آزادی قره باغ؛ ازفرصت سوزی تا فرصت سازی ایران  

عصر آزادی آنلاین/ سید وحید پیمان

پیروزی ارتش جمهوری آذربایجان بر ارمنستان در جنگ قره باغ با آزاد شدن شهر تاریخی شوشا و نیز آزادسازی سایر اراضی اشغالی، ارمنستان را به درک این واقعیت گریزناپذیر واداشت که در هزاره سوم جایی برای اشغالگری و تجاوز وجود ندارد و چاره ای جز تسلیم شدن در برابر حقوق و اصول حاکم بر جامعه بین المللی ندارد. از این رو نیکول پاشینیان رئیس جمهوری ارمنستان با پذیرش شکست و طرح آتش بس 9 ماده ای روسیه، اعلام کرد مناطق آغدام، کلبجرو لاچین نیز به آذربایجان بازگردانده می شود. همچنین کلیه محورهای مواصلاتی اقتصادی و حمل و نقل در منطقه رفع انسداد شده و ارتباط  بین قسمت غربی جمهوری آذربایجان و منطقه خودمختار نخجوان مجددا برقرار می شود.همچنین با بازگشت آوارگان آذربایجانی به عنوان صاحبان اصلی قره باغ کوهستانی به خانه و کاشانه شان، حسرت و رنج سی ساله آنان به پایان می رسد.

از زمان شروع اشغال قره باغ همواره این موضوع مورد بحث میان طرفداران ارامنه و آذری ها بوده است که قره باغ کوهستانی با اکثریت جمعیت ارامنه آن متعلق به چه کسی است؟ چرا دستگاه دیپلماسی ایران به صراحت از مواضع آذربایجان دفاع نکرده است؟ این در حالی است که ایران بر اساس آرمانهای انقلاب اسلامی همواره در کنار مظلوم و در مقابل ظالم ایستاده است. نگاهی گذرا به تاریخ این منطقه و درگیری های ارضی ارامنه و آذری ها و نیز پایان جنگ سرد و اصول راهبردی ایران بعد از انقلاب اسلامی در حوزه سیاست خارجی در سال های اخیر، موضوع را روشن تر خواهد ساخت.

اگر چه اختلافات ارضی ارامنه و ترک ها بر سر مساله قره باغ ریشه تاریخی بسیار طولانی دارد و بیشتر به جنگ های ایران و روسیه تزاری و سپس مهندسی ملیتی استالینی باز می گردد ولی سالهای آغازینِ  سلسله حوادثی که منجر به فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی شد، یعنی حدود 1988 را می توان سر آغاز مجدد درگیریهای تاریخی قره باغ دانست. این درگیریها که در نهایت در سالهای پس از استقلال جمهوری های آذربایجان و ارمنستان در 1991 به یک جنگ تمام عیار تبدیل شد در سال 1994 با شکل گیری گروه مینسک پایان یافت اما همواره چونان آتش زیر خاکستر بود تا این که در ماههای اخیر شاهد زبانه کشیدن این آتش شدیم.

ادعای اصلی ارامنه -که ظاهرا ادعای درستی است ولی در باطن نه– این است که ترکیب جمعیتی قره باغ که در دل جمهوری آذربایجان قرار گرفته به نفع ارامنه است و آنها در سالهای منجر به فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی با برگزاری همه پرسی رای به الحاق آن به جمهوری ارمنستان دادند، موضوعی که هرگز مورد قبول جمهوری آذربایجان و جامعه بین الملل قرار نگرفت اما حمایت های تسلیحاتی روسیه از ارمنستان و تنش های قدرت در جمهوری آذربایجان باعث شدند ارمنستان علاوه بر قره باغ کوهستانی بخش های پیرامون آن را که حدود 20% خاک آذربایجان را شامل می شد اشغال و نزدیک به یک میلیون آذری را آواره کند.

ارمنستان با تکیه بر روایات تاریخی مدعی است که ارامنه از دوره هخامنشیان حتی پیش از آن جزو ساکنین قره باغ و قفقاز بوده اند و حتی سلسله پادشاهی ارامنه در آنجا وجود داشته است. روایتی تاریخی که بیشتر شبیه داستان است تا واقعیت تاریخی مستند. اما آنچه مورخین معتبر و بی طرف در آن اتفاق نظر دارند،عبارت است از کوچ اجباری ارامنه از منطقه اطراف دریاچه وان به سه منطقه آذربایجان ایران (تبریزو جلفا)، قفقاز (قره باغ و ارمنستان کنونی) و اصفهان (محله جلفا) در سال 1600 به دستور شاه عباس صفوی . این کوچ اجباری در راستای سیاست های ضد عثمانی شاه عباس صورت گرفته بود و باعث شد موضوعی به نام مالکیت ارضی بین ارامنه و ترک های منطقه به مناقشه ای حل ناپذیر بدل گردد. هر چند در ایران همواره مالکیت معضل بوده است و این معضل به دست شاه حل و فصل می شد اما در مورد ارامنه و ترک ها موضوع مالکیت حل نگردید و مساله زمانی پیچیده تر شد که ارامنه به لحاظ جامعه شناسی روستا نشین بودند و ترک ها زندگی ایلاتی ( ییلاق- قشلاق) داشتند.

