منطقه آذربایجان به روایت صفحات تاریخ؛

عمارت فراموش شده بیگلربیگی تبریز در ورودی خلجان

عصرآزادی آنلاین/ محمد اعتماد خلجانی/ محقق و پژوهشگر

به گواه تاریخ، منطقه شمالغرب ایران یعنی آذربایجان که دشت تبریز نیز در آن واقع شده است یکی از سکونتگاه های اولیه بشر در ایجاد جوامع اولیه انسانی است، گذشته و تاریخ دیرینش بر هیچ محقق و تاریخ شناسی پوشیده نیست و اثرات مثبت این زیستگاه اولیه انسانی،گاه مناطق اطراف دشت تبریز را نیز تحت تاثیر خود قرار داده و این فالی بس نیک در بخت و اقبال روستاها و شهرهای چسبیده به آن است.
حال بعد از گذشت حدود ۲۶٠ سال اثری پنهان و گمشده در ادوار زمان، آشکار خواهد گردید و برای اولین بار یکی از آثار تاریخی از یاد رفته و بر باد رفته مرتبط با شهر تبریز و آذربایجان از لا به لای مکتوبات تاریخی معاصر بیرون کشیده خواهد شد که امیدواریم به همت “عصرآزادی” و ثبت این اثر به عنوان یک اثر ملی توسط سازمان میراث فرهنگی، بهانه ای باشد بر حفظ این اثر منحصر به فرد از گزند روزگار تا از گزند حوادث در دایره امان جای گیرد.

◾️کلام اول

وقتی حکومتهای حاکم بر مناطق تحت سلطه خود در طول تاریخ را مورد بررسی قرار می دهیم شاهد قدرت و اقتدار این حاکمان و حکومتشان در وجب به وجب سرزمین و اتباع تحت حیطه و نفوذ خود هستیم اما در مواردی نادر، اقلیت های  قومی و قبیله ای با رهبری واحد در مناطق خاص جعرافیایی، چنان اقتدار و قدرتی را به وجود می آورند که حکومت مرکزی چاره ای جز قبول و تن دادن به حکومت و سیطره آنها در منطقه تحت نفوذشان را ندارد.
نفوذ این خاندانها به دو نحو انجام می گرفت؛ در نوع اول، این خاندان ها اقدام به تشکیل حکومت مستقلی کرده و با ایجاد ناامنی و تجزیه کشور، زحمتی افزون بر حکومت مرکزی برای مقابله با آنها به وجود می آوردند و از اصلی ترین مبانی قابل ذکر در وصف این نوع تشکیلات محلی، عدم تابع بودن به حکومت مرکزی را می توان عنوان نمود.
اما در نوع دوم، این خاندان ها با اینکه نسبت به منطقه جعرافیایی تحت امر خود تسلط و دارای نفوذ بودند اما تابع حکومت مرکز بوده و از اوامر آن سرپیچی نمی نمودند که این نوع تشکیلات به صورت حکومتهای محلی، خود عاملی در جهت شکوفایی و رشد مناطق محلی مذکور می گردید.
دو مورد از خاندانهای مرتبط با موضوع بحث ما، یکی خاندان ایل افشار در ارومیه و دیگری خاندان دُنبُلی در تبریز و خوی است که از دوران صفویه تا قاجار، مدیریت و حکومت محلی منطقه با تبعیت از حکومت مرکزی با آنها بوده است که رقابت میان این دو خاندان گاه باعث ایجاد خشونت و درگیری میان این دو ایل و طایفه می گردید و البته آشنایی با تاریخ این دو خاندان به جهت محدودیت فضا، امکان پذیر نمی باشد که علاقمندان می توانند در این مورد به کتابهای مرتبط مراجعه فرمایند.
چکیده و هدف این مطلب، آشکار نمودن تاریخچه یک باغ و عمارت داخل آن است که جرقه این پژوهش اشاره در کتابی از دوران قاجار به یک حادثه در سال ۱۱۹۷ قمری در جنوب غرب شهر تبریز و در دهستان سردصحرا در کنار روستاهای سابق خلجان و سردرود است که متاثر از رقابت های مابین این دو خاندان به وقوع پیوسته است که اینک به بیان آن حادثه می پردازیم…

