امام صادق(عليه السلام) مىفرمايد: «اگر هزار نفر را در حج خود شريك سازى براى هر يك از آنها يك حج خواهد بود، بدون آنكه از حج تو چيزى كسر شود»; «لو اشركت ألفاً في حجّتك لكان لكلّ واحد حجةً مِنْ غَيْر أنْ تنقص حجك شيئاً» علی بن ابراهيم از پدرش (ابراهيم بن هاشم) نقل مىكند كه عبدالله جندب را در موقف (عرفات) ديدم، حالتى بهتر از حالت او نديده بودم. دستها به آسمان برداشته يكسره اشك بر چهرهاش جارى بود و بر زمين مىريخت.همينكه مردم متفرق شدند گفتم: اى ابا محمد! موقفى بهتر از موقف تو هرگز نديده بودم.
عصرآزادی آنلاین / علیرضا نیاکان
در آستانه فرا رسیدن عید سعید قربان قرار داریم دهها هزار زائر حرمین شریفین آماده میشوند تا در این عید فرخنده با انجام اعمال قربانی و حلق و سعی صفا و مروه حج تمتع خود را کامل کنند به این بهانه چند حکایت از انجام سفر حج تقدیم شما خوانندگان گرامی میشود در پایان نیز اشارهای به آداب تودیع با حرمین شریفین داریم حکایتی از سفر حج علامه محمدتقی بهلول گنابادی(پاداش ده برابر خداوند) نهایت توکل به خدا
زمانیکه علامه بهلول در سفر حج بود پیاده از مکه عازم مدینه بود که در بین راه به استراحتگاهی رسید و هندوانه ای خرید و به عنوان غذا خورد و پوست آن را کنار بوتههای سمت بیابان گذاشت که متوجه زنی شد که همراه بچه هایش با لباسهایی مندرس آمد و پوست هندوانه را برداشته و تکه تکه کرده و هر تکه را به یکی از بچههایش داده و آنها پوست هندوانه را خوردند. او که متوجه فقر شدید آن زن شده بود کل پولش را که 1500ریال سعودی بود به آن زن داد و حساب کرد تا دو سه روز دیگر که به مدینه برسد میتواند گرسنه بماند و فقط در بین راه آب بنوشد تا در مدینه از آشنایانش پولی قرض بگیرد. پس پیاده به راهش ادامه داد مدتی نگذشت که ماشینی کنارش متوقف شد که حامل کاروان حجاجی بود که عازم مدینه بودند روحانی کاروان که از دوستان او بود او را شناخته بود از او خواست که همسفر آنان شود. وقتی دید که او سوار ماشین نمیشود و قصد کرده راه را پیاده طی کند یک دسته پول به او هدیه میدهد و به سفارش روحانی کاروان برخی از کاروانیان نیز مقدار دیگری پول به بهلول هدیه میدهند. با رفتن ایشان بهلول پول را شمارش میکند و میبیند دقیقا 15000 ریال سعودی شده است. در این هنگام به یاد این آیه شریفه میافتد که میفرماید:
«من جاء بالحسنة فله عشر أمثالها و من جاء باالسیئة فلا یجزی الا مثلها و هم لا یظلمون» (سوره انعام آیه 160). اخلاق و آداب در حج و زیارت داستان آموزنده ای از حج «شخصى به نام عبدالجبار مستوفى به حج مىرفت. او هزار دينار زر همراه داشت، روزى از كوچهاى در كوفه مىگذشت که به طور اتفاقی به خرابهاى رسيد، زنى را ديد كه در آنجا چيزى را جستجو مىكرد و بدنبال متاعى بود، ناگاه در گوشهاى مرغ مردهاى ديد و آن را زير چادر گرفت و از آن خرابه دور شد. عبدالجبار با خود گفت: اين زن احتياج دارد و فقير است، بايد ببينم وضع او چگونه است. بدنبال او رفت تا اينكه زن داخل خانهاى شد. كودكانش پيش او جمع شدند و گفتند: اى مادر! براى ما چه آوردهاى كه از گرسنگى هلاك شديم؟ زن گفت: مرغى آوردهام تا براى شما بريان كنم! عبدالجبار چون اين را شنيد گريست و از همسايگان آن زن احوالش را پرسيد. گفتند زن عبدالله بن زيد علوى است.
