آمریکا به کجا میرود و درسهایی که باید آموخت!

عصر آزادی آنلاین/ دکتر قدیر گلکاریان

حمله طرفداران دونالد ترامپ به پایتخت آن کشور و اشغال ساختمان کنگره که خرابیهای جدی به همراه داشت و بسیاری از اسناد محرمانه و وسایل به غارت رفت، حاصل تحریک شخص ترامپ بود که نتیجه آن قابل پیش بینی بود. او پیش از حامیانش در طول چهار سال گذشته حملات زیادی را به نهادهای دموکراتیک در جهان، از یونسکو گرفته تا بهداشت جهانی، از توافقات آب و هوایی گرفته تا برجام و… داشته است که صد تأسف توسط بسیاری از افراد در حزب جمهوریخواه و سناتورهای آن حزب کمک و پشتیبانی می شد. از این رو هیچ کس نمی تواند بگوید که رفتار ترامپ و نتایج اخلاق دور از سیاست وی به منزله هشدار نبوده است. مردم ایالات متحده و خود نمایندگان در کنگره نیز باید کلاه خود را قاضی کنند تا بدانند که رخدادی چنین تکان دهنده قابل پیش بینی بود. ترامپ از روزهای اول اعلام نتایج انتخابات ریاست جمهوری همه قوانین و نهادهای مربوط را به چالش کشاند و خود را مقید و متعهد به انتقال مسالمت آمیز قدرت نمی دانست. اما این نکته را نیز نباید فراموش کرد که جسور کردن و بی پروایی ترامپ را کسانی شکل دادند که از مزایای مالیات وی برای شرکتها و ثروتمندان سود می بردند. مقررات زیست محیطی را لغو می کردند و قضات در روابط دوستانه احکام خاصی داده و یا در زنجیره بده و بستانهای محفلی و مافیایی و بقول قابل ملموس همه ما ایران، در شرایط آقا زادگی دستشان توی جیب دیگری بود. آنهایی که امروز در کنار نمایندگان دموکراتها به استیضاح ترامپ رأی داده اند باید می دانستند که با شیطان هم پیمان شده بودند.

آمریکای بعد ترامپ که علاوه از دست دادن بسیاری از موقعیتهای هژمونی، برتری اقتصادی، حاکمیت سیاسی، تعیین کنندگی توازن قدرت در سطح جهان و در یک کلام در قالب کشوری ابر قدرت اینک ابهتش را از دست داده و ساختار اجتماعی آن نیز فاش شده است، به راستی به کجا میرود؟ آیا انحراف رفتاری- اخلاقی ترامپ موجب برهم خوردن تمام هنجارها و ارزشها شده یا اینکه شرایط کنونی ایالات متحده نشانه یک بیماری ملی عمیق تر است؟ آیا می توان به ایالات متحده اعتماد کرد؟ آیا در طی چهار سال، نیروهایی که ترامپ را به وجود آوردند و حزبی که با قاطعیت از او حمایت کردند، دوباره پیروز خواهند شد؟ برای جلوگیری از این نتیجه چه کاری می توانند انجام بدهند؟

باید گفت که ترامپ محصول نیروهای متعدد است. حداقل برای یک ربع قرن، حزب جمهوری خواه و دموکرات درک کردند که تنها با در پیش گرفتن اقدامات ضد دموکراتیک (از جمله سرکوب رأی دهندگان و مهندسی انتخابات) و حمایت بی چون و چرا از متحدانش، تشکیل هسته ای مداخله گر در کشورهای دیگر، روحیه نفوذ رویایی، حمایت از گروههای بنیاد گرای اسلامی، فرجه دادن به برتری طلبان سفید پوست و پوپولیست های ملی زمینه را برای شرایط فعلی فراهم کرده است. ترامپ در طول چهار سال نشان داد که اگر خردورزی سیاسی نباشد، به جای نشستن نخبگان سیاسی واقعی در منصب ریاست جمهوری کسی از نخبگان تجاری خواهد توانست کشور آمریکا را نمایندگی کند و همه چیزش را به باد فنا بدهد.

البته پوپولیسم و سیاست ترامپ را باید در بطن سیاستهایی جستجو کرد که در ورای صفحات مدون استراتژی دولت ایالات متحده اهداف شرکتهای دخانیات، اسلحه سازی، داروسازی، نفتی، کمپانیهای انرژی، هسته های تشکیل دانشگاههای خصوصی که تنها هیئت امنای سالم ظاهری دارند نهفته است.