◾️شرح ماجرا

به سال ۱۱۹۷ قمری امامقلی خان افشار به عنوان بیگلربیگی ارومیه راهی کشور عراق گردیده و با علیمرادخان وارد جنگ می شود و در مدت غیاب ایشان در ارومیه، از طرف مرکز، حکومت ارومیه به امیراصلان خان افشار معروف به کردبچه داده می شود که وی نیز با نجفقلی خان دنبلی و احمدخان دنبلی دست اتحاد می دهد و امامقلیخان به محض اطلاع از این اتحاد راهی مقر حکومتی خود در ارومیه می شود تا خود را برای نبرد با این دشمنان متحد شده مهیا نماید که گذر مسیر حرکت خود در بازگشت به ارومیه را از کنار روستاهای خلجان و سردرود در دهستان سردصحرا انتخاب می نماید.
در شرق شهر سردرود که روستای خلجان در آنجا واقع گردیده است، در ورودی این روستا، نجفقلی خان دنبلی، به عنوان بیگلربیگی تبریز را باغی بود با عمارتی عظیم که همان عمارت، موضوع این مطلب است که امامقلی خان افشار، کینه و کدورت خود از نجفقلی خان در هنگام عبور از کنار این باغ را، با شرحی که عبدالرزاق دنبلی به عنوان فرزند نجفقلی خان در کتاب تجربة الاحرار و تسلیة الابرار آورده است بر سر این باغ وعمارت خالی می نماید.
شرح این ماجرا و بیان عظمت این باغ را در قالب کلمات و جملاتی ناب و سنگین در این کتاب در صفحات ۲۵۳ ،۲۵۲، ۲۵۱ چنان استادانه به تصور کشیده است که به جهت سنگینی کلمات و احتمال خستگی و عدم فهم عمومی در معنای کلمات در وصف این باغ و نیز محدودیت فضای انتشار مطلب، عکس این صفحات را منتشر و ادامه ماجرا را از آن کتاب این چنین مکتوب می نماییم: “در حین عبور از آن حدود، لشگریان عنودش، باشارت و تعلیم او تیشه بیداد آختند و بیرحمانه بقطع و تقلیم نونهالان رعنا قامت پرداختند… آری گلزاری را که باغبان از باغبان و کشاورزان از کینه ورزان و دهاقین از داحقون باشند، شقایقش از تگرگ بلا سیراب شود و حدایقش از آب تیغ نیلوفرنما آبیاری یابد، تبرزین غم باغبان چه داند و حدّت قواضب، سوز دل مادر مهربان کی شناسد… بیگلربیگی (نجفقلی خان) از این حرکت جاهلانه او (امامقلیخان) که از سر تهی مغزی و طیش ظهور یافت برآشفت و یکی از گرفتاران لشگر او را بعد مأذون برفتن ساخته و فرمود او را بگو که ما این ادا را از وی بفال نیک گرفتیم که گفته اند درخت افکن بود کم زندگانی، اما آماده کار و منتظر مکافات کردار خود باشد و یقین داند که بعوض هر نهالی، ابطال رجالی از منهل تیغ آبدار، آب ناگوار هلاک و بوار خواهد چشید.”
همان طور که در عکسها مشاهده می نمایید در برابر عظمت این باغ و عمارت، عبدالرزاق در قالب کلمات سر تعظیم فرود آورده و نیز عنان و کینه امامقلی خان و بلایی که بر سر این باغ آورده را شرح می دهد و در صفحات پایانی همین کتاب به نبرد این دو بیگلربیگی پرداخته که با مرگ بیگلربیگی ارومیه و شکست وی در این جنگ، پیروزی بیگلربیگی تبریز رقم خورده است.
هدف از بیان این مطالب تا این قسمت از بحث، آشکار نمودن شناسنامه و تاریخچه مخروبه های بجامانده از عمارتی عظیم است که متعلق به بیگلربیگی تبریز بوده است.
اما شاید برای خواننده محترم این سوال پیش آید که دلایل و مستندات نویسنده در اثبات این اثر تاریخی چیست؟ لذا سه دلیل برای اثبات تعلق این عمارت بنام بیگلربیگی تبریز در ورودی خلجان ارائه داده ایم؛

