عصرآزادی آنلاین/ دکتر قدیر گلکاریان، مدرس روابط بین الملل Near East University
در حالی که جنگ نابرابر و جان سوز در غزه با پایان یافتن عملیات علیه حماس (به قول خود اسرائیل) همچنان ادامه دارد، بار دیگر شورای امنیت سازمان ملل به صحنه تقابل آشکار میان اراده جهانی برای پایان دادن به خشونت و موضعگیری یک جانبه ایالات متحده بدل شد. روز پنجشنبه، قطعنامهای که از سوی فدراسیون روسیه و شماری دیگر از کشورها برای برقراری آتشبس فوری و تضمین ورود کمکهای انسانی به نوار غزه ارائه شده بود، با حمایت ۱۴ عضو از ۱۵ عضو شورای امنیت روبرو شد. اما آمریکا، در مقام تنها مخالف، با استفاده از حق وتو بار دیگر مانع تصویب این قطعنامه شد.
این صحنه بار دیگر شکاف عمیق میان ادعاهای لیبرالیسم بینالمللی و رفتار واقعی قدرتهای جهانی را آشکار کرد. ایالات متحده که خود را مدافع حقوق بشر و قوانین بینالملل معرفی میکند، برای چندمین بار از آغاز این جنگ، در برابر خواست اکثریت جهانی ایستاد و به نفع اسرائیل غاصب از حق وتو استفاده کرد؛ آن هم در شرایطی که آمار قربانیان غیرنظامی فلسطینی، به ویژه زنان و کودکان، هر روز ابعاد فاجعهبارتری مییابد و فریاد نهادهای بشردوستانه جهانی بلندتر شده است.
قطع یقین سیاست وتو ابزار مشروعیت زدایی از عدالت جهانی به شمار میرود. چرا که از زمان تأسیس سازمان ملل در سال ۱۹۴۵ تاکنون، ایالات متحده آمریکا در مجