدا رفتم از دست
ويژگى مهم ديگرى که بايد بر سلسله عوامل برشمرده بيفزاييم، ايمان و اعتقاد راسخ شاعر است که از محدوده زندگى فردى او فراتر رفته و در تشکيل شخصيت و حيات ادبىاش تأثير بسيار گذاشته است. استاد شهريار، هم در زندگى شخصى انسانى مؤمن ومعتقد بود، هم در مصاحبهها و نظرات خود از آغاز به مذهب توجه خاصى داشت و هم يکى از ارکان شعر مذهبى است، که در اين زمينه آثار بسيارى دارد. در کنار ابعاد مختلف خلاقيت استاد و نيز چهرههاى گوناگونى که از اين نابغه نادره گفتار شعر مشرق زمين ارائه شد، او را به عنوان يک شاعر مذهبىسراى بزرگ مىشناسيم و مىشناسند. شعرهاي مناجات، شب و على و برخى از اشعار مذهبى ديگر او در رديف دلاويزترين سروده هاي عصر ما جاى دارند. من پيش از اين در برخى يادداشتها و مقالات خود شهريار را از ارکان شعر تشيع ذکر کردهام. به راستى کدام يک از شاعران همعصر ما شعرى به بلندى و لطافت مناجات سروده است که همگان با هر ميزان اعتقاد، لااقل ابياتى از آن را حفظ نکرده باشند. على اى هماى رحمت تو چه آيتى خدا را /که به ما سوا فکندى همه سايه هما را…
ز نواى مرغ ياحق بشنو که در دل شب
غم دل به دوست گفتن چه خوش است شهريارا
همصدايى شهريار با انقلاب اسلامى هم منبعث از افکار و اعتقادات مذهبى او بود. استاد از نخستين روزهاى انقلاب تا واپسين دم مسيحايىاش هماره شعور انقلابى را در شور شعر درآميخت؛ گويى جان مشتاق شهريار گوهر گمشدهاش را در اين نهضت يافته بود. همانگونه که در آغاز اين يادداشت نوشتم، جمع چنين ويژگيهايى در شخصيت و شعر شهريار او را در مرتبتى بس والا جاى ميدهد و تکريم او، جز تکريم شعر و شعور راستين نيست.
بخشى ديگر از درياى بيکران خلاقيت استاد، که آيينهاى است در برابر چهره شاعر بزرگ، آثار ترکى اوست. استاد شهريار رکن رکين شعر ترکى آذربايجان است. در روزگارى که شعر و ادب ترکى آذربايجان مورد بىمهرى قرار گرفته بود، شهريار به يارى آن شتافت و شور و غوغايى را که در عرصه شعر پارسى ايجاد کرده بود، به گستره شعر ترکى نيز کشاند و به تعبير خود خنجر را به خرما تبديل کرد. آوازه شعرهاى ترکى استاد سالهاست که از حدود و ثغور سياسى و جغرافيايى درگذشته و تا همه سوى آفاق و انفس رسيده است. منظومه «حيدربابايه سلام» که فرازين قله آثار ترکى شهريار به شمار مىرود، نه تنها به آثار شاعران ترکىگوى ايران، بلکه در شعرجمهورى آذربايجان، ترکيه و جمهوريهاى آسياى ميانه هم تأثير بسيار گذاشتهاست. رويکرد استاد شهريار به ترکى در شرايطى صورت گرفته که به تعبير خود استاد، در آن دوره اشعارى كه به زبان ترکى در ايران به چاپ رسيده بودند، از نظر کيفيّت نمود چندانى نداشتند. ظهور شهريار در چنين مقطع حساسى به نجات شعر تركى منجر شد. اين مسأله از چندمنظر قابل ارزيابى است:
الف- استاد شهريار هنگامى که به سرودن اشعار تركى را آغاز کرد، به اعتبار آثارفارسى خود در عرصه فرهنگ و ادبيات معاصر، چهرهاى شناخته و محبوب بود و همين اعتبار و محبوبيت شهريار، هم درنورديدن محدوديتهاى سياسى و امنيتى رژيم پهلوى را آسانتر کرد و هم توجه مردم را به اشعار ترکى او – و از اين طريق به شعر ترکى – جلب کرد. بىشك هيچيک از شاعران آذربايجانى ما (و بلکه هيچيک از شاعران معاصر ايران) از چنين نفوذ و اعتبار تعيينکننده و مؤثري برخوردار نبود. ب- تبحر و تجربه کم مانند شهريار، در عرصه شعر و شاعرى براى رشد و شکوفايى شعر ترکى درايران غنيمت بود. شعر ترکى در ايران مدتها بود که ديگر نماينده برجستهاى نداشت و سراشيبى تندى را طى مىكرد. آثار پراکندهاى که در كشور منتشر مىشدند، ارزش ادبى چندانى نداشتند و بيشتر شبيه به شعارها و بيانيه هاى سياسى بودند. براين اساس رويکرد استاد شهريار به شعر ترکى آذربايجانى، رويکردى سرنوشتساز بود. بعد از مدتى طولانى که شعر ترکى در ايران با ايستايى مواجه بود، فقط شاعر چيره طبعى چون شهريار مىتوانست طرحى نو دراندازد و فصلى ديگر گشايد. ج- با توجه به شرايط سياسى آن سالها، و گرايش بعضى از نيروهاى فرهنگى به شوروى و کوشش براى تبديل زبان ترکى آذربايجانى به عنوان زبان واسط ميان شوروى و چپگرايان ايران، شهريار به عنوان يکى از شيفتگان مفاهيم دينى و خادمان صادق زبان و ادبيات فارسى و نيز چهرهاى ميهندوست و متدين به دور از همه بازيهاى سياسى به يارى شعر تركى شتافت. حضور قدرتمند شهريار در اين عرصه از دو جهت اهميت دارد:يکى اينکه شهريار توانست به دور از اغراض سياسى، مکتبى نو در شعر ترکى بنيان نهد و توجه شاعران ترك زبان را به ارزشها و معايير زيبايىشناختى شعر جلب و شعر را جايگزين شعار کند.
