وفاق ملی؛ کلید عبور ایران از تله ترامپ

عصرآزادی آنلاین/ دکتر قدیر گلکاریان، مدرس روابط بین الملل Near East University

در حالی که از ماه ها قبل دولت جدید سعی دارد در زمینه رفع محدودیت های اقتصادی و سیاسی که حاصل تحریم های سخت و فرساینده ایالات متحده است، راه را برای انجام مذاکرات بین ایران و ایالات متحده و حتی اگر امکان داشته باشد در چارچوب همان 5+1 مسیر را شکل داده و به نتیجه سازنده‌ای برسد ودر شرایطی در رسانه‌های داخلی و خارجی و نقل قول های مسئولان متعدد سیاسی و حتی رئیس مجلس مطرح شده است که همگان امید به رسیدن به نتیجه مطلوب و سازنده داشتند. اما اظهار نظر مقام رهبری در مورد رد مقوله مذاکره با ترامپ و عدم اعتماد به وی که ریشه در اقدامات دولت اول وی داشته، موجب شد تا افرادی که موافق مذاکره با ترامپ و دولت جدید ایالت متحده بودند تغییر موضع داده و انگار همان افرادی نبودند که مصرانه و بعضاً محتاطانه از لزوم مذاکرات مستقیم با آمریکا سخن به میان می‌آوردند.

به راستی چه اتفاقی افتاده است؟!

بنده به عنوان نگارنده موضوع، قصد ندارم که از تحلیل و نگرش فردی استفاده کنم. در این هفته تلاش خواهم کرد نگاه جهانیان را نسبت به دولت دوم دونالد ترامپ مطرح سازم تا خود نتیجه بگیرید که آیا موضع گیری سخت در برابر آمریکا و عدم نیاز به مذاکره با ایالات متحده مصلحت است یا نه؟

قبل از بیان مطلب می‌خواهم اشاره‌ای به اظهار نظر آنتونیو فرانچسکو گرامشی، اندیشمند، فیلسوف، نظریه پرداز و تحلیل گر انقلابی داشته باشم که گفته است: “دنیای قدیم در حال مرگ است و دنیای جدید برای تولد تلاش می کند: اکنون زمان هیولاها و گرگ ها است.” این نقل قول معروف، در شرایط فعلی به نظر می‌رسد که نظم بین‌المللی قرن را تعریف کرده است. هر چند در برخی از پارامترها دستخوش تغییراتی شده است؛ اما بی‌ثمر نخواهد بود که به مطلبی از اروین چمرینسکی، رئیس دانشکده حقوق دانشگاه کالیفرنیا داشته باشم که با ارزیابی رفتارهای دونالد ترامپ ابراز عقیده کرده و تصمیمات و رفتارهای ترامپ را بدون پشتوانه عقلی و اظهار نظرات وی را فاقد انگیزه‌های لازم با نگرش سیاسی می‌شمارد و نگران آینده جهان است.

با این پیش سخن باید گفت که در قرن بیستم تا به امروز دو لحظه مهم تاریخی نظم سیاسی جهان را دگرگون کرده است. اولین مورد پس از سال 1945 رخ داد که سیستم بین‌المللی کنونی با ایجاد سازمان ملل متحد و نهادهای برتون وودز ایجاد شد. دومین آن، در سال 1989 اتفاق افتاد که با فروریختن دیوار برلین معلوم شد که غرب در جنگ سرد پیروز شده است.

از آن زمان تا به امروز دنیا با شرایط سیاسی تک قطبی مواجه است و مشخصه آن یکپارچگی جهانی است. تضمین‌های امنیتی ایالات‌متحده از قوانین و هنجارهایی حمایت می‌کند که روابط اقتصادی بین‌المللی را شکل می‌دهد. رهبران آمریکا باور دارند که وابستگی متقابل اقتصادی بر رقابت‌های ژئوپلیتیکی غلبه کرده و باعث رونق می‌شود.