شوهرش را حَجّاج كشته و كودكانش را يتيم كرده است. مروت خاندان رسالت، وى را نمىگذارد كه از كسى چيزى طلب كند. عبدالجبار با خود گفت: اگر حج خواهى كرد، حجّ تو اين است. آن هزار دينار را از ميان باز كرد و به آن خانه رفت و كيسه زر را به آن زن داد و برگشت و خودش در آن سال در كوفه ماند و به سقايى مشغول شد. چون حاجيان مراجعت كردند و به كوفه نزديك شدند مردمان به استقبال آنها رفتند، عبدالجبار نيز رفت. چون نزديك قافله رسيد، شتر سوارى، جلو آمد و بر وى سلام كرد و گفت: اى عبدالجبار! از آن روز كه در عرفات ده هزار دينار به من سپردى تو را مىجويم، زر خود را بستان، و ده هزار دينار به وى داد و ناپديد شد. آوازى برآمد كه اى عبدالجبار! هزار دينار در راه ما بذل كردى ده هزار دينار فرستاديم و فرشتهاى را به صورت تو خلق كرديم و تا زنده باشی هر ساله از برايت حج گذارد تا براى بندگانم معلوم شود كه رنج هيچ نيكوكارى به درگاه ما ضايع نيست» البته که غرض از نگارش اين سطور پايين آوردن منزلت حج نيست. چرا که، در روايت آمده است كه اگر كسى هم وزن كوه ابوقبيس طلا داشته باشد و در راه خدا انفاق كند جاى حج را نخواهد گرفت، همچنين در تكرار حج سفارشات مؤكّدى است که خانه خدا نبايد خالى بماند و شعار بلند آوازه حج بايد جاودانه باشد، هدف يادآورى اين نكته مهم است كه يك بعدى نبايد نگريست و راه افراط و تفريط نبايد پيمود كه حج جايى دارد و خدمت به بندگان نيازمند خدا نیز جايى. و هر يك نبايد ديگرى را نفى كند و از هيچكدام نبايد غفلت ورزيد.
دعا و نيابت براى ديگران
در همين راستا و به منظور پيوند عاطفى با ديگر مسلمانان، بر زائر است همانگونه كه در روايت تأكيد شده، دعاهاى خود را تعميم دهد و جمیع مؤمنان را دعا كند و در اعمال مستحبى چون طواف، عمره مفرده و حج مستحبى، براى ديگران نيابت كند. چه اين كار نه تنها از ثواب عمل وى نمىكاهد بلكه سبب آن مىشود كه عملش مقبول و دعايش مستجاب گردد.
در پاسخ گفت: به خدا جز براى برادرانم دعا نكردم; زيرا حضرت موسى بن جعفر(عليه السلام) مرا خبر داد كه اگر كسى پشت سر برادرش دعا كند وى را از جانب عرش ندا دهند كه:
«صد هزار برابر آنچه خواستى براى تو باد»; (ولك مئة ألف ضعف مثله) و من دوست نداشتم كه صد هزار تضمين شده را رها كنم و به دعا براى خود بپردازم كه نمىدانم آيا به اجابت مىرسد يا نه؟! آرى در دعا نيز مردم مقدماند.
بنابراين حج گزار بايد از حصار فرديت خارج شود و به درياى انسانها بپيوندد تا خود نيز در اين دريا از فيض ربوبى برخوردار گردد.
