عصرآزادی آنلاین / دکتر رحیم حیدری
دانشکده برنامه ریزی و علوم محیطی دانشگاه تبریز
تبریز برای بسیاری همواره فراتر از یک شهر، شخصیتی انسان واره دارد و همچون یک شخص با آن انس و ارتباط دارند، چندانکه می توان تبریز دوستی را به عنوان برند فرهنگی و سرمایه اجتماعی خاص تبریز یاد کرد. این رابطه، مهم ترین عنصر سازنده روح و شاکله شخصیت تبریز و ضامن حیاتش و همچنین بزرگترین و مهم ترین میراث و سرمایه تبریز بشمار می رود. در پرتو همین شخصیت، همیشه روحی نامیرا و پویا داشته است. اساسا بر اساس این شخصیت و روح، علی رغم اینکه در خلال قرون متمادی به دفعات حیاتش از جانب طبیعت، زلزله و اشغالگری تهدید و گاه تا مرز نابودی کامل رفته، اما نه تنها هیچگاه محو نشده بلکه بسرعت ضمن بازیابی و احیاء خود، همواره چه در مقام پایتخت و چه مبداء تحولات، مرکز ثقل اقتصادی اجتماعی ایران بوده و از حیات ایران زمین حفاظت کرده است. در سایه همین شخصیت و روح نامیرا – و به اذعان جهانگردان مهم و معتبر از جمله ابن بطوطه، مارکوپولو و شاردن – این شهر در عین تجربه ناملایت های طبیعی و انسانی، برای قرن ها از مهم ترین و پرجمعیت شهرهای جهان بوده و گاه فراتر از استانبول، لندن و پاریس، اقتصادی پر رونق و شایسته تمجید و ستایش داشته است. از این منظر، با اینکه شهرهای اندکی وجود دارند که مشابه و هم سنخ تبریز باشند اما شاید در مقام مقایسه و تشبیه، ترکیب دو ویژگی از دو شهر مهم جهان را در شخصیت تبریز، بازشناخت: استانبول ترکیه و فلورانس ایتالیا. استانبول بدین خاطر که علی رغم اینکه شاهد بلایای تاریخی و طبیعی متعددی بوده – در محل تلاقی دو تمدن شرق و غرب بوده و جنگ های طولانی مابین این دو تمدن را تجربه کرده – ولی همواره با روحی سرسخت مقاومت کرده و به حیاتش ادامه داده است. شهر فلورانس نیز از این منظر که منشاء تغییرات مهم اجتماعی، اقتصادی در تاریخ اروپا بوده و در شکل گیری رنسانس و انقلاب صنعتی، نقش کلیدی برای قاره اروپا ایفا کرده است، نقشی که تبریز برای قرون متمادی برای ایران داشته است.
هر گاه این شخصیت و عناصر سازنده آن، به عنوان یک مزیت مورد بررسی و استفاده قرار گرفته، قادر بوده به مثابه یک منبع و سوخت، قطار اقتصاد شهر را به حرکت درآورده، بدان شتاب بخشیده و تبریز را به ایستگاه شایسته خود رسانده است. اما اگر بدان به عنوان یک مرجع بنگریم، اقتصادش همچنان در وادی گذشته مقیم خواهد بود و اغلب مباحث و مجالس معطوف به آسیب شناسی توسعه، به مقصدی جز حسرت روزگاران گذشته و گرفتاری در چرخه بی پایان تبریزستایی نخواهند رسید. بنابراین بدیهیست که علی رغم داشتن چنین سرمایه ای منحصربفرد، سوال پرتکرار اقتصادنامه تبریز در سده حاضر یعنی ” چرا اقتصاد تبریز به جایگاه شایسته خود نمی رسد؟ “، همواره بی پاسخ خواهد ماند. اما اگر به سوال مذکور با نگاهی تاویل گرایانه – یعنی دنبال نمودن زنجیره علت و معلول ها و رسیدن به حلقه های نخستین زنجیره – پرداخته و پاسخ دهیم، به علت العل ها و حلقه هایی خواهیم رسید که بررسی و تحلیل آنها از منظر روانشناسی اقتصادی (Psychoeconomics) و تاریخ اقتصادی تبریز بزرگ، قابل تامل اند. نوشتار حاضر با این رویکرد بدنبال پاسخ است و باور بر این دارد که خلق آینده ای شایسته و بایسته تبریز کبیر، در گرو شناخت و تحلیل و علت العلل های واقعی اند که در مجال کنونی بصورت مختصر به برخی از مهم ترین آنها پرداخته می شود.
