تلقی غلط در دولت بودن طالبان و امیدهای واهی!

عصر آزادی آنلاین/ دکتر قدیر گلکاریان

حوادث اخیر در افغانستان را میتوان به یک انفجار سیاسی تشبیه کرد. این انفجار نه در شکل انقلاب که به صورت حادثه ای ناشی از خلاء قدرت و دولت دانست. اما اصلی ترین عامل این انفجار یالات متحده است که آن کشور و متحدانش برای دو دهه در افغانستان حضور یافته و علیرغم هزینه کردن میلیاردها دلار نتوانستند آنطور که شایسته و بایسته است دولتی را هر چند وابسته و عروسکی برای خود تشکیل دهند. با مشاهده وضعیت افغانستان توصیف ارنست همینگوی در مورد نحوه ورشکستگی یک فرد یا جامعه به ذهنم خطور کرد که در “داستان خورشید هم طلوع میکند.” (The Sun Also Rises) چنین می گوید: “ورشکستگی و شکست دو حالت دارد اول به تدریج و سپس به طور ناگهانی!”

اکنون که طالبان به قدرت بازگشته اند، غالب تحلیل گران سیاسی و ناظران تلاش می کنند که بفهمند چرا این اتفاق افتاده و برای افغان ها و جهان به چه معناست؟

برخی از کارشناسان بر این باور هستند که جو بایدن، رئیس جمهور آمریکا به دلیل عدم تشخیص شرایط موجود در افغانستان و تحولاتی که در حال شکل گیری است، صرفاً برای اجتناب از شکست در افغانستان، خروج را به عنوان پیروزی سعی کرده در کارنامه خود درج کرده باشد. به همین ترتیب، بعضی دیگر از ناظران تصمیم بایدن برای عقب نشینی همه نیروهای آمریکایی را در ناتوانی ارتش افغانستان در مقاومت در برابر پیشروی های طالبان می دانند و خاطرنشان می کنند که این دومین بار است که طی دو سال گذشته آمریکا یک متحد محاصره شده را رها می کند و چون آنطور که مدعی بوده نتوانسته آرمانهای خود را عملی کند، دست به خروج نیروهای خود گرفته است.

در این میان ناظران و تحلیل گران داخلی هم در صفحات مجازی و مقالات منتشره در روزنامه ها بر این عقیده اند که آمریکا دیر یا زود مجبور به تخلیه افغانستان بوده و استراتژی کم هزینه تری را برای مقابله با سیاستهای چین و روسیه ترجیح میدهد و سعی دارد در جاهایی مثل افغانستان با تداوم چالشها به حضور غیر مستقیم و به وسیله ارگانهای خصوصی در بخش اقتصادی و نظامی به منافع خود برسد.

چین و روسیه که هر دو روابط خوبی با طالبان دارند، اکنون بازیگران اصلی بازسازی این کشور خواهند بود. هر چند با خروج آمریکا ، چشم انداز یکپارچگی بیشتر آسیای مرکزی با تجارت باز و زیرساخت های بهتر می تواند شکل بگیرد، اما نقش هند و کشورهای اروپایی در بر هم زدن این موارد هم نباید از دیده به دور باشد.

اما آنچه در کل قضیه باید در نظر گرفت اینکه، در عصر حاضر هیچ دولتی نمیتواند با لشکرکشی و یا حضور نظامی با هر بهانه ای اعم از پیام دمکراسی، پایان دادن به ریشه های تروریسم و یا مبارزه با سیستمهای توتالیتری در جایی از جهان به حیات خود پیروزمندانه ادامه دهد. به طور کلی استراتژی غرب از ابتدا در ورود به عراق، لیبی و افغانستان دارای نقص بود. هر چند در افغانستان سعی شد که دولتی واحد و متمرکز ایجاد شود. ولی هر رئیس جمهوری بر سر قدرت رسید، یا وابسته بودند و یا جانب قومیت خود را گرفته و سرانجام اشرف غنی به دلیل پشتو بودن خود تمامی رده های مهم ارتش را از همین قوم انتخاب کرد و به نهایت نیز آنها به دلایل هم قومی و همسویی با طالبان که غالباً پشتو می باشند، به راحتی پادگانها را تخلیه کردند و قدرت حاکمیت به سادگی به دست طالبان افتاد.