وداع با حرمين
براى زائر خانه خدا، از آن هنگام كه آهنگ بازگشت به وطن دارد تا رسيدن به خانه، آدبى است; از جمله:
توديع با حرمين
مستحب است كه زائر براى آخرين بار طواف وداع كند و از خانه خدا بيرون آيد و نيز با زيارت وداع، حرم نبوى و جنة البقيع را ترك گويد و همانگونه كه در ادعيه و زيارات آمده، از خداوند بخواهد كه آن را آخرين زيارت او قرار ندهد; چرا كه تعلّق قلب به خدا و رسول و ائمه هدى (عليهم السلام) و اماكن مقدسه و مشاهد مشرفه از لوازم ايمان و محبت است (مَنْ أحبّ شيئاً اَحَبّ آثاره) و هم عامل هدايت و تربيت، و اين تعلّق و وابستگى بايد جاودانه باشد.وداع با كعبه معظمه
معاوية بن عمار از امام صادق (عليه السلام) روايت كرده كه فرمود: هرگاه خواستى از مكه خارج شوى، با خانه خدا وداع كن و هفت شوط طواف بنما و اگر توانستى حجرالأسود و ركن يمانى را در هر شوط استلام كن و اگر نتوانى از حجر آغاز و بدانجا ختم مىكنى و اگر نتوانستى طواف كنى رخصت دارى. آنگاه به مستجار برو و همان كار كن كه روز ورود نمودى. سپس از خداوند براى خود طلب خير كن و پس از استلام حجر شكم را بر خانه كعبه بچسبان و حمد و ثناى الهى بگو و بر محمد (صلى الله عليه وآله) و خاندانش درود فرست و بگو: «…أللّهمّ لاتَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زیاره بَيْتِك»; «خدايا! اين را آخرين ديدار من با خانهات قرار نده.» بعد از آن، به زمزم برو و آب بنوش و بيرون بيا و بگو:
«آئبون تائبون عابدون، لربّنا حامدون الى ربّنا راغبون راجعون» «بازگشت كنندگانيم و توجه كنندگان و پرستندگان و ستايشگران اوييم به خداوندگارمان راغبيم و به سوى او رجوع كنندگانيم.» معاوية بن عمار مىگويد: امام صادق(عليه السلام) بدينگونه با كعبه وداع كرد و چون خواست از مسجدالحرام خارج شود، مقابل درِ مسجد خود را بر زمين افكند و سجده طولانى نمود و آنگاه برخاست و خارج شد.
و نيز از سخنان آن حضرت است كه چون وداع خانه كنى، دست خود را بر در بگذار و بگو:
«المِسْكِينُ بِبابِكَ فَتَصدّق عليه بِالجَنّة» «بيچارهاى بر درگاه تو است، او را با بهشت صدقه بده.» و نيز توصيه شده كه زائر هنگام وداع قصد بازگشت كند و اين را از خداوند بخواهد. از سخن امام صادق (عليه السلام) است كه: «هر كس از مكه بازگردد، در حالى كه قصد حج سال آينده را داشته باشد عمرش افزون شود.» (مَنْ رَجَعَ مِنْ مَكّة وَ هُوَ يَنْوي الْحَجّ مِنْ قابِل، زِيدَ في عُمْرِهِ).
همچنين در روايات نكوهش شده است از اينكه كسى حج كند و قصد بازگشت مجدد نداشته باشد. محمد بن ابى حمزه از قول امام معصوم آورده است كه: «هرگاه كسى از مكه خارج شود و قصد مراجعت نداشته باشد، اجلش فرا رسد و عذابش نزديك گردد.» امام صادق (عليه السلام) مىفرمايد: «يزيد بن معاويه (لعنة الله عليهما) حج كرد و در بازگشت شعرى گفت بدين مضمون:
اذا جعلنا ثافلا یمینا فلا نعود بعده سنینا
الحج و العمرة ما بقينا
هنگامى كه به كوه ثافل (بين مكه و شام) رسيديم، از آن پس هرگز براى حج و عمره تا زندهايم رجوع نخواهيم كرد.
به دنبال اين سخن، خداوند عمرش را كوتاه كرد و مرگش را قبل از موعد رسانيد. (فنقص الله مِنْ عُمْرِهِ وَ أماته قَبْلَ اَجَلِهِ) اينگونه سخنان از يزيد و خاندانش غير منتظره نيست. چه آنان منافقانى بودند كفر پيشه كه حج برايشان مفهوم نداشت. او به مجلس شراب و غنا و قمار و لهو و ميمون بازى و ولگردى وابستگى بيشترى داشت تا چيز ديگر و روح خبيث او با اسلام و حج بيگانه بود