◾️روایات مبالغه آمیزی از عمارت در میان اهالی خلجان

این باغ مرموز که رمز و رازش در پشت ظاهری از کبوترخانه و کاروانسرا، به بیراهه رفته است همیشه در تاریخ شفاهی اهالی خلجان با جملاتی مملو از شگفتی که حاکی از عظمت آن باغ و عمارتش می باشد همراه بوده است، مرحوم پدرم تعریف می کرد که شنیده ام آن باغ و عمارت باشکوه داخل آن، متعلق به مردی ثروتمند بود و مهمانی های بزرگی در آنجا برپا می شد که البته وصف آن باغ بدین نوع را از ریش سفیدان زیاد شنیده ام و نیز مادرم می گوید شنیده ام که هیئت های عزاداری در ایام محرم در آن باغ حاضر و به عزاداری سیدشهدا می پرداختند و مالک باغ از آنان پذیرایی می نمود. همچین شنیده ام وسعت باغ به حدی بود که استخر اختصاصی بزرگی برای آبیاری آن ایجاد شده بود که در حال حاضر نشانه هایی از این استخر در آنجا کاملاً مشهود است و حتی حمامی نیز در داخل عمارت برای استحمام بنا گردیده بود. روایتی همراه با مبالغه مشهور است که آب استخر به آن بزرگی را با قند و نبات شیرین می نمودند و شربتی برای پذیرایی از مهمانان مهیا می شد و مهمانی های رسمی حکومتی با حضور اشراف زادگان در آن باغ برگزار می گردید.
به راستی، این عمارت بلند کمان که قامت بی رمق آن هر لحظه رو به افتادن است از آن کدامین مرد ثروتمند بوده و چرا هیچ نام و یادی از آن مرد ثروتمند در روایات شفاهی سینه ها و یا اوراق چاپی و خطی کتابها به یادگار نمانده است؟