اما در طول سال های گذشته آنچنان هم که تصور کنیم، دنیا در راستای خواسته‌های سیاسی ایالات‌متحده به صورت تک قطبی پیش نمی‌رود. دنیای امروز بسیار متفاوت جلوه می‌کند. هرچند جهان چند قطبی موجودیت ندارد ولی با قدرت‌نمایی چین، روسیه، هند، ترکیه، برزیل، آفریقای جنوبی و کشورهای خلیج فارس و به ویژه جمهوری اسلامی ایران از نظر برهم زنی هژمونی آمریکا نظم قدیمی را در کنار دیگر قدرت‌های نوظهور به چالش می‌کشند و خواستار شنیده شدن صدای رسای خود در شکل دادن به قوانین نظام بین‌المللی هستند. در همین حال خطری جدی در روابط بین‌الملل شکل گرفته است. به طوری که اعتقاد به ارزش‌های جهانی و ایده جامعه بین‌المللی کمرنگ شده و بسیاری از کشورها علی رغم داشتن روابط بسیار نزدیک و حتی استراتژیک بعضاً به ریاکاری سیاسی دست می‌زنند. این را در جریان احتکار واکسن در طول پاندمی کووید-19 و واکنش جهان به جنگ اوکراین و روسیه و خاموشی معنادار و یا رفتار بی‌خاصیت در نسل‌کشی مردم غزه شاهد شدیم.

علاوه بر این فشارها، دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا تهدید کرده است که ضمانت‌های امنیتی حیاتی برای اروپا و ژاپن را پس می‌گیرد، بسیاری از سازمان‌های بین‌المللی را ترک می‌کند و تعرفه‌های تجاری را هم بر دوستان و هم بر دشمنان اعمال می‌کند. وقتی ضامن‌های سیستم غایب باشند، بعد چه می‌شود؟

خیل عظیمی از تحلیل گران سیاسی در سرتاسر جهان در نوشتارهایشان که پیوسته آنها را دنبال می‌کنم، دیده می‌شود که نگران دنیایی هستند که به سمت درجه صفر سوق می‌یابد. یعنی به سمتی پیش می‌رویم که در آن قدرت جایگزین قوانین می‌شود. این شرایط نه تنها صلح جهانی را تضمین نخواهد کرد که شرایط همزیستی مسالمت‌آمیز را هم برای کشورهای در حال توسعه و حتی توسعه یافته دشوار خواهد کرد. سیاست ها و تصمیمات ترامپ دنیا را به سمتی سوق می‌دهد که ممکن است دنیایی از بلوک‌های بزرگ منطقه‌ای پدید آید و ترامپ با آزمندی به گرینلند، تغییر نام خلیج مکزیک به خلیج آمریکا و کانال پاناما و حتی طمع‌ورزی به غزه و تهدید جدی ایران مبنی بر اینکه “ایران یا جنگ را تصور کند یا سازش نماید!” تلاش می کند بر نیم کره جهان تسلط یابد. در همین حال پوتین نیز در مذاکره تلفنی خود با ترامپ در روز چهارشنبه گذشته در رابطه با اوکراین به توافق رسیده و به سادگی بخش های اشغالی اوکراین در جغرافیای سیاسی روسیه قرار خواهد گرفت تا صلح برقرار شود. چه بسا همین روسیه برای رسیدن به مطامع خود بر سر خیلی از کشورها و متحدان خود هم با ترامپ معامله کند. شاید هم در دوره ترامپ و طی معاملات سیاسی، پوتین در صدد احیای قدرت اتحاد جماهیر شوروی سابق بر بیاید و سایر کشورهای منطقه‌‌ای و خصوصاً قفقاز شمالی تسلط یابد. از سوی دیگر، چین بر آسیای شرقی چیره می‌شود و در صدد تسلط بر تایوان و توسعه قدرت در نیمکره شرقی است.

دلایل تمام این مشکلات و نگرانی ها به شکست نظم قدیمی بر‌می‌گردد. زیرا نظام بین‌الملل نتوانست فرصت کافی را برای شنیده شدن خواسته‌های کشورهای در حال توسعه بدهد. اصلاحات لازم در کنار تحولات و دگرگونی های جهانی به وقوع پیوسته از نگاه سازمان ملل به دور ماند و سهم کشورها در شورای امنیت سازمان ملل متحد نادیده گرفته شد و می‌شود. این معضل تنها در مسایل سیاسی نیست، بلکه در مسایل اقتصاد بین‌الملل نیز مشهود است. در اقتصادهای پیشرفته، عامل بحران‌ساز پیوسته نادیده گرفته شده است. به طور مثال، تحریم های ظالمانه ایالات متحده آمریکا علیه ایران (به قول خودشان تحت فشار قراردادن نظام جمهوری اسلامی است ولیکن دمار از روزگار مردم رنجور ایران در می‌آید.) و شکست قراردادهای اجتماعی در سطح ملی در انطباق با تحولات اقتصاد جهانی از نمونه‌های بارز است. قراردادهای اجتماعی – قواعد، هنجارها، حقوق و تعهداتی که انسجام ملی و ثبات سیاسی را تشکیل می دهند – بر همه چیز از نحوه سازماندهی خانواده‌ها گرفته تا نحوه رسیدگی به چالش‌هایی مانند بیکاری، بیماری و پیری تأثیر می‌گذارد. شکست چنین نظم انکارناپذیری موجب می‌شود که تأمین رفاه، امنیت و هویت مشترک جوامع دیگر به ویژه در اقتصاد کشورهای در حال توسعه به مخاطره بیفتد.