تا این که در زمان نادرشاه موضوع مالکیت به این شکل حل شد که روستاهای ارامنه به صورت ملیک های ارمنی – که در واقع سیستم ارباب رعیتی بودند – درآمدند و ترک ها به صورت ایل های متعدد سرزمین هایی را برای ییلاق- قشلاق صاحب شدند. به عنوان مثال مناطق گرگان و قره باغ به ایل قاجار رسید. در این میان جمعیت ایلات ترک در مقایسه با جمعیت روستایی ارامنه در اکثریت بودند. خود ارامنه نیز به دو دسته تقسیم شدند: عده ای طرفدار سیستم ملیکی (ارباب – رعیتی ) بودند که تفکرات سکولار داشتند و عده ای دیگر به صورت سنتی وابسته به کلیسای حواری ارامنه بودند که اعتقادات مذهبی داشتند. این وضعیت به مدت حدود50 سال حالت ملوک الطوایفی در منطقه ایجاد کرد تا این که آقا محمد خان قاجار با برچیدن بساط ملیکی به ملوک الطوایفی پایان داد.

بعد از جنگ های ایران و روسیه تزاری و پیروزی روسیه، در سال 1884 مرزها بسته شد و ارامنه که به لحاظ مذهبی و دینی با روس ها قرابت داشتند از سوی روسیه حمایت شدند و در نهایت در زمان اتحاد جماهیر شوروی جمهوری ارمنستان را تشکیل دادند. در آن زمان است که لنین با اتخاذ سیاست اینترناسیونالیستی سعی در ایجاد عدالت و برداشتن مرزهای قومی- نژادی داشت اما با روی کار آمدن استالین سیاستی کاملا متفاوت اعمال و با اتخاذ شیوه های مهندسی قومیتی – ملیتی در قفقاز و آسیای میانه مسلمان نشین، اقلیت های قومی – دینی در دل اکثریت مقابل آن، جای گرفت و به همین علت قره باغ با اکثریت ارمنی نشین در دل جمهوری آذربایجان به صورت خود مختار و نیز نخجوان به دور از وطن اصلی قرار گرفتند.

سیاست مهندسی ملیتی استالین در حکومت فرقه دموکرات آذربایجان ایران نیز اجرا شد. به این صورت که در فاصله زمانی سالهای 1325 تا 1326 به دستور استالین 26 هزار نفر از ارامنه ایرانی به قره باغ و ارمنستان کوچانده شدند. در مقابل معادل 50 هزار نفر هم از مسلمانان را به بهانه توسعه کشت پنبه در اراضی بائر مغان از ارمنستان و قره باغ به دشت مغان شمالی کوچ دادند. این سیاست جابجایی جمعیتی و کوچ اجباری در سال 1327 شمسی تکمیل شد.

ادیک باغداساریان پژوهشگر، روزنامه نگار و مترجم ارمنی ایرانی تبار اشاره می کند که گویا استالین قصد داشته است که میرجعفر باقراوف را راضی کند که قره باغ به ارمنستان داده شود ولی در مقابل با حمایت از پیشه وری، آذربایجان را از ایران جدا کرده و به باکو بدهند ولی پولیتیک قوام و فتوای آیت الله کمپانی سپس حرکت سرلشگر حاجعلی رزم آرا و سرهنگ سید احمد جان پولاد و سرتیپ هاشمی به طرف تبریز و فرار پیشه وری نقشه ها را به هم ریخت. سپس استالین طرح قبلی را کنار گذاشت و جای مسلمانان بومی ارمنستان ( محال ایروان ) و قره باغ را با ارامنه کوچانده از ایران عوض کرد. از این رو اکثریت مسلمان ساکن دشت مغان شمالی نوادگان رانده شدگان از محال ایروان و قره باغ در سال 1327 هستند.

قبل از این سیاست جابجایی استالینی، در سال 1307 سیاست تخته قاپو کردن ایلات ایران در زمان رضاه شاه آغاز شده بود و ایلات ایران از جمله ایلات ترک تخته قاپو شدند که نمونه آن را در دشت مغان شاهد هستیم.

آنچه در این میان از اهمیت ویژه ای برخوردار است و به منافع ملی ایران باز می گردد، مساله ایران هراسی به عنوان بهانه مشترک آذربایجان و ارمنستان است. یعنی در نهایت هر دو کشور ارتباطات وسیعی با اتحادیه اروپا، آمریکا، اسرائیل و روسیه دارند و روابط به ایران را به رابطه با قدرتهای بزرگ ترجیح نمی دهند. طبیعی است در دیپلماسی آشکارشان، رابطه با آمریکا و اتحادیه اروپا برای هر دو کشور جایگاه ویژه ای دارد و به صورت سنتی ارمنستان علاوه بر آنها با روسیه روابط تنگاتنگی دارد.