◾️نام باغ های اطراف عمارت و منطقه مشهور به نام باغ حاج فتحعلی خان

ملقب بودن باغ های مناطق حوالی این اثر به یک اسم خاص با نام مشهور به باغ حاج فتحعلی خان – با تلفظ تورکی حاج فتحعلی باغی – جالب است اما به راستی حاج فتحلی خان که بود؟
در اکثرا خاندان های مشهور برای آنکه نوادگان به اجداد خود فخر و مباهات ورزیده و از طرفی ارتباط نوادگان با اجداد خود قطع نشود معمولاً نام آبا و اجداد بر نوادگان گذاشته می شود که این امر در خاندان دنبلی نیز به وضوح دیده می شود.
یکی از نام های تکراری در این خاندان، فتحعلی خان است که نام این سلسله بیگلربیگی را از عصر صفویه تا قاجار به ترتیب مکتوب می نماییم: مرتضی قلی خان، شهباز خان، نجفقلی خان، خداداد خان، حاج فتحعلی بیگ، نجفقلی خان (بیوک خان)، حاج فتحعلی خان و حسینقلی خان…
در وبلاگ سالاران وطن نیز  که رسالت تحقیق در مورد خاندان دنبلی را بر عهده گرفته و صاحب وبلاگ نیز خود را از خانواده نجفقلی خان معرفی می نماید، آخرین حاج فتحعلی خان – که عین گفتار بازگویی می شود – بدین صورت معرفی گردیده است که تا حد زیادی با نوشته های نادر میرزا در کتاب “تاریخ و جعرافیای دارالسلطنه تبریز” کاملاً منطبق می باشد: “حاجی فتحعلی خان فرزند امیر نجفقلی خان و نواده حاجی فتحعلی بیگ،  فردی هوشمند و بزرگ منش بود، مدتی به سمت  نیابت وزارت امور خارجه منصوب گردید و پس از آن بیگلربیگی تبریز شد، در نظام نیز درجه سرتیپی داشت، مدتی حکومت شهر سراب و طایفه شقاقی را داشت و بعد از درگذشت عزیز خان مکری  سردار کل آذربایجان، از طرف دربار، میرزا فتحعلی خان صاحب دیوان نواده حاجی ابراهیم کلانتر شیرازی به حکمرانی تبریز منصوب گردید و حاجی فتحعلی خان پیشکار او بود. سپس از دربار، عنوان بیگلربیگی آذربایجان گرفت. در این دوران بود که اختلافاتی با عالم شهر تبریز پیدا کرد تا اینکه از طرف دربار امیر فتحعلی خان و عالم شهر تبریز احضار شدند که نهایتاً عملکرد وی تائید شد.
حاجی فتحعلی خان زندگی کوتاهی داشت و در دهه سوم عمر پر برکتش به سال ۱۲۵۳ خورشیدی برابر با ۱۲۹۱ قمری به سرطان معده دچار گردید و از دنیا رفت، سه فرزند ذکور از وی باقی است؛ حسینقلی خان نظام الدوله، میرزا علی خان و لطفعلی خان معتمدالسلطان و منزل فتحعلی خان در تبریز به باغ امیر معروف است”

◾️اشاره به باغ و عمارت در کتاب تجربة الاحرار و تسلیة الابرار

در این کتاب محل باغ اولاً حدوداً در دو فرسخی تبریز، دوماً محال و منطقه سردصحرا، سوماً زیر پشته شرق قریه سردرود که از قدیم جزو املاک روستای خلجان بوده و مالکین ثبتی املاک این باغ و املاک مجاور آن نیز در حال حاضر به نام اهالی خلجان می باشد اشاره شده و تماماً با مخروبه های عمارتی که در حال حاضر از آن باغ بجا مانده دقیقاً همخوانی دارد.

◾️کلام آخر

در نهایت، اولاً با توجه به اشاره مستقیم در کتاب تجربة الاحرار و تسلیة الابرار به قلم عبدالرزاق دنبلی به یک باغ و عمارت داخل آن در دهستان سردصحرا در پشته شرقی منطقه سردرود که از قدیم الایام متعلق به روستای خلجان است و دوماً با تعریف و تمجیدهای مبالغه آمیز اهالی خلجان از یک باغ در ورودی این منطقه و سوماً شهرت این منطفه و باغات مجاور آن به باغ حاج فتحعلی خان که با کنار هم گذاشتن این سه دلیل و انطباقشان با یکدیگر، قطع و یقین حاصل گردید که این باغ و عمارت، متعلق به نجفقلی خان دنبلی به عنوان بیگلربیگی تبریز بوده است که به صورت توارثی به نبیره ایشان یعنی حاج فتحعلی خان رسیده که در حال حاضر نیز بر اساس اسناد ثبتی، در مالکیت وراث مرحوم حاج محمود صاریخان خلجانی و وراث مرحوم حاج محمد زارعی خلجانی می باشد که طی این مطلب از این دو خانواده محترم خلجانی عاجزانه تقاضا دارم این عمارت که شاید مساحتی در حدود یکهزار مترمربع باشد را در اختیار سازمان میراث فرهنگی آذربایجان شرقی قرار دهند تا با ثبت ملی این اثر، موجب افزایش پتانسیل های تاریخی آذربایجان و شهر تبریز و نهایتاً روستای خلجان که به تازگی به شهر تبریز الحاق شده است باشیم.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.