حال به قلب مسأله بر می‌گردم. مسائل اجتماعی داخلی از دو جهت بر نظم بین‌المللی تأثیر می‌گذارد. اولاً، امور داخلی و خارجی اغلب در یک دنیای به هم پیوسته یکسان است. بازارهای تجاری، اشتغال، بورس سهام و بازارهای ارز و طلا توسط تحولات اقتصادی جهانی شکل می‌گیرند. در همین حال، روندهای اجتماعی و فرهنگی از طریق رسانه‌های جمعی از مرزهای مجازی به سمت جوامع سرازیر می‌شوند و سیاست‌های یک کشور مقتدر و زیاده طلب بر نتایج کشورهای دیگر تأثیر می‌گذارد. در مرحله دیگر، نگرش مردم نسبت به قرارداد اجتماعی در داخل بر ادراک آنها از مسائل بین‌المللی تحت تأثیر قرار می‌گیرد و وقتی افراد احساس رفاه و امنیت اقتصادی نکنند، به احتمال زیاد از شرایط اقتصادی و چالش های موجود به ناله در بیایند. در چنین شرایطی اقبال موفقیت سیاست های داخلی و انطباق با شرایط جهانی بسیار کمتر می‌شود.

باید معترف بود و قبول کرد که سازندگان نظم جهانی به طور متناقضی اخلاق سیاسی و انضباط روابط مشترک را در ادوار مختلف بر حسب خواسته خود تغییر داده و خواهند داد. زیرا در چنین شرایطی بیشترین سود را عاید خود می‌کنند. ترامپ را هر چند انسان تجارت‌پیشه تصور می‌کنیم ولی به نظر می رسد گرگ های درنده هسته سیاسی و فکری وی به خوبی می‌دانند و تحلیل می‌کنند که با به چالش کشیدن اقتدار دولت ها در سطح داخلی و بین‌المللی می‌توانند بیشترین فشار را بر قراردادهای اجتماعی وارد سازند و متاسفانه زمینه شدیدترین واکنش‌های داخلی را فراهم آورند. این را در طول سالیان گذشته تجربه کرده‌اند. این پاشنه آشیل سیاست‌گذاری‌های اخیر کشورهای تحت فشار بوده است که می‌تواند در مورد چگونگی حفظ حمایت سیاسی اکثریت در جامعه و موفقیت یا عدم موفقیت سیاست‌های اقتصادی ایفای نقش کند.

ترامپ همین وضعیت را به خوبی در جامعه ایرانی درک کرده است. اکنون او هیولایی است که تصور می‌کند ایران از نظر رفاه اجتماعی، فرسایش اقتصادی، تضاد فکری در درون جامعه، دو قطبی شدن نگرش ملی به نظام و حتی بروز روزنه‌های نفوذ امنیتی به نقطه چالشی رسیده است. لذا سیاست هویج و چماق را پیشه کرده است. با این نگرش، بدون پرده باید گفت که مذاکره در چنین حالت بینشی در برابر طرف مقابل به غیر از ضرر و واگذاری امتیازات بیشتر چیزی در بر نخواهد داشت. اما البته این نکته آخر نیست. بلکه سیاست ورزان کشورمان نیز با مهارت باید شرایطی را فراهم بیاورند که ضمن تثبیت همگامی داخلی در میان طبقات مردم، جلوگیری از شکاف طبقاتی و مانع شدن از بروز بحران های اقتصادی و ایجاد فضای امیدواری، هیجان و روح ملی سعی نمایند، برای پنبه کردن رشته تفکرات طرف مقابل اقدام نمایند تا شرایط برای مذاکره معقول و مطلوب فراهم شود. ناگفته پیداست که تحقق مذاکره امری انکارناپذیر است ولی زمان و شرایط لازم را می طلبد.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.