هر چند در تحلیلهای مطرح و درج شده اشاره ای به همسایه افغانستان نمیشود و هیچ تحلیلی را ندیدم که بتواند اصل مشکل را به سیاست مکارانه پاکستان متصل بدهد، ولی در اصل مشکل کنونی با بد طینتی پاکستان و بستر سازی برای شکست آمریکا با ایجاد شرایط سرطان سیاسی خوش خیم در منطقه باید دانست. الگوی دیرینه مداخلات مشکوک ارتش آمریکا در کشورهای در حال توسعه همیشه با شکست مواجه بوده و هر آنچه مساوی محاسبه به دست رسیده تحقیر اولویت های آمریکا و سیاستگذاران آنها و در عمل شکل گیری بازی پیچ در پیچ جدیدی توسط سایر کشورهای منطقه ای شده است. به طوری که اکنون در وضعیت افغانستان به قطعیت نمی توان به نتیجه رسید که فردا چه خواهد شد. آنچه قابل پیش بینی است اینکه، تروریسم ادامه خواهد داشت. نیروهای افراطی از سایر نقاط جهان در افغانستان حضور خواهند داشت. فرصتهای زیادی برای ایجاد تنشهای مرزی فراهم خواهد شد. دست نیروهای چکمه به پا از سوی پاکستان، روسیه، چین، ترکیه و حتی شاید ایران باعث خواهد شد که افغانستان شبهای تیره تری را تجربه کند.

چرا؟ چون طالبان یک دولت نمی تواند باشد. چون شرایط و ویژگیهای دولتی شدن را ندارد، از سوی هیچ کشوری و سازمان ملل به رسمیت شناخته نمیشود و اگر هم صحبتهایی هست، صرفاً ایجاد جایگاه لازم در افق سیاسی طالبانها برای غارت افغانستان و معادن آن است و بس!

دولت ارگانی است که برای تشکیل یک ساختار اجتماعی و زندگی افراد در مرزهای سرزمینی اهمیت زیادی قائل است. به همین دلیل، طالبان از مفهوم دولت گرایی که به معنای گردآوری جامعه از هر قوم و قبیله و مذهب به طور مستقل تحت حکومت و ایجاد اتحاد برای ایده آلهای ملی نه اصولاً مکتبی در قلمرو مرزی است، محروم می باشد. در نگاه طالبانها تنها آرمانهای ایدئولوژیک اهمیت دارد و در طول چند روز گذشته شاهد هستیم که علیرغم تمام ادعاهای بیان شده از سوی ذبیح الله مجاهد، سخنگوی طالبان در ایجاد شرایط دمکراتیک، هیچ گام مثبتی برداشته نشده و محدودیتها و مجازاتها پیوسته مثل گذشته ادامه دارد.

طالبان بی آنکه حساسیت ایجاد کند، لازم بود که با نمایندگان سایر گروهها و جناحهای سیاسی برای ایجاد دولت فراگیر دیدار کند و به جای پردازش به اجرای قوانین شریعتی خودشان، به فکر ایجاد دولتی واحد باشد. اما به نظر میرسد افغانستان برایشان فرصتی مغتنم است تا تنها برای تحقق سرمایه گذاری های اقتصادی در معادن و غارت آن کشور است. درخواست از آلمان و ترکیه و یا چین در این راستا را میتوان بیان داشت.

طالبان نمیتوان دولت باشد و دولت تشکیل دهد. زیرا مفهوم دولت شناسی را تا به امروز تعریف نکرده است. مدل و اصل دولت گرایی ویژگی های زیادی دارد. آنچه در اصول دولت گرایی اهمیت دارد، توسعه کشور، ایجاد ثبات امنیتی در منطقه و دستیابی به آزادیهای اجتماعی برای تمامی آحاد ملت و بیان اصول اقتصادی کشور است.

دولت مبتنی بر اصل ناسیونالیسم و ​​پوپولیسم و یا همگرایی سیاسی است. در هر سه حالت هدف دولت تقویت اقتصاد و توسعه آن از نظر اجتماعی و فرهنگی در کشور است. منافع عمومی همیشه مورد نظر است و از توسعه کشور در این زمینه حمایت میشود. دولتی که قرار است به سرکار بیاید باید قبل از هر اقدامی و یا حداقل بعد از آن از نتایج مطالعات اجتماعی سخن بگوید. از نحوه برنامه ریزی اقتصادی و سرمایه گذاریها بحث کند. در کنار همه این ویژگی ها، اصل پویایی و عدم تأثیرپذیری از خارج (Statism) یکی از مهمترین عناصر برای توسعه و تقویت کشور است، باید مد نظر باشد.

بی تردید بدون توجه به این عوامل امید بستن به توسعه روابط دیپلماتیک، اقتصادی، تجاری، پیگیری اهداف در راستای منافع منطقه ای و یا بین المللی و دل بستن به کاهش و یا حذف اختلافات، واهی و خوش باوری است. از این رو باید کشورمان نیز تنها به چند دلار تجارت مرزی و یا ادامه تبادلات اقتصادی با افغانستان در این شرایط چندان خوش بین نبوده و افق جدی و با تکیه بر پارامترهای لازم در رابطه با طالبان در نظر بگیرد. وگرنه کشور تحمل آن را ندارد که برای کسب تجربه ای دیگر هزینه های گزافی را متحمل شود.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.