مقبرۀ دو کمالِ تبریز؛ لزوم بازشناسی شخصیت های فرهنگی

عصرآزادی آنلاین / بهزاد مهدی زاده

دورۀ دکترای باستان شناسی، دانشگاه اژه، ازمیر

مقبرۀ دو کمال تبریز معرف دو چهرة برجسته علمی- فرهنگی- تاریخی ایران است که در شهر تبریز مدفون هستند. یکی از آنها متعلق به کمال الدین مسعود خجندی شاعر قرن هشتم هجری قمری و مقبرۀ دیگر متعلق به کمال الدین بهزاد هراتی نقاش شهیر جهان اسلام است که بر خلاف باور عمومی هیچ یک از این دو شخصیت تاریخی موطن اصلی شان تبریز نبوده است و تنها به لطف حضورشان در فضای فرهنگی-هنریِ تبریزِ عصر جلایریان و صفویان در این شهر زیسته و وفات یافته و در باغ کمال رشید آباد (ربع رشیدی) دفن شده اند که تحقیقات اخیر تیم بین المللی ربع رشیدی (به سرپرستی بهرام آجورلو) مؤید و مصدق صحت این ادعا است. تبریز در دوران قرون میانی اسلام یعنی سده های 7 تا 10 هجری قمری (قرن 15-13 میلادی) مرکز تمدن، سیاست، فرهنگ و هنر بخش بزرگی از جهان اسلام بوده و آوازة آن در تمام جهان اسلام پیچیده بود. لذا این دو شخصیت ادبی و هنری در چنین فضایی به تبریز آمده و در تبریز حضور داشته اند. به خصوص شخص کمال الدین بهزاد که در این مدت به خلق آثار فاخر هنری متعددی دست یازیده که نتیجۀ آن شکل گیری مکتب نگارگری تبریز بوده است.

استاد کمال الدین بهزاد در عهد سلطان حسین بایقرای تیموری (حدود 850 هجری قمری) در هرات چشم به جهان گشود و در اوایل سلطنت شاه طهماسب صفوی در تبریز چشم از جهان فرو بست. وی ابتدا زیر نظر استاد امیر روح اله میرک تبریزی خطاطی و کتیبه نگاری را آموخت. سپس در کتابخانۀ امیر علیشیر نوائی وزیر ادیب تیموریان پرورش ذهنی و فکری یافت. نهایتا در هنر نگارگری استادی بی بدیل گشت و از طرف سلطان حسین بایقرا مسئول کتابخانۀ سلطنتی هرات شد. مقام و منزلت او در هرات به حدی بود که از طرف سلطان حسین بایقرا القاب «پیشوای مصّوران» و «مانی ثانی» را کسب کرده بود. در نتیجه مکتب نگارگری هرات با ظهور کمال الدین بهزاد رونق دوباره ای یافت. گفته می شود جهان بینی عرفانی امثال عبدالرحمن جامی و امیر علیشیر نوائی در اندیشة هنری کمال الدین بهزاد موثر بوده اند. پس از فتح هرات به دست شاه اسماعیل صفوی کمال الدین بهزاد به دعوت شاه اسماعیل به تبریز آمد و در اینجا رئیس کتابخانۀ سلطنتی تبریز شد. از اینجا بود که تأثیر و تأثر تبریز و بهزاد بر یکدیگر به منصۀ ظهور رسید. استاد کمال الدین بهزاد در تبریز به پرورش شاگردانی پرداخت که مکتب نگارگری تبریز را شکل دادند. جلال الدین میرک و میر مصور از جمله این شاگردان بودند. برجستگی کمال الدین بهزاد در این بود که با لطافتی که در نگارش و نظم آن دوره احساس و درک کرده بود و ظرافتی که در دستان خود داشت به شکل معجزه گونه، آن شیوۀ یکنواخت مغولی در نگارگری که تأثیر هنر چین بود را تبدیل به یک مکتب غنی و مجلس آرا نماید. کمال الدین بهزاد در تبریز نقاشی صفویان را به اوج ناتورالیسم (طبیعت گرایی) و رئالیسم (واقع گرایی) رسانید. لذا در آثار او انطباق و تأثیر و تأثر انسان و محیط بر همدیگر در قالب زندگی روزمره به تصویر کشیده شد و از جهتی هنرش جنبۀ مردمی نیز داشت. مکتب نگارگری بهزاد در تبریز در حقیقت تلفیق سبک کهن دورۀ ترکمانی تبریز بود که توسط بهزاد شکل تازه ای به خود گرفته بود. تصاویر خمسه نظامی، لیلی و مجنون و مینیاتور رقم دار از آثار فاخر و بی نظیر کمال الدین بهزاد در مکتب نگارگری تبریز بودند، که هشت تای آنها در کتاب ظفرنامة شیرعلی تبریزی ثبت و ضبط شده است. در نهایت می توان گفت که انگار تبریز در دورۀ صفوی به شخصیتی مثل بهزاد نیاز داشت تا رونق و جان تازه ای به نگارگری و نقاشی بدهد و چنین نیز شد. از طرف دیگر محیط فرهنگی تبریز نیز محیای حضور شخصیت های بزرگ هنری و عرفانی بود که کمال الدین بهزاد تنها یک نمونه از آنها هستند.

کمال‌الدین مسعود خجندی معروف به «کمال خجندی» نیز دیگر شخصیت فرهنگی مدفون در مقبره دو کمال تبریز است. وی متولد شهر خجند در تاجیکستان امروزی و از شاعران و عارفان بزرگ قرن هشتم هجری و از معاصران خواجه حافظ شیرازی بوده است. وی پس از سفر حج در شهر آباد و زیبای تبریز که پایتخت ایلخانان مغول بود، ساکن می شود. در تبریز او چنان شیفتۀ اقطاب عرفان آذربایجان می شود که قطعۀ «بوی جوی مولیان» رودکی را در وصف سه رود پر آب‌ تبریز یعنی سُرخاب، چَرَنداب، و گَجیل به طرزی نو بازسرایی می کند:

تبریز مرا راحت جان خواهد بود            پیوسته مرا ورد زبان خواهد بود

تا در نکشم آب چرنداب و گجیل           سرخاب ز دیده ام روان خواهد بود

کمال الدین خجندی نیز مثل بهزاد در سایة محیط تسامح گرا و فرهنگی و ادبی و هنرپرور تبریز به این شهر مهاجرت کرده بود؛ شهری که در زمان خود در میان شهرهای جهان اسلام جایگاه نخست را داشت. وی در شیوه غزال سرایی از پیروان سعدی شیرازی به شمار می رفت. لذا آنچه او را از شاعرانی همچون سعدی و حافظ متمایز می کند استفاده از صناعات ادبی و فنون بلاغت است که بارزترین آنها اسلوب معادله بوده و در اشعار وی موج می زند. وی در اشعارش در پی ارتباط دادن بین انسان و اجتماع مطلوب است؛ و در این راه از مفاهیمی همچون دانش، کوشش و اغتنامِ فرصت استفاده کرده و سعی در ترغیب انسان به سوی تشکیل اجتماعی مطلوب بوده است که هم خیر انسان در آن باشد و هم رضایت خداوند متعال. به همین دلیل در اشعارش از ریاکاری، تکفیر و بیدین خواندن دیگران ابراز انزجار می کند و خواستار جامعه ای اخلاق مدار و اهل صلح و تسامح است. قطعا فضای تسامح گرای اوایل عصر مغول در خلق ابداعات ادبی توسط کمال خجندی بسیار موثر بوده و این را در اشعارش می توان به وضوح مشاهده کرد.

این دو شخصیت هنری و ادبی تبریز که شرح مختصری از آنها گذشت، تنها نمونه هائی از دهها و صدها شخصت فرهنگی، هنری، علمی، مذهبی و سیاسی هستند که در قرون میانی اسلام در تبریز ظهور کرده اند. چه شخصیت هائی که زادة تبریز بوده اند و چه آنهائی که در طول زندگی شان به تبریز مهاجرت کرده بودند، همگی نشانگر جایگاه والای این شهر در گسترة فرهنگی جهان اسلام بوده است. جایگاهی که از قرون اولیه اسلامی به خصوص از اواخر دورۀ سلجوقی شروع شد و تا پایان دورۀ قاجار و تداوم داشت. این تداوم فرهنگی و هنری در تبریز و مرکزیت داشتن آن مهمترین میراثی است که برای شهر تبریز بر جای مانده است که خود یک بحث مفصل بوده و نیاز است در بحث های تاریخی-فرهنگی به آن اهمیت داده شود. بنابراین هر اندازه که به معرفی شخصیت های فرهنگی و هنری تبریزِ دورۀ اسلامی بپردازیم در حقیقت به بازشناسی جایگاه تبریز در آن دوران پرداخته ایم. لذا نباید این امر را تکرار مکررات تلقی کرد. زیرا فرهنگ امری اصیل و فناناپذیر است و قابل حذف و یا جایگزینی نیست، هرچند که ما بخشی از آن را به فراموشی سپرده باشیم؛ اما این به معنی حذف و یا پایان آن فرهنگ نخواهد بود. جدا از این معرفی و بازشناسی شخصیت های فرهنگی یکی از راه های شناخت جوامع گذشته و روح حاکم بر آن نیز تلقی می شود. در این راستا سعی خواهیم کرد در یادداشت های بعدی شخصیت های بزرگ و تأثیرگذار تاریخی دیگری را نیز معرفی کنیم. چرا که به عنوان قشر دانشگاهی معتقدیم جامعه ای که شناخت کافی از بزرگانِ فرهنگی خود نداشته باشد توان معرفی آن به دیگران و توسعۀ فرهنگی و اجتماعی خود را نیز نخواهد داشت. امری که سالهاست از آن غافل شده ایم. لذا نیاز هست از این طریق پلی بین امروزمان که حاصلی از گذشته مان است زده شود و به این طریق سیر فرهنگ و روح حاکم بر آن به همان شکلی که وجود داشته است، ثبت و تداوم پیدا کند.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.