غمنامه نفت و تمرکزگرایی
نفت، مطلع شروع داستان غمبار تاریخ اقتصاد معاصر ایران است. با آنکه فقط سه حرف دارد و نحیف است اما یک پای ثابت اغلب تحولات مهم ایران معاصر و نیز یکی از علت و العلل ها و سرحلقه های زنجیره اغلب تغییرات و تحولات اقتصادی اجتماعی مهم ایران امروزین، چندانکه میتوان از آن به عنوان مبداء تحولات تاریخ اقتصاد معاصر ایران یاد کرد. البته ناگفته پیداست که کم نیستند جوامعی که ثروت های زیرزمینی و نفت دارند اما اقتصادشان نه نفت زده است و نه وابسته بدان، در واقع، این نحوه استفاده کاربر است که نقش ابزار را تعریف می کند.
از ابتدای تاریخ اقتصاد ایران تا اوایل عصر حاضر، اقتصاد ایران متکی بر بنیان های سنتی اش بوده که در خلال آن شهرها و روستاها در یک تعامل ارگانیک نیازهای یکدیگر را برآورده میکردند. روابط خارجی اقتصاد نیز بر همین اساس و روال های سنتی شکل گرفته بود. شهرهای مرزی همچون تبریز دروازه ورود تحولات عصر جدید و انقلاب صنعتی بوده و اقتصاد سنتی ایران بتدریج با اقتصاد دنیای جدید از طریق این شهرها آشنا می شد. تبریز که در قلب شریان اصلی اقتصاد جهانی یعنی جاده ابریشم قرار داشته و همچون پلی تمدن های شرق و غرب را بهم می دوخت، مهم ترین شهر و دروازه ورود تحولات جدید به ایران بوده است، چنانچه عنوان “شهر اولین ها” از تبعات و آثار مثبت این موقعیت منحصربفرد تبریز بشمار می رود. اما در اوایل قرن حاضر، با ورود ناگهانی دلارهای نفتی، ناگهان اقتصاد و به تبع آن اجتماع ایران، از روال ها و روندهای گذشته اش – که محصول فرایندها و برآیندهای تدریجی و تکاملی حداقل چندین قرن بود – بریده و وارد مرحله ای جدید شد. درآمدهای قدرتمند و بادآورده نفتی، ضمن تضعیف روحیه کار و تلاش، اقتصاد بخش خصوصی ایران و خاصه تبریز که بشکل سنتی و آهسته در حال شکل گیری و تکامل بوند، به حاشیه راند و در مقابل، دولت را به بزرگترین بازیگر، کارفرما و کارگردان اقتصاد ایران بدل نمود، با انحصار قدرت اقتصادی به انحصار قدرت سیاسی نیز دست یافت. به زبان ساده، دلارهای نفتی، همه بارقه های واقعی اولیه تشکیل نهادهای مستقل سیاسی مانند احزاب و نیز تشکل های اقتصادی همچون اتحادیه های صنفی – که از بنیان های کلیدی توسعه اقتصادی هر جامعه ای محسوب می شوند – در همان مراحل جنینی، خاموش کرد. دولت به مثابه یک رقیب بی رقیب و در نقش جدید – بجای سیاستگذاری، تصمیم سازی کلان و نظارت، به توزیع گر منابع اقتصادی و طبعا قدرت سیاسی تبدیل شد. بخش اصلی این درآمدها بسرعت و در فرایندی تقریبا بی حساب و کتاب و ناعادلانه، ابتدا وارد پایتخت و سپس چند کلانشهر شدند، هر چند سهم تبریز به مثابه شهر رقیب پایتخت، بسیار کمتر از کلانشهرهای همسان خود بوده است. کم ترین سهم نصیب روستاها بود و طبعا با ایجاد شکاف مابین