کتاب «اقتصاد خوب برای روزگار سخت» منتشر شد

به گزارش عصر آزادی آنلاین،

مقدمۀ مترجم
کتاب «اقتصاد خوب برای روزگار سخت» در پاییز سال ۱۳۹۸ و پیش از شیوع بیماری جهانگیر کرونا منتشر شد. اگر دقیق‌تر بخواهیم بنویسیم این کتاب دو هفته پس از اعلام برنده شدن دو نفر نویسنده و همکارشان مایکل کرمر برای دریافت جایزه نوبل به بازار آمد. نویسندگان کتاب که در عین همکار بودن، زندگی مشترک تشکیل دادند و همسر و شوهر هستند، در خرداد ماه سال جاری هنگام معرفی و ارائه مجازی کتاب خود به میزبانی مدرسه اقتصاد لندن، گفتند اگر این کتاب را اکنون منتشر می‌کردیم تغییری کوچک در عنوان آن می‌دادیم و صفت «سخت» را به «سخت‌تر» تبدیل می‌کردیم تا یادآور شویم شرایط جدید در سال ۲۰۲۰ با شیوع ویروس کرونا و گسترش تبعیض نژادی چگونه روزگار را سخت‌تر از سال گذشته کرده است.
اقتصاد ازجمله علوم اجتماعی دارای اصول و قوانینی متفاوت با علوم طبیعی است که همچون قانون جاذبه نیوتن بر قوانین طبیعی و فیزیکی لایتغیر بنا شده‌اند. ریشه اصول و قواعد اقتصادی به ذات و طبیعت انسان برمی‌گردد که رفتارش به راحتی قابل پیش‌بینی نیست و در بسترهای محیطی متفاوت به انحا و اشکال متفاوتی رفتار می‌کند. اقتصاددانان گاهی این ویژگی متفاوت مهم را به راحتی فراموش می‌کنند و با پذیرش دربست تئوری‌ها و نظرات کلی مانند اصل مزیت نسبی دیوید ریکاردو که پیش‌فرض‌های مهمی (مانند جابجایی آزاد و سریع عوامل تولید) دارد و بدون اتکا به شواهد گسترده، ادعاهای قاطع و محکمی مطرح می‌سازند که با واقعیت همخوانی ندارد.
تفاوت مشهود بنرجی و دوفلو با بسیاری از هم‌حرفه‌ای‌های معروف خود از همان صفحات آغازین کتاب آشکار می‌شود. آنها با فروتنی ارزشمند و نادری شروع به اعتراف می‌کنند که علم اقتصاد و روش‌های اقتصادی چه چیزهایی می‌تواند به ما یاد بدهد و از یاد دادن چه چیزهایی ناتوان است. نویسندگان نسبت به محدودیت‌های علم اقتصاد صداقت به خرج می‌دهند و مسائل را نیز به چنان حدی ساده نمی‌کنند که نتایج حاصله مشکلی را در عمل حل نکند. این زوج که از بنیانگذاران «آزمایشگاه مبارزه با فقر» عبدالطیف جمیل در ام‌آی‌تی هستند از رویکرد آزمایشگاهی برای ارزیابی روش‌های مختلف مبارزه با فقر استفاده کردند و نخستین کتاب‌شان اقتصاد فقیر به کاربرد همین روش در کشورهای فقیر جهان اختصاص دارد.
آنها کتاب جدید خود را نیز مانند کتاب پیشین، چنان نوشته‌اند که به آسانی قابل مطالعه برای هر خواننده حتی بدون مدرک دانشگاهی اقتصاد باشد. خوش‌بختانه طی دو دهه گذشته تعداد روزافزونی از اقتصاددانان، موفق به ارائۀ قابل فهم پیچیده‌ترین و فنی‌ترین مباحث اقتصادی برای عامه مردم شدند. بنرجی و دوفلو در مقدمه اذعان می‌کنند «ما اقتصاددانان اغلب خیلی زیاد در مدل‌ها و روش‌های پیچیده‌مان غرق شده‌ایم و گاهی اوقات فراموش می‌کنیم کجا علم پایان می‌یابد و ایدئولوژی شروع می‌شود.» آنها با تکرار رویکرد کتاب اقتصاد فقیر مثال مرد میانسال روستایی در مراکش را می‌آورند که چگونه وقتی هنوز نیازهای تغذیه خود را کامل برطرف نکرده است، اقدام به خرید تلویزیون رنگی با دیش ماهواره می‌کند تا بگویند از نظر ما که از بیرون به انتخاب‌ها و اولویت‌های فقرا نگاه می‌کنیم شاید تصمیمات آنها عاقلانه دیده نشود در حالی ‌که از منظر فرد تصمیم‌گیرنده می‌تواند کاملاً عقلانی باشد. همه اقتصاددانان می‌دانند مدل‌‎های‌شان زیاده ساده‎سازی شده است اما کمتر کسی به مانند این دو با انرژی به سراغ دنیای واقعی پیچیده رفته و کفش‎های خویش را در این فرایند خاکی کرده است. آنها همانند کتاب اقتصاد فقیر اینجا نیز نگاه خوش‌بینانه‌ای به حل مسائل سخت روزگار ما دارند و توصیه می‌کنند ایجاد امید سرلوحه هر سیاستی قرار گیرد.
البته کتاب جدید از یک جنبۀ مهم با کتاب پیشین تفاوتی مشهود دارد. تمرکز اقتصاد فقیر، همان‌گونه که از نامش برمی‌آید، بر کشورهای فقیر بود. اقتصاد خوب برای روزگار سخت در عوض به مباحث و مجادلات سیاست‌گذاری مورد توجه کشورهای ثروتمند می‌پردازد. اگرچه تخصص نویسندگان اقتصاد خرد و نه اقتصاد کلان است، اما به خوبی توانستند واقعیات در پس موضوعات اختلاف‌برانگیز جهانی مانند مهاجرت، نابرابری، تجارت و محیط زیست را گردآوری و تبیین کنند.
هفته‌نامۀ اکونومیست در معرفی کتاب نوشت وقتی نویسندگان این کتاب عالی، جایزه نوبل اقتصاد گرفتند، رسانه‌های فرانسوی نوشتند یک زن فرانسوی برنده نوبل اقتصاد شد و رسانه‌های هندی نوشتند یک اقتصاددان متولد هند و همسرش جایزه نوبل گرفتند. بیشتر گزارش‌ها سرانجام اشاره کردند که قهرمان ملی آنها تنها دریافت‌کننده این جایزه نبوده است. اما تنگ‌نظری و تک‌بعدی که عناوین خبری ترویج می‌کنند یکی از مشاهدات اصلی در این کتاب است.
نویسندگان که به قدرت رسیدن ترامپ و موج تازه راه افتاده پوپولیسم را علت اصلی نوشتن چنین کتاب عامه‌خوانی ذکر می‌کنند از شعار انتخاباتی ترامپ برای عنوان فصل یک «علم اقتصاد را دوباره بزرگ سازیم» استفاده کرده و می‌گویند در نظرسنجی از مردم آمریکا و انگلستان مشخص شد اعتماد مردم به اقتصاددانان ۲۵ درصد است که تنها سیاستمداران رتبه بدتری دارند، در حالی‌ که درجه اعتماد مردم به پرستاران ۸۵ درصد است. این درجه از بی‌اعتمادی به اقتصاددانان باعث شده است تا مردم به راه‌حل‌های اقتصادی حتی در حوزه‎هایی مانند تجارت خارجی که اقتصاددانان بیشترین اتفاق نظر را دارند، اعتماد نکنند. نتیجه این‌که وقتی اقتصاددانان از یک سیاست اقتصادی مدعی افزایش رفاه عمومی پشتیبانی می‌کنند بیشتر مردم چنین باوری ندارند.