ایالات متحده در طول چندین سال گذشته و حداقل از دهه 90 میلادی برای بسیاری از کشورها و دولتمردانشان الگو شده است. سه عنصر نظامیان، دانشگاهیان، رسانه ها در واقع هسته مرکزی سیاستگذاری در کشورها شده است که آغازگر این سازماندهی از آمریکاست. به طوری که برای تغییر شرایط سیاسی کشورها سعی میشود در ساختار نظامی و دانشگاهی نفوذ شود. هر تجارت پیشه ای که در اهداف کمالیت خواهی خود سیاست را می جوید، شکل دهی سازمان رسانه ای نیز اجتناب ناپذیر است. زیرا ذهنیت پردازی توسط رسانه ها، القای حقایق وارونه از سوی دانشگاهیان و استفاده از ابزار قدرت نظامیان میتواند به راحتی افسار سیاسی هر کشوری را به دست طالبان آن بسپارد.

ترامپ محصول همین نگرش است. پیشرفت در فناوری، ابزاری را برای انتشار سریع اطلاعات غلط فراهم میکند و سیستم سیاسی آمریکا، جایی که پول برتر است، به غول های فناوری نوظهور امکان پاسخگویی را میدهد. این سیستم سیاسی یک کار دیگر نیز انجام میدهد. مجموعه ای از سیاست ها را ایجاد کرده (که بعضاً به آن نئولیبرالیسم گفته می شود)، درآمد و ثروت عظیمی را به افراد بالادست قابل تحقق می سازد. اما همین سیاست پیشگی مسموم هر کشوری را در اوج پیشرفت بوده است تا لبه سقوط از پیشرفت علمی سوق میدهد و مهاجرتها، فرار سرمایه ها، کاهش امید به زندگی و افزایش نابرابری ها را فراهم ساخته و به نهایت تنها کسانی پای در تظاهرات سیاسی می گذارند که میتوانند ساختمان کنگره را اشغال کنند. می توانند رایانه های نمایندگان و رئیس مجلس نمایندگان را که حاوی اطلاعات محرمانه زیادی بوده(به نقل از نانسی پلوسی) به غارت برده و شاید هم به راحتی در قبال مبلغی که بتواند زندگیش را دگرگون سازد بفروشد.

نوید نئولیبرال مبنی بر اینکه ثروت و درآمد به دست آمده برای پایین دست قابل وصول است، اساساً ادعایی جعلی است. با تغییر گسترده ساختاری در بخشهای وسیعی از کشورمان چرخه صنعت و تولید علم به دلایل تحریمها و سوء مدیریتها و انتصابات ناعاقلانه و ترجیحی از گردونه خارج شده است. کسانی که مدعی تحویل رفاه و آرامش به جامعه بودند، اگر خودشان نباشند، وابستگانشان در خارج به خوبی زندگی می کنند. پذیرش سیاست عوامفریبانه حاصلی جز نابرابری، تثبیت قدرت مطلق و سودهای کلان و غیر قابل تصور و تصویب و یا رد قوانینی که بر وفق و یا خلاف منافعشان است، نداشته و ندارد.

شرایط کنونی ایالات متحده نشان میدهد که روحیه کارآفرینی آمریکایی ها، همراه با فقدان محدودیت های اخلاقی، منبع کافی شارلاتان، استثمارگری و عوام فریبی را فراهم کرده است. ترامپ، یک جامعه شناخت ذهنی و خودشیفته ای بود که توانست بدون درک از اقتصاد یا قدرشناسی از دموکراسی بر مسند قدرت بنشیند. آمریکای کنونی باید برای بسیاری از سیاستمداران و علاقمندان به قدرت در کشورمان نمونه عبرت آمیز باشد تا بردباری و صبوری مردم در کنار فداکاری دانشمندان، صنتعگران بی منت و بی توقع و حقوق زحمتکشان نادیده گرفته نشود. باید برای آنهایی که می خواهند برای سال 1400 در انتخابات ریاست جمهوری زمام امور را در دست بگیرند بدانند که افت بهره هوشی در نسل کنونی، افزایش فرار سرمایه از کشور، مهاجرتهای متعدد، فرار مغزها، ناامیدی، نیازمندی 25 درصد از افراد جامعه به روان درمانی، افزایش ناهنجاریهای اجتماعی، پرخاشگریها، اعتیاد، بزهکاریهایی که برای همه معلوم است، خطرات و بیماریهایی هستند که در صورت عدم درمان باعث خواهد شد که کشور عزیزمان چون میوه از درون پوسیده به اضمحلال کشیده شود.

بیایید وضعیت کنونی آمریکا را بار دیگر از این منظر بخوانید و تنها دلخوش به این نباشید که ابهت آمریکا شکست. هر ماده و تظاهر مادی در جهان دارای شکست و دگرگونی است. یا حق و الاحسان!

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.