در اینجاست که مساله دیپلماسی منطقه ای ایران در مورد آسیای میانه و قفقاز به طور اعم و در خصوص مساله قره باغ به طور اخص نمود پیدا می کند. ایران گرچه در موضوع جنگ قره باغ، به لحاظ استراتژیک و در ادامه سیاست های نگاه به شرق خود یکی از اضلاع مثلث روسیه – ارمنستان – ایران را تشکیل داد اما در راستای سیاست صدور انقلاب و حمایت از مسلمین جهان به ویژه شیعیان، به کمک جمهوری آذربایجان شتافت و آن را از سراشیبی سقوط رهانید. یعنی دقیقا همان موضوعاتی که آیت الله سید حسن عاملی امام جمعه اردبیل چندی پیش در خطبه های نماز جمعه اردبیل به آنها اشاره کرد( کمک های نظامی و انسان دوستانه ایران به جمهوری آذربایجان).

در مقابل همه این کمک ها، جمهوری آذربایجان همواره به بهانه سیاست ایران هراسی کم لطفی نشان داده و امکانات دیپلماتیک را در اختیار اسرائیل گذاشته است و این رژیم اشغالگر هم از فرصت ایجاد شده برای نفوذ به خاک ایران و پیشبرد اهداف جاسوسی اش بهره جسته و می جوید. هر چند جمهوری آذربایجان همواره منکر این اتفاقات بوده است.

این نکته را هم اضافه کنم و بعد نتیجه گیری نمایم و آن موضوع آینده پژوهی در کشورهای پیشرفته و استفاده از این علم در اتخاذ سیاست خارجی آنان است. به عنوان نمونه در مقاله منتشره توسط دیوید مارشال لانگ دیپلمات انگلیسی در زمان برژنف یعنی حدودا دهه 1970 مساله قره باغ مطرح شده است و آنان به دنبال جای پا در قره باغ بعد از فروپاشی روسیه( اتحاد جماهیر شوروی) بودند. این مقاله در سال 1361 توسط ادیک باغداساریان یعنی در اوج جنگ سرد و آغازین سالهای جنگ ایران وعراق ترجمه شده است. یعنی زمانی که قدرتهای جهانی مثل انگلیس و آمریکا در حال پیش بینی فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و ترسیم نقشه جدید روابط بین المللی بودند و موضوع قره باغ را مجددا طرح می کردند، تمامی توجه ما به سیاست نگاه به شرق بود.

همچنین وقتی ما به دنبال آرمانهای انقلاب در سوریه و لبنان محور مقاومت را برای مقابله و مبارزه با اسرائیل تحکیم می کردیم، اسرائیل به کمک هم پیمانان تاریخی اش( انگلیس و آمریکا) به دنبال جای پا در بغل گوش ما بود و متاسفانه دستگاه دیپلماسی ما متوجه این موضوع نشده و با پافشاری به سیاست نگاه به شرق و با اتخاذ سیاست های غلط کل آسیای میانه و قفقاز را از دست داده است . در این میان ترکیه با احساس این که خلاء قدرت منطقه ای وجود دارد و ایران به تبع مشکلات ناشی از تحریم ها دیگر آن نفوذ منطقه ای سابق را ندارد سعی می کند این خلاء قدرت را پر کند یا حداقل با روسیه شریک شود. به همه این ها باید حضور نیروهای تکفیری در قفقاز و قره باغ را افزود که خط قرمز ایران است و به هیچ وجه قابل تحمل نیست.

بنابراین لازم است با درس گرفتن از اشتباهات گذشته، درحوزه خارجی سیاست های سنجیده ای را اتخاذ کنیم. دستگاه دیپلماسی ما بهتر بود بیانیه چهار نماینده ولی فقیه در استانهای آذربایجان شرقی، آذربایجان غربی، زنجان و اردبیل را که شالوده آن تاکید بر تعلق قره باغ به خاک اسلام بود، جدی تر می گرفت و الان بهتر است برای جلوگیری از فرصت سوزی بیشتر، فرمایشات اخیر رهبر معظم انقلاب را سرلوحه کار خود قرار دهد. همچنین لازم است به مقابله جدی با سیاست ایران هراسی – که بیشتر پروپاگاندای آمریکا و اسرائیل است – پرداخته و چاره اساسی به انزوا و انفعال ایران در صحنه بین المللی و منطقه ای بنماید.

اکنون تا دیر نشده بهتر است جنبید و نوبت تصمیم سازان و تصمیم گیران ماست که در را به همان پاشنه بچرخانند یا واقعیت قره باغ و قفقاز جنوبی را درک کرده و با طرحی نو درانداختن، با ایران هراسی مقابله و نقش منطقه ای ایران را برجسته تر کنند؟ پاسخ این پرسش در شیوه سیاست گذاری های آتی سیاستمداران ما نهفته است.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.