شکاف اعتماد که خبر از بحران در علم اقتصاد می‌دهد، نویسندگان را برانگیخته است تا کار اصلی خود (نوشتن مقالات پژوهشی) را موقتاً کنار بگذارند و این کتاب را بنویسند. این شکاف از دو سو می‌تواند ایجاد شده باشد: اشتباه از سوی مردم که به اقتصاددانان اعتماد نمی‌کنند و/یا اشتباه از سوی اقتصاددانان که از واقعیات زندگی مردم و هزینه‌های رفاهی که برای مثال تجارت خارجی بر آنها تحمیل می‌کند بی‌خبرند. نویسندگان با بررسی آزمایش‌های میدانی در مناطق جغرافیایی آسیب‌دیده از تجارت خارجی (به ویژه واردات از چین) نشان می‌دهند چگونه تسلط دویست ساله نظریه مزیت نسبی ریکاردو بر افکار اقتصاددانان به آنها اجازه نداده است تا واقعیت را آنگونه که هست ببینند و تحلیل کنند. آنها در کنار جهل و جمود فکری نسبت به مسائل اقتصادی در ایجاد چنین شکاف اعتمادی، نقش ایدئولوژی را نیز مهم می‎دانند و می‌گویند تسلط ایدئولوژی بر اذهان باعث می‌شود اهمیت شواهد نادیده گرفته شود.
یکی از توانایی‌های کم‌نظیر نویسندگان در ذهن باز و چشمان تیزبینی است که به سراغ مسائل معاصر و مهم بشر می‌روند و بینش‌های تازه و ارزشمند با راه‌حل‌های احتمالی به خواننده ارائه می‌دهند. برای مثال به تحلیل اقتصادی موضوع مهاجرت و اثر آن بر جامعه میزبان توجه کنید (فصل ۲). در اقتصاد مرسوم و درس‌نامه‌ای که از ابزار تحلیل ساده به شکل نمودارهای معمول عرضه و تقاضا استفاده می‌کند، خیلی سریع به این نتیجه می‌رسد که مهاجرت خارجیان اثر منفی بر دستمزد و اشتغال کارکنان بومی و جامعه محلی می‌گذارد یعنی دستمزدشان را کاهش می‌دهد و مشاغلشان را از آنها گرفته و بیکارشان می‌کند. اما کتاب با اتکا به طیفی گسترده از مطالعات میدانی درباره تجربه مهاجرت ده‌ها هزار کوبایی به شهر میامی در سال ۱۹۸۰ و بررسی‌های تطبیقی که در کشورهای گوناگون (آلمان، ایسلند، دانمارک، فنلاند و …) شده است نشان می‌دهد چگونه این نگرانی بی‌اعتبار است و دستمزد و شغل کارگران بومی کاهش نمی‌یابد. آنها می‌نویسند «هیچ شواهد معتبری وجود ندارد که حتی با ورود به نسبت زیاد نیروی کار ساده مهاجر، جامعه محلی، ازجمله آن کارگرانی که مهارت‌های‌شان بسیار شبیه مهاجران است، زیان ببینند. در واقع به نظر می‌رسد مهاجرت وضع رفاهی بیشتر مردم، مهاجران و محلی‌‌ها ‌را بهتر می‌کند. این یافته‌ها که باید ارتباط زیادی با ماهیت خاص بازار کار داشته باشد در موارد بسیار اندکی با داستان مرسوم عرضه و تقاضا جور درمی‌آید.» مهاجرت خارجیان حتی نیروی بومی محلی را قادر می‌کند به مشاغل تمیزتر و رده بالاتر با حقوق بیشتر برسند.
چرا عملکرد بازار کار با داستان فرضی مرسوم از تأثیر مهاجران جور در نمی‌آید؟ بنرجی و دوفلو نشان می‌دهند مهاجران فقط کارگر صِرف نیستند؛ آنها مصرف‌کننده نیز هستند. «آدم‌های تازه‌وارد پول خرج می‌کنند: آنها به رستوران می‌روند، موی سرشان را کوتاه می‌کنند، انواع مایحتاج زندگی را می‌خرند. همه این تقاضاها باعث ایجاد شغل می‌شوند که بیشتر آن شغل‌ها نیاز به کسانی دارد که مهارتی ندارند.» دلیل دیگر اینست که با ورود کارگران جدید انگیزه شرکت‌ها برای خودکارسازی عملیات کاهش می‌یابد. «مهاجرت کارگر ساده تقاضا برای کار را بالا می‌برد چون از سرعت فرایند مکانیزاسیون می‌کاهد. امید به عرضه قابل اتکای کارگران دستمزد پایین از جذابیت اقتباس فناوری‌‌های کاراندوز می‌کاهد.»