از سوى ديگر او کسانى را که از شعر ترکى به عنوان يک حربه سياسى به نفع بيگانگان بهره مىبردند، خلع سلاح کرد. اين کوشش ملّى شهريار، حتى کرمليننشينان را به صرافت تطميع شاعر انداخت. طرح حزب کمونيست شوروى براى اعطاى جايزه ادبى لنين به شهريار، با هوشيارى شاعر بزرگ ملى ايران با شکست مواجه شد. دلايلى که برشمرده شد درستى اين ادعا را که در آن روزگار جز شهريار کسى را ياراى يارى شعر و زبان ترکى نداشت، ثابت مىكند. هر چند شاعر، کمتر از بيست درصد اشعارش را به زبان مادرى سروده، اما با همين ديوان کوچک توانسته جايگاه برترى در شعر ترکى کسب کند. شعر ترکى شهريار افزون بر ايران، در قفقاز، ترکيه و آسياى ميانه هم با اقبال مواجه شد. آثارى که در زير تأثير شعرهاى ترکى استاد شهريار سروده شده و نيز پژوهشهايى که درباره زندگى و شعر شهريار انجام شده، نشانگر آن است که هنر شهريار چگونه حدود آفاق و انفس رادرنورديده و تا همه سوى جهان رسيده است. پرسش بزرگى که سالها بىپاسخ مانده، اين است که چطور آثار شاعرى که مطالعات و تجارب ادبىاش اغلب به زبان فارسى بود، و درشرايطى که شعر و ادبى ترکى آذرى در ايران چندان جايگاهى نداشته، به سرودن پرداخته است. در کشورهايى که آثار فراوانى به زبان ترکى منتشر شدهاند و تحصيلات و مطالعات نيزبه زبان ترکى است، اينگونه مورد استقبال قرار گرفت؟!
اين پرسش، جز يک پاسخ را برنمىتابد و آن اينکه شعر شهريار ريشه در ژرفاى فرهنگ اسلامى – ايرانى دارد و آثار او به اعماق سنتهاى مشترک شرق اشارت دارد؛ در حالى که شاعران و منتقدان ترکيه نه تنها به تأثير شعر غرب در شعر معاصر ترکيه معترفند، بلکه از آن به عنوان حادثهاى فرخنده ياد مىكنند و شعر مدرن بعد از تشکيل جمهورى را در شعر ترکى، اروپايى ميگويند. در برخى جمهوريهاى مسلماننشين آسياى مرکزى و قفقاز هم اگر چه زبان ترکى، زبان رسمى و ادبى محسوب مىشد، اما شعر، بيشتر از آنکه به ميراث ايرانى – اسلامى متکى باشد، به تجارب و آموزههاى شعر روسى – اروپايى مستظهر بود. اينگونه بود که شاعران و شعرخوانان، گوهر گمگشته خود را در شعر ترکى شهريار بازيافتند. حتى برگردان اشعار فارسى شهريار نيز – به همان ميزان شعرهاى تركىاش– درآن کشورها مورد اقبال واقع شد و فقط شهريار است که به عنوان حلقه واسط ميان پارههاى مختلف فرهنگ اسلامى – ايرانى در منطقه شناخته مىشود. موطن و مولد و آرامجاى اين شاعر، تبريز، اين «دارالسلام شعر و ادب» است که هچون ستارهاى درخشان برتارک آسمان ايران عزيز مىدرخشد و اين افتخار تبريز است که هر سال در بيست و هفتم شهريور ماه با گراميداشت استاد شهريار، فرصتى مغتنم براى بررسى شعر معاصر کشورمان فراهم ميآيد تا جاى خالى توجه به اين عالىترين و نابترين وجه کلام يعنى شعر در تقويم فعاليتهاى فرهنگى سالانه با نام عزيزش برکت يابد. خداوند را شاکرم که اين توفيق را عنايت فرمود که اين کمترين به عنوان فرزندى کوچک ازفرزندان تبريز بزرگ، اداى احترام بکنم به روح بلند شهريار و اداى دينى به سرزمينى که درهوايش نفس ميکشم. اميدوارم مردمان ايران عزيز و زادگاه سرافرازم تبريز نامدار، اين اقدام را از فرزند ناچيزشان بپذيرند.