زندگی شهری و روستایی، اولین جرقه ها و انگیزه های مهاجرتهای روستاشهری ایران را خلق کرد. پهلوی اول در فرایند مدرنیزاسیون – که ابعاد اجتماعی اش عمدتا به یک کودتای اجتماعی شبیه بود تا نوگرایی – تلاش می کرد ایران را گذشته سنتی خود جدا کرده و از طریق دروازه های بزرگ تمدن، وارد دنیای جدید کند. دریغ که نمیدانست حتی با اسکان عشایر در خانه های بتنی، تغییر لباس مردم، تغییر اسامی شهرها و روستاها، واردات محصولات و مظاهر زندگی غربی هم نمیتوان مردمان شرقی را به یکباره غربی نمود و نهایتا شدیم جامعه مدرن نشده و از سنت بریده. تداوم این سیاست و سپس اصلاحات ارضی در دوره پهلوی دوم نیز تیر خلاصی بود بر پیکر روستا، اقتصاد کشاورزی و در نهایت تسریع زوال شهرها. شبه برنامه های اقتصادی نفت محور ادامه یافت، چنانچه نفت را به برند جهانی اقتصاد ایران بدل نمود و برای همیشه حیات اقتصادی اش را به چاه های نفتی اش گره زد. این روندها نه تنها نفت را به ارباب اقتصاد ما بدل کرد بلکه هر نوع تلاش برای میل به کار و توسعه را نیز خنثی می نمود. تسلط الگوی برنامه ریزی متمرکز، مرکز-پیرامون و از بالا به پایین، از مهم ترین تبعات رویه مذکور است.
تمرکز غیرمتمرکز
تداوم روند مذکور نه پایسته است و نه امکانپذیر، چرا که حداکثر در کمتر از دو دهه آتی، با اتمام آخرین قطرات نفت، اولین چالش های اصلی اقتصادی اجتماعی دوران ” پسانفتی” را تجربه خواهیم کرد. بنابراین اگر بخواهیم در واقعیت، نه در اسناد و کاغذهای انواع برنامه ها، از اقتصاد نفت زده فاصله گرفته و بسوی توسعه بایسته حرکت کنیم، هم اکنون در حال سپری کردن آخرین فرصت ها و مهلت آن هستیم. با توجه با تجارب و رویه های گذشته، پر واضح است که پیرامون مبداء شروع تحولات مثبت اقتصادی و ابتدای جاده توسعه ایران قلمداد شود نه مرکز و اقتصاد نفت محور. وابستگی حداقل هشتاد ساله اقتصاد و برنامه های ناکارآمد دولتی به درآمدهای نفتی، انعکاسیست از اینکه مرکز و دولتها قادر نیستند به تنهایی اقتصاد نفت آلود را از چرخه معیوب نفت زده گی خارج کنند. اگرچه هشت دهه پیش، نطفه اقتصاد کنونی دولتی و متمرکز، در مرکز و با درآمدهای نفتی بسته شد، اما اکنون این “پیرامون” ها و نواحی اند که میتوانند و باید به “مرکز” کمک کنند و با تعامل و هم افزایی راهی جدید برای اقتصاد ایران بیابند یا بسازند. اقتصاددان های بسیاری نسخه ” تمرکز غیرمتمرکز” (Decentralized Concentration) مبتنی بر مزیت های خاص هر شهر و ناحیه را – که شاید بتوان آن را نوعی فدرالیسم اقتصادی نامید – یگانه نسخه ای می دانند که برای خروج از زندان اقتصاد نفت زده پیش رو داریم. اقتصاددانان مطرح این حوزه از جمله مایکل تودارو، گونار میردال و فرانسوا پرو، این نسخه اقتصادی را برای جوامع و کشورهای درحال توسعه ای تجویز می کنند که امکان خروج فوری از مدار تمرکزگرایی و رسیدن به تمرکززدایی را ندارند. در رویکرد ” تمرکز غیرمتمرکز ” که در واقع حد فاصل بین دو سیاست “توسعه از بالا به پایین” و “از پایین به بالا” ست، به شهرها و نواحی این فرصت اقتصادی داده می شود که در حین تعامل با مرکز، بر اساس مزیت های نسبی و خاص خودشان، نسخه توسعه اقتصادی ناحیه ای و محلی خود را مدون و اجرا کنند. در این نسخه، استان ، بجای ناحیه (Region) تلقی شده و از نظر برنامه ریزی اقتصادی، اختیارات بیشتری نسبت به نسخه تمرکزگرا دارند. این رویکرد منجر به رویت و بسط مزیت های نسبی و ویژه هر شهر و استان می شود و نتیجتا پس از کاهش نابرابری های اقتصادی بین استان ها، می توان به پیش شرط های ناحیه گرایی و فدرالیسم اقتصادی دست پیدا کرد . با اینکه در سال های اخیر این رویکرد از جانب سازمان برنامه و بودجه مورد توجه قرار گرفته اما برای وارد شدن به مرحله اجرا، توجه بیشتری می طلبد. بنابراین انتخاب “مسیری غیر نفتی و تمرکززدا” به جای نفت و تمرکزگرایی، اجتناب ناپذیر است. مسیری که در خلال آن همه نواحی و شهرها از جمله ناحیه آذربایجان و تبریز، میتوانند با اتکاء به سرمایه های خود، ضمن تعامل با مرکز و سایر نواحی، جایگاه و وزن اقتصادی شان را بازیابند.
عبور از تمرکزگرایی
ناحیه آذربایجان و شهر تبریز در تاریخ ایران، گاه به عنوان مبداء و دروازه ورود تغییرات و گاه به عنوان مرکز و پایتخت، منشاء تحولات ملی بسیاری بوده است. اما با تسلط الگوی اقتصاد دولتی و برنامه ریزی متمرکز نفت محور، همه نواحی و شهرهای مهم از جمله آذربایجان و تبریز، بتدریج نقش تاریخی و وزن اقتصادی شان را از دست داده و دچار افول شدند. بگونه ای که تبریز برای قرن ها منشاء تحولات، مرکز توجه و نگاه ملی بوده است، به یکباره مانند سایر نواحی و شهرهای دیگر، خود را بر سر ” سفره اقتصاد نفت پایه ” یافت و چشم به مرکز و بودجه مرکزی دوخت؛ نگاهی که همچنان ادامه دارد. این نگاه و رویکرد از مهم ترین موانع نامریی توسعه اقتصادی تبریز است چرا که تبریز را از نگاه به خود، بازداشته است و طبیعتا عامل مهمی در عدم خودیابی و بازیابی اقتصادش است. این نگاه شایسته شهری نیست که برای قرون متمادی الگو و مدل اقتصادی در سطح ملی و بین المللی بوده و جهانشهرهای بسیاری به رونق اقتصادی اش غبطه می خوردند، نیست. بنابراین پر واضح است که انتخاب ” مسیر غیر نفتی ناحیه محور”، پیش شرط اصلی رشد و توسعه اقتصادی ایران و نواحی مختلف بشمار آید. هرچند ناگفته پیداست که اقتصاد ایران در کمتر از دو دهه آتی و با خشک شدن چاه های نفتی، اساسا گزینه دیگری هم غیر از ناحیه گرایی اقتصادی نیز پیش روی خود نخواهد داشت. اساسا نسخه ناحیه گرایی اقتصادی، یگانه نسخه توسعه ایران در دوران پسانفتی است. این بار هم