اقتصاددانان برخلاف موضوع مهاجرت که با انبوه شواهد مواجه هستند هنگام تعیین محرک‌های اصلی رشد اقتصادی، داده‌ها یا نتایج روشن و متقنی ندارند (فصل ۵). آنها درباره تأثیری که هوش مصنوعی و سایر ابزارهای دیجیتال بر یادگیری، بهره‌وری و نوآوری می‌گذارد نظرات مثبت و منفی نامشخصی دارند. نویسندگان به دفاع قدرتمندی می‌پردازند که پیش‌بینی‌های معین در این حوزه عملاً ناممکن است. «در بین تمام مواردی که اقتصاددانان تلاش کرده‌اند پیش‌بینی کنند (و اغلب شکست خورده‌اند)، رشد حیطۀ به شدت تأثربرانگیزی بوده است.»
البته در ابتدای دهه ۱۹۸۰ که ریگان در آمریکا و تاچر در انگلستان به قدرت رسیدند گروهی از اقتصاددانان مشهور به اقتصاد طرف عرضه استدلال کردند که دست‌کم یک شیوه قطعی برای تقویت اقتصاد وجود دارد: کاهش مالیات‌ها. اما بنرجی و دوفلو نشان می‌دهند حتی نسخه نمادین این کاهش‌ها که تحت عنوان قانون اصلاح مالیات در دوره ریگان تصویب شد، یا افزایش نرخ نهایی مالیات رأس هرم درآمدی در سال‌های کلینتون یا کاهش مالیات‌ها در دوره بوش هیچ تغییری در نرخ رشد بلند مدت اقتصاد ایجاد نکرد.
اما آیا مالیات سنگین بستن بر ثروتمندان باعث کاهش انگیزه سختکوشی آنها شده و مشاغل جدید کمتری ایجاد می‌شود؟ پاسخ خیر است. آنها هیچ شواهدی نیافتند که بالاترین دهک و صدک توزیع درآمد، رفتار خود را به شیوه‌هایی تغییر می‌دهند که بر نرخ کلی رشد اقتصادی تأثیر منفی بگذارد. «در دنیای سیاست‌گذاری اتکا به استدلال‌های معتبر، کمتر محلی از اِعراب دارد، … اما ما اقتصاددان‌ها بیاییم شفاف عمل کنیم: کاهش مالیات بر ثروتمندان نیز رشد اقتصادی ایجاد نمی‌کند.»
در رابطه با توجه سیاستمداران به نرخ رشد تولید ناخالص داخلی سرانه، نویسندگان با صدای بلند اعلام می‌کنند کیفیت زندگی چیزی فراتر از مصرف صِرف است و لذت عشق و محبت و زیبایی محیط زیست و سایر انواع لذت‌های غیرمادی نیز اهمیت بسیار زیادی دارند.
