تحرکات جدید ترامپ در خلیج فارس:

 دیپلماسی معامله‌محور در سایه توازن چند قطبی

عصرآزادی آنلاین/ دکتر قدیر گلکاریان، مدرس روابط بین الملل Near East University

بازگشت دونالد ترامپ به صدر تحولات ژئوپلیتیک جهانی با سفری پرمفهوم به خاورمیانه، به‌ویژه کشورهای کلیدی خلیج فارس، نه فقط یک اقدام نمادین سیاسی، بلکه بازتابی از تغییر در عمق و شکل روابط بین‌المللی آمریکا در عصر چندقطبی جدید است. این سفر، همزمان با فشارهای اقتصادی داخلی در ایالات متحده، تغییر آرایش قدرت جهانی و افزایش حضور چین و روسیه در منطقه، با اهدافی فراتر از پروتکل‌های دیپلماتیک انجام می‌شود. ترامپ با تکیه بر اصل “آمریکا اول”، به دنبال نوعی “تجدید اتحاد گزینشی” با بازیگران سودمند منطقه‌ای است. روابطی که کمتر مبتنی بر آرمان‌گرایی و بیشتر وابسته به بازدهی ملموس اقتصادی، امنیتی و ژئوپلیتیک می‌باشد.

طبیعتاً آنچه در این سفر بیش از هر چیز دیگری نماد می‌یابد، اهمیت نفت، دلار و منافع مشترک است که به صورت مثلث سیاست ترامپ در خلیج فارس نمود پیدا می‌کند. در مرکز این سفر، سه کشور قرار دارند: عربستان سعودی، امارات متحده عربی و قطر. کشورهایی که نه ‌تنها منابع مالی و انرژی بی‌نظیری دارند، بلکه هر یک به نمایندگی از یک گرایش راهبردی در منطقه ایفای نقش می‌کنند. در حالی ‌که عربستان نماد رهبری سنتی جهان عرب، امارات نماد فناوری و تجدد منطقه و قطر صدای دیپلماسی چندجانبه است، ترامپ تلاش می‌کند از هر سه برای تقویت جایگاه بین‌المللی خود بهره ببرد.

برخلاف سیاستمداران پیشین آمریکایی که برای تأثیرگذاری بر منطقه از رویکردهای بلندمدت، چندجانبه و بعضاً ایدئولوژیک بهره می‌بردند، ترامپ نگاه معامله‌محور دارد. برای او، ارزش هر کشور در توانایی‌اش برای تزریق سرمایه، خرید تسلیحات و هم‌راستایی با اهداف اقتصادی آمریکا تعریف می‌شود. به همین دلیل، غیبت عمان در این سفر – کشوری که همواره نقش متعادلی در دیپلماسی منطقه داشته – به ‌روشنی پیام می‌دهد که سرمایه‌گذاری اقتصادی پیش‌شرط تعامل دیپلماتیک شده است.

یکی از چالش‌های اساسی ترامپ، مهار تورم داخلی ناشی از قیمت بالای انرژی است. عربستان سعودی به عنوان “سلطان قیمت‌گذار نفت”، برای حفظ بودجه و اجرای پروژه‌های کلان ویژن ۲۰۳۰ به درآمد نفتی بالا نیاز دارد. ترامپ با علم به این واقعیت، تلاش خواهد کرد از طریق ارائه امتیازاتی در حوزه امنیتی و فروش تسلیحات، سعودی‌ها را به افزایش تولید یا کاهش بهای نفت متقاعد کند. اما این معامله ساده نخواهد بود. عربستان نیز می‌داند که یکی از معدود اهرم‌های قدرت او در تعامل نامتقارن با واشنگتن، همین نفت است.

در کنار مسائل اقتصادی، موضوع اوکراین نیز به ‌طور ضمنی در دستور کار ترامپ قرار دارد. شعار تبلیغاتی او مبنی بر پایان دادن سریع به جنگ اوکراین، نیازمند استفاده از کانال‌هایی است که واشنگتن مستقیماً به آن‌ها دسترسی ندارد. عربستان سعودی، که در سال جاری میزبان گفت‌وگوهای غیررسمی بین واشنگتن و مسکو بود، اکنون در موقعیتی منحصربه ‌فرد برای ایفای نقش میانجی قرار دارد. در صورتی ‌که ترامپ بتواند از طریق واسطه‌گری خلیج فارس زمینه کاهش تنش یا آتش‌بس در اوکراین را فراهم کند، نه تنها به یک پیروزی نمادین مهم دست یافته، بلکه موقعیت ریاض نیز در سطح بین‌المللی ارتقا خواهد یافت.

در این میان نوع برخورد عربستان سعودی به معاهدات بین‌المللی و تعهداتی که با طرف های استراتژیک خود دارد، بسی جای سؤال دارد. به طوری که چند سالی است که این کشور با چین روابط نزدیک و مهمی را دنبال می‌کند و پکن به سفر ترامپ به خلیج فارس بی‌توجه نخواهد بود. بنابراین، عربستان سعودی در جریان میزبانی از ترامپ باید بگونه‌ای عمل کند که از آزمون وفاداری استراتژیک سربلند بیرون آید. عنصر چین یکی از مهم ترین فاکتورهای این سفر است. واشنگتن از توسعه روزافزون روابط تجاری، انرژی و فناوری کشورهای خلیج فارس با پکن نگران است. ترامپ تلاش می‌کند تا اعضای شورای همکاری خلیج فارس – به ‌ویژه امارات، عربستان و قطر – را متقاعد سازد که فاصله‌گیری از چین و گرایش به آمریکا، نه تنها ایمن‌تر، بلکه سودآورتر است. با این حال، کشورهای خلیج فارس به خوبی دریافته‌اند که در نظم جهانی جدید، حفظ توازن و موازنه‌گری، راهبردی هوشمندانه‌تر از وابستگی صرف به یک قدرت جهانی است. بنابراین، هرگونه فشار بیش از حد از سوی واشنگتن، می‌تواند باعث بازگشت‌پذیری کمتر این کشورها و حتی چرخش‌های ژئوپلیتیکی ناخواسته شود.

از دیگر اهدافی که از سفر ترامپ به خلیج فارس می‌توان، گمانه‌زنی کرد، موضوع توافق‌نامه‌های ابراهیم می‌باشد. مسیری که از دوره اول ریاست جمهوری وی شروع شده و تا به امروز عادی‌سازی روابط میان رژیم صهیونیستی با کشورهای مسلمان  عربی با دشوارهای خاصی مواجه شده است. رفع مشکلات و سوءتفاهمات میان کشورهای عربی خلیج فارس برای پذیرش توافق‌نامه ابراهیم یکی از اولویت‌های ترامپ در این سفر محسوب می‌شود. پیشبرد روند عادی‌سازی روابط کشورهای عربی با اسرائیل برای ترامپ که در صدد کسب شهرت و اعتبار بین‌المللی در برقراری صلح جهانی است، از برجسته‌ترین مسایل در سیاست خارجی وی محسوب‌ می‌گردد. تلاش برای پیوستن رسمی عربستان به توافق‌نامه‌های ابراهیم در کنار احیای تعهدات امارات، بخشی از پروژه‌ای است که ترامپ آن را نماد موفقیت سیاست خارجی خود می‌داند. اما ادامه عملیات نظامی اسرائیل در غزه و افزایش حساسیت افکار عمومی عرب نسبت به رفتارهای تل‌آویو، هزینه سیاسی این چنین عادی‌سازی‌ را بالا برده است. افزون بر این، پیشنهاد تأسیس یک پایگاه نظامی آمریکا در جزیره استراتژیک تیران، ممکن است واکنش‌هایی تند از سوی مصر، ایران و گروه‌های مقاومت فلسطینی به همراه داشته باشد. این اقدام می‌تواند توازن امنیتی در دریای سرخ و کانال سوئز را بر هم بزند و حتی قاهره را – که همواره متحد سنتی واشنگتن بوده – به بازنگری در روابط خود با آمریکا وادار کند.

در این سفر مهم هرچند سخنی از ایران به میان نمی‌آید و به عنوان بازیگر غایب برشمرده می‌شود ولی این بازیگر بسیار تأثیرگذار در حفظ امنیت و برقراری صلح در منطقه خاورمیانه، در خلیج فارس نیز دور از چشم ترامپ نخواهد بود. همان طور که بیان شد، اگرچه ایران مستقیماً در برنامه رسمی این سفر حضور ندارد، اما نقش آن در محاسبات استراتژیک ایالات متحده و کشورهای خلیج فارس انکارناپذیر است. افزایش نفوذ ایران در لبنان، سوریه، یمن و عراق، به‌ویژه از طریق گروه‌های حامی ایران، یک نگرانی مشترک در میان پایتخت‌های عربی ایجاد کرده است. با این‌حال، برخلاف گذشته، کشورهای خلیج فارس دیگر خواهان تقابل مستقیم با ایران نیستند. آن‌ها از ترامپ خواهند خواست به ‌جای تحریک اسرائیل به حملات هدفمند، به دنبال مهار و بازدارندگی هوشمندانه باشد. حفظ ثبات منطقه‌ای، بیش از پیش در اولویت خلیج فارس است، به‌ویژه با توجه به سرمایه‌گذاری‌های سنگین عربستان و امارات در حوزه گردشگری، حمل‌ونقل و انرژی‌های نو.

آن چه از شرایط و رصد تحولات چند ماه گذشته برمی‌آید، به نظر می‌رسد در این دیدار کشورهای خلیج فارس هم خواسته‌هایی از ترامپ خواهند داشت. بنابراین، رهبران کشورهای حوزه خلیج فارس را نباید تنها به عنوان شنونده‌های دست به سینه در برابر ترامپ تلقی کرد. یقین است که آنها نیز با فهرستی از مطالبات وارد میدان خواهند شد که از میان خواسته‌ها می‌توان به چند نمونه از آنها اشاره کرد: 1) لغو تحریم‌های مربوط به قانون قیصر برای تسهیل بازسازی سوریه؛ 2) کنترل اسرائیل و بازدارندگی از درگیری با ایران؛ 3) دسترسی به فناوری‌های پیشرفته مانند هوش مصنوعی و تراشه‌های نیمه‌هادی؛ 4) تسهیل توافق‌نامه هسته‌ای غیرنظامی عربستان؛ 5) تضمین‌های امنیتی برای ادامه نقش قطر به عنوان متحد اصلی غیرناتوی آمریکا.

نتیجه سخن اینکه، سفر ترامپ به خاورمیانه، بیش از هر چیز، بازتابی از دگرگونی در ساختار نظم جهانی است. روابط سنتی جای خود را به اتحادهای انعطاف‌پذیر داده‌اند و ایالات متحده دیگر تنها بازیگر تعیین‌کننده نیست. در این فضای چندقطبی، کشورهای خلیج فارس به‌خوبی آموخته‌اند که وفاداری‌شان را باید در ازای منافع راهبردی بفروشند، نه وعده‌های نامعلوم. به همین رو، ترامپ ممکن است با لیستی از انتظارات وارد منطقه شود، اما بدون توجه به خواسته‌های طرف مقابل، این سفر ممکن است نه به بازتعریف اتحادها، بلکه به آشکارسازی محدودیت‌های آمریکا در نظم نوین جهانی منجر شود.

ارسال یک پاسخ