تبریز میتواند در نقش تاریخی اش – یعنی شهر اولین ها – ظاهر شده و بر اساس مزیت های اقتصادی خاص خود، مسیر توسعه خود را یافته و بسازد. چنین اتفاقی نخواهد افتاد مگر با عبور از اقتصاد تمرکزگرای نفت محور، بماند که رویکرد اقتصادی ” نگاه به مرکز ” در خلال هشت دهه گذشته، آزمون خود را پس داده و تبریز را از هویت، اصالت و جایگاه اقتصادی اش دور کرده است. اقتصاد متمرکز نفت پایه، اساسا چیزی نیست جز ” ماشین تبدیل درآمدهای نفتی به گذران امور یومیه”، از چنین ماشینی نمی توان و نبایست انتظار داشت که اقتصاد نواحی و شهرها را به سرمنزل توسعه و ساحل آرامش اقتصادی برساند. هر ناحیه و شهری که در پی توسعه است، بایست هر چه زودتر از این ماشین فرسوده پیاده شود و راه توسعه اش را بیابد. تبریز مییتواند نخستین مسافری باشد که از این ماشین اقتصاد پیاده میشود. خارج شدن از سایه سنگین و قدیمی نفت، گام اول این مسیر است. پر واضح است که نسخه ناحیه گرایی یا فدرالیسم اقتصادی به معنای نفی “مرکزیت مرکز” و یا نفی “مطالبه گری پیرامون از مرکز” نیست بلکه عبور از اقتصاد متمرکز است. این نسخه بجای توجه و نگاه به مرکز، توجه و نگاه نواحی به درون و توسعه درونزا را تجویز میکند و بجای درآمدهای نفتی – که در شرف اتمام است – به مزیت های نسبی و منحصربفرد پایدار هر ناحیه و شهر تاکید دارد. برای وارد شدن به مسیر مذکور، تبریز چالش ها و مزیت های خاص خود را دارد که شاخت و تحلیل مهم ترین آنها، پیش شرط گام اول جاده توسعه تبریز است که در مجال حاضر صرفا به عناوین مهم ترین آنها یعنی مهاجرت و هم افزایی اشاره می شود.
چالش ها و مزیت ها
موج سوم:
موج سوم یا انقلاب سوم دلالت بر شکل گیری سومین انقلاب تاریخی در سبک زندگی نوع بشری دارد که از چند دهه پیش شروع شده و مبتنی بر انقلاب در فناوری اطلاعات و ارتباطات (ITC) است. بر خلاف سرعت شروع و میزان اثرگذاری دو موج یا انقلاب قبلی ( انقلاب کشاورزی و انقلاب صنعتی)، ITC چنان با سرعت غیرقابل توصیف شروع شده و سبک زندگی و معیشت نوع بشری را تغییر می دهد که حتی مجال تحقیق را از محققان هم ربوده است. باید اعتراف که نه تنها سازوکار آن متفاوت، بلکه قدرت عملکرد آن از همه معادلات اقتصاد کلاسیک بیشتر است. از آنجاییکه بنیان بخش های سه گانه کشاورزی، صنعت و خدمات تبریز بر پایه اقتصاد کلاسیک پی ریزی و شکل گرفته اند لذا شخصیت اقتصادی تبریز نیز در مواجه با آن آسیب پذیر و شکننده است. در هزاره گذشته با اینکه تبریز و اقتصادش برای بارها از بین رفته و تا مرز محو کامل پیش رفته اما به لطف روح و شخصیت خاص خودش، توانسته خودش را قوی تر از قبل بازیابد. اما سرعت، ماهیت و عملکرد انقلاب سوم، بحدی متفاوت است که یقینا بدون یاری دوستدارانش، امکان عبور از چالش های بزرگ مربوطه را نخواهد داشت.