یکی از فصل‌های خواندنی دیگر کتاب به تجارت خارجی اختصاص دارد (فصل ۳) که توضیح می‌دهد چگونه معیشت و زندگی طبقه کارگران کم مهارت کشورهای ثروتمند را به خطر انداخته است. نویسندگان اگرچه دفاع محکمی از تجارت خارجی می‌کنند «مبادله کالاها، آدم‌ها، ایده‌ها، و فرهنگ‌ها جهان را بسیار ثروتمندتر ساخته است. آنهایی که به حد کافی خوش‌شانس بودند تا در مکان درست و در زمان درست، با مهارت‌های درست یا ایده‌های درست باشند، ثروتمند شدند.» اما هشدار می‌دهند منافعی که تجارت عاید کل کشور و گروه‌های خاص می‌کند، نباید ما را از بقیه اقتصاد غافل کند که در آنجا «مشاغل بسیاری از دست رفت و جایگزین نشد. ما با تجارت یک جهان پرنوسان‌تر ایجاد کرده‌ایم که مشاغلی به ناگهان ناپدید می‌شود و هزاران کیلومتر دورتر سر درمی‌آورد. درنتیجه منافع و رنج‌ها به نحو بسیار نابرابری توزیع می‌شوند.» آنها می‌گویند معقول و منطقی نیست با بستن تعرفه بر صادرات فولاد چین، مشاغل کارگران فولادسازی داخلی را حفظ کنیم، در حالی‌که از کارگران کشاورز بخواهیم مشاغل خود را از دست بدهند چون چین هم در مقام تلافی، جلوی صادرات محصولات کشاورزی آمریکا را خواهد گرفت.
با این‌که تقریباً همه اقتصاددانان طرفدار تجارت خارجی هستند اما نویسندگان هشدار جدی می‌دهند افزایش تجارت، مشاغل زیادی را از بین می‌برد. معمولاً کارگران تمایلی به تغییر محل کار و زندگی خود ندارند و عوامل متعددی علاوه بر تفاوت دستمزدها روی تصمیم آنها تأثیر می‌گذارد. کارفرما نیز به همین ترتیب تمایل چندانی به تغییر نیروی کار، تنها به دلیل پرداخت دستمزد کمتر، ندارد. این ویژگی که چسبندگی اقتصادها و عوامل تولید نامیده می‌شود (یعنی بنگاه‌ها و کارگران به مکان‌های تازه رونق یافته نمی‌روند) و اقتصاددانان معمولاً در تحلیل‌های خود نادیده می‌گیرند، باعث توزیع نابرابرتر درآمد درون کشورها می‌شود. پیشرفت فناوری و خودکارسازی تولید نیز وضعیت کارگران کم‌مهارت را بدتر می‌کند. آنچه در کشورهای ثروتمند شگفت‌آور است نه صرفاً آسیب دیدن کارگران، بلکه تمرکز بالای جغرافیایی درد و رنج‌های نصیب شده است. آدم‌هایی که از جریان جهانی‌شدن جا مانده‌اند در مکان‌های عقب‌مانده زندگی می‌کنند.
در حالی که حامیان بازار آزاد اغلب فرض را بر تحرک آزادانه نیروی کار می‌گذارند که منافع بسیاری به شکل تخصیص بهینه منابع ایجاد می‌کند اما واقعیت اینست که مردم به آسانی و راحتی از جایی به جای دیگر و از صنعتی به صنعت دیگر نمی‌روند. نویسندگان اشاره می‌کنند که بازارها گاهی کاملاً چسبنده (Sticky Markets) هستند. آنها موردکاوی‌های متعددی از عدم جابجایی و مهاجرت نیروی کار به مناطق رشد و رونق یافته می‌آورند. برای مثال مناطق و صنایعی در آمریکا که به علت واردات و رقابت محصولات چینی (یا شوک چینی که منظور تأثیر افزایش صادرات چین به آمریکا و اروپا پس از عضویت این کشور در سازمان تجارت جهانی است) ورشکست شدند و بیکاری به شدت افزایش یافت و مردم درمانده در مناطق فقیر بدترین ضربه را می‌خورند. در حالی ‌که طبق فرض اقتصاد منعطف و بدون چسبندگی این کارگران بیکار شده باید جذب صنایعی می‌شدند که از واردات ارزان‌ شده منتفع می‌شدند یا به مناطق دیگر می‌رفتند. اما کارگران چنین کاری نکردند حتی زمانی که منطقه رو به رونق نزدیک آنها بود. یک بررسی دیگر در هند نیز چنین اثری را نشان داد. در بنگلادش نیز حتی زمانی که اختلاف دستمزد شهری و روستایی خیلی زیاد است عدم تحرک نیروی کار از مناطق روستایی به شهری دیده می‌شود.
آنها «اقتصاد خوب» را اقتصادی تعریف می‌کنند که به این چسبندگی‌ها توجه شود. نویسندگان به رهبران سیاسی کشورها پیشنهاد می‌کنند به جای توسل به سیاست‌های پوپولیستی که جلوی تجارت خارجی را بگیرند و جنگ تجاری راه بیندازند صادقانه عمل کنند. سیاستمداران باید توضیح دهند تجارت و فناوری‌ها‌ی نوین برندگان و بازندگانی دارد و سپس سیاست‌های هوشمندانه برای جبران زیان‌دیدگان تصویب کنند. نویسندگان به هیچ‌وجه نمی‌گویند باید از شر بازارها خلاص شویم آنگونه که کشور ونزوئلا با کنترل قیمت‌ها و ابرتورم، بازارها را از کارکرد مناسب انداخت. آنها هشدار می‌دهند جنگ تجاری با چین فهرست مناطق زیان‌دیده در آمریکا را طولانی‌تر می‌کند و تأیید می‌کنند کنار گذاشتن سیاست‌هایی از قبیل مالکیت دولتی و برنامه‌ریزی مرکزی- که چین، هند، کره جنوبی و ویتنام به درجاتی در زمان‌های گوناگون اجرا کردند- باعث رشد اقتصادی بالاتر این کشورها شد.
چنددهه پیش و ابتدا در مکزیک طرح پرداخت نقدی به فقرا به شکل طرح همگانی مشروط شروع شد. با تحولات اقتصادی که در دهه‌های اخیر جهان شاهد بوده است یکی از پربحث‌ترین این طرح‌ها که بیشتر در کشورهای ثروتمند و با گسترش خودکارسازی تولید و بیکار شدن انبوه کارگران کم مهارت مطرح شده است طرح درآمد پایه همگانی است. نویسندگان نکته منفی بارز این طرح را چنین توضیح می‌دهند که اشتغال علاوه بر درآمد برای افراد منزلت و هویت فراهم می‌کند درنتیجه ایده تازه مطرح ‌شده درآمد پایه همگانی که مبلغ ثابت نسبتاً کافی برای گذران زندگی به همه مردم پرداخت شود مشکل ناشی از نبود شغل معنادار را حل نخواهد کرد (فصول ۷ و ۹).
در بندهای بالا تلاش شد اشاراتی گذرا به برخی مطالب متنوع این کتاب جسورانه و روشنگرانه بشود. همه توضیحاتی که در پانویس‌ها آمده است از آن مترجمان است. یک توضیح دیگر این‌که عناوین انتخابی نویسندگان برای هر فصل کتاب در نگاه نخست شاید خیلی گویا نباشد، اما نویسندگان این عناوین را از یک عبارت و سخن نغز یا شعر داخل فصل برداشته‌اند. برای مثال عنوان فصل دوم درباره اقتصاد مهاجرت را گریختن از دهان کوسه گذاشتند که از یک شعر گرفته شده است، یا عنوان فصل ششم درباره تغییرات اقلیمی و گرمایش زمین، را در وضعیتی دشوار (در آب داغ) گذاشته‌اند. همچنین پیانوی خودنواز که عنوان فصل هفتم و درباره آینده خودکارسازی تولید و بیکار شدن کارگران است از نام یک رمان گرفته شده است.
در پایان از اشخاصی که در کمک به انتشار این کتاب نقش داشتند، سپاسگزاری می‌شود. بیش از همه باید از تلاش‌ها و پیگیری‎های مجدّانۀ آقای مهدی پازوکی مدیر محترم مرکز اسناد و مدارک و انتشارات سازمان برنامه و بودجه یاد کرد. همچنین خانم‌ها کتایون شهفر و زهرا کاشانی که فعالیت‌های اداری و پشتیبانی و صفحه‌بندی را برای انتشار کتاب به شایستگی انجام دادند شایسته تقدیر هستند.
جعفر خیرخواهان
شهریور ۱۳۹۹

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.