مهاجرت: هرچند مهاجرت به مثابه یک انتخاب و تصمیم، از مهم ترین دلایل توسعه نیافتگی نواحی پیرامون از جمله ناحیه شمالغرب و بویژه تبریز عنوان محسوب میشود، اما خود نیز معلول و محصول علل دیگریست. سکه مهاجرت دو رو دارد: انتفاع مقصد و تضرر مبداء. در دهه های گذشته و مشخصا براساس نتایج سرشماری رسمی، در سه دهه مابین ۱۳۵۵ الی ۱۳۸۵، استان آذربایجان شرق – با محوریت تبریز – با اینکه مهاجرپذیرترین استان بوده، ولی در عین حال، مهاجرفرست ترین استان ایران نیز بوده است. این پدیده نادر تاکنون در هیچ استان و یا کلانشهری رخ نداده و منحصربفرد است. پس طبیعتا معلول علل و مولفه های منحصر اقتصادی، سیاسی، تاریخی و اجتماعی این منطقه و کلانشهر بوده و نیز حکایت از چالش ها و فرصت های خاص آن. آذربایجان و مشخصا تبریز، جاذبه های جذب قدرتمندی دارند اما در عین حال دافعه های دفع خاص خود را نیز دارند. به دیگر بیان، با اینکه تبریز به عنوان قطب ناحیه شمالغرب ایران، از قدرت جذب فوق العاده ای در این ناحیه برخوردار است اما هم زمان در خلال چندین دهه گذشته بخاطر چالش های تمرکزگرایی و نیز چالش های درونی خاص خود، قدرت دفع نیرومندی نیز داشته و در نتیجه همواره سرریز اقتصادی آن بسمت بیرون حرکت می کنذ. بنابراین ضروریست که به علل و تبعات مهاجرت به تبریز(Immigration) و مهم تر از آن، مهاجرت از تبریز (Emigration) پرداخته شود. چرا که مهاجران، بهمراه خود مزیت های خود را هم از مبداء خارج کرده و به مقصد منتقل می کنند. آنها معمولا تحصیل کرده و سالم اند، از نظر روانشناسی متهور و شجاع هستند و برای پیشرفت حاضرند حتی مکان زندگی شان را هم تغییر دهند. ایالات متحده – با اینکه عقبه تاریخی چندانی ندارد اما به مثابه کشوری که مهاجران خالق آنند – بارزترین مصداق برای واقعیت مذکور است. در نواحی شمالغرب و تا حدودی زاگرس شمالی ایران، تبریز جذابترین مقصد برای مهاجران است بنابراین ادله چنین استدلالی که مهاجران وارد شده به تبریز، از علل عدم توسعه تبریزند، نه تنها پذیرفتنی نیست، بلکه عکس آن مصداق دارد. مهاجران بخاطر ویژگی های یاد شده، همواره از محرک های اقتصادی مقاصد محسوب می شوند. در مقابل، اگر به فهرست و مشخصات مهاجرانی که از تبریز مهاجرت کرده اند نگاهی انداخته و در دلایل مهاجرت آنها تاملی کنیم، می توانیم بسادگی به یکی از علت العلل های عدم توسعه تبریز پی ببریم. مهاجرانی که از تبریز مهاجرت کرده اند به همراه خود بخشی از قدرت اقتصادی و توان اجتماعی تبریز را نیز به همراه خود برده اند. با آنکه آنها در بیان دلایل مهاجرت شان از تبریز، به علل متعددی اشاره می کنند، اما اغلب آنها فصل مشترکی دارد بنام فقدان ” هم افزایی ” یا فضای تعامل متقابل و همکاری.
هم افزایی : فقدان هم افزایی ( Synergy ) به بیان ساده عبارت است از فقدان اتمسفر مناسب برای همکاری و تعامل در جهت تداوم رشد فعالیت های اقتصادی اجتماعی. فقدان هم افزایی پاشنه آشیل توسعه شایسته اقتصاد تبریز معاصر است. هم افزایی در هر حوزه ای خاصه اقتصاد، شاه کلید طلایی دنیای معاصر است. فقدان هم افزایی، مطلع داستان و غمنامه توسعه تبریز است. از آنجاییکه بدون هم افزایی، اغلب تلاش های معطوف به هر نوع توسعه و تعالی، کم رنگ و گاه خنثی می شود، قدرت دافعه برای رفتن و هجرت بر جاذبه ماندن و بالندگی، غلبه می کند؛ لذا شاخت ماهیت، علل پیدایش و تبعات منفی آن در تبریز، بسیار مهم و کلیدی است. برخی بر وقایع تاریخی، تحولات و جبر تاریخی در شکل گیری آن تاکید می کنند و برخی دیگر بر جبر جغرافیایی و شرایط محیطی، اما دلایل هر چه باشد، نتیجه همان است که بدان اشاره شد. بدون هم افزایی، اثرات مثبت فعالیت های اقتصادی اجتماعی به حداقل و در حضور آن اثرات مثبت مزیت ها و سرمایه ها به حداکثر خود می رسد. پیش شرط خلق فضای هم افزایی نیز چیزی نیست جز یافتن فصل و زبان مشترک مابین صاحبان بنگاه ها و سرمایه های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و علمی و همه ذینفعان، برای دیالوگ و تعامل منتهی به تعالی. بدون آن، تبریز اقیانوس بزرگی است از جزایر مستقل و منفرد، چنین فضایی در تبریز بزرگ، مشهود است و همگان معترف بدان. برای دستیابی بدان چه می شود کرد و بایست انجام داد؟ یقینا پس از پذیرش چالش و تحلیل دلایل شکل گیری چالش، بازشناخت شخصیت و روح تبریز و عناصر سازنده آن، مبداء مناسبی برای شروع است، شروعی که آموزش، نخستین ایستگاه آن است. بدیهیست که رویکرد آموزش محور، تضمین کننده موفقیت هر نوع فعالیتی محسوب می شود چندانکه گفته اند: توانا بود هر که دانا بود. بسط و ترویج این رویکرد، در گرو آموزش های عمومی و همگانی و نیز حرفه ای و صنفی مربوطه است. بدیهیست که همه سیاستگذاران، برنامه ریزان، تصمیم گیران، صاحبان سرمایه های اقتصادی و اجتماعی هر جامعه ای، برخواسته از متن و بافت عمومی همان جامعه اند، لذا آموزش عمومی و همگانی – قاعده هرم جامعه – به معنای آموزش برنامه ریزان – راس هرم جامعه – هم نیز محسوب می شود.
چند مصداق
تبریز سرشار از مزیت های اقتصادی اجتماعی خاص خود است از جمله در حوزه اقتصاد، بازار اقتصاد تبریز مملو است از پتانسیل ها و وزنه های اقتصادی مهم که هر کدام به مثابه یک ستارخان اقتصادی، قادر به خلق نهضتی اقتصادی و جنبشی هم سنگ مشروطه اقتصادی هستند. در مجال اندک حاضر صرفا به برخی از مزیت های نسبی و خاص تبریز اشاره می شود که هر کدام به عنوان یک محرک قدرتمند و منبع و سرمایه بی پایان اقتصادی اجتماعی، می توانند چرخ های اقتصاد تبریز را به حرکت درآورند.
- تسلط فرهنگ و الگوی رفتاری کارمحور در میان شهروندان تبریز، چندانکه در سایر شهرها در سایه اقتصاد نفتی، معمولا تضیف شده است. به بیان ساده، روح اقتصادی شهر، بر پایه “کار” شکل گرفته و بیکار بودن اشخاص همواره نکوهیده می شود.
- مکتب قدرتمند تبریز در همه حوزه های اجتماعی، فرهنگی و هنری همچون معماری و شهرسازی، غذا، موسیقی، هنر، ادبیات و صنایع دستی نه تنها از مکاتب مطرح بوده بلکه هر کدام منشاء تحولات بسیاری برای ایران زمین بوده و هست.
- برند شهر اولین ها در هر حوزه ای، نه تنها محصول عقبه تاریخی و غنای فرهنگی و اقتصادی است بلکه برآیندی است از تعامل متقابل تبریز با شهرهای و کشورهای پیرامون و اروپایی.
- موقعیت جغرافیایی کم نظیر تبریز، چندانکه یگانه کلانشهر ایران است که در مجاورت با چندین کشور مهم قرار دارد که همگی در مسیر رشد و توسعه اند. چنانچه با چند ساعت رانندگی می توان به بازار کشورهای ترکیه، آذربایجان، عراق، ارمنستان و گرجستان دست یافت.
- در پرتو موقعیت مذکور، تبریز در مسیر سفر و ترانزیت بازار چندین میلیون نفری قرار دارد.
- تشابه و اشتراکات تاریخی، فرهنگی، اجتماعی و زبانی با کشورهای مجاور و همسایه خاصه آذربایجان و ترکیه که همچون کاتالیزوری قدرتمند می تواند در شکل گیری همکاری ها و هم افزایی های اجتماعی اقتصادی با آنها، نقش کلیدی ایفا کند.
- تبریز صاحب برند صادرات غیرنفتی ایران است، چنانچه به عنوان پایتخت جهانی فرش دستباف معروف شده است.
- بر اساس موارد مذکور، برند تبریز در صنعت گردشگری– که امسال بیلان مالی اش از صنعت جهانی نفت پیشی گرفت و به عنوان صنعت شماره یک دنیا ظاهر شده است – غنی ترین شهر ایران است و می تواند به قطب بلامنازع گردشگری ایران بدل شود. به لطف موقعیت نسبی جغرافیایی، مجاورت با چندین کشور مهم و اشتراکات تاریخی فرهنگی با کشورهای همجوار، قادر است به دورازه گردشگری بین المللی ایران و نیز به مقصد اصلی تورهای چند مقصده بین المللی مانندBIT (Baku, Istanbul, Tabriz) بدل شود. در این نوع تورها، چند مقصد همزمان در یک بسته عرضه می شود و مقاصد بجای رقابت اقتصادی، با رفاقت اقتصادی و هم افزایی، به اهداف شان می رسند. جمعیت چند ده میلیونی شهروندان کشورهای آذربایجان، ترکیه و ایران که ساکن کشورهای دیگرند، می توانند مسافران اولیه این تورها باشند و رشد بازار آن را تضمین می کنند. نتایج و یافته های علمی تحقیقات انجام شده در خلال ربع قرن گذشته در حوزه گردشگری ایران و تبریز توسط راقم سطور – حداقل شامل بیش از دویست مقاله، پایان نامه و رساله فوق لیسانس و دکتری تخصصی و کتاب اند – نشان داده و ثابت کرده اند که صنعت گردشگری با اتکاء به ویژگی ها و عملکردهای منحصربفرد خود همچون دارا بودن بالاترین نرخ تولید شغل – به دلیل ارتباط همه مشاغل با گردشگری – جایگزین ناپذیری نیاز به گردشگری و سفر، صنعت صادرات نامریی (Invisible Export) ، صنعت صلح (Peace Industry) و صنعت حامی فقرا (Pro-Poor)، می تواند به گذرنامه رشد و توسعه آذربایجان و مشخصا تبریز، بدل شود. برای پی بردن به میزان غنا و ثروت گردشگری تبریز، یادداشت حاضر را با دو سطر از سفرنامه یک گردشگر که به تبریز سفر کرده بود، پایان می دهیم:
“با گم شدن در بازار تبریز که منحصربفردترین جاذبه گردشگری دنیاست، خودم را پیدا می کردم، در کندوان، منحصربفردترین تجربه اقامت دنیا را کسب کردم و با خریدن تابلوفرشی که منحصربفردترین سوغاتی سفر دنیاست، این سفر را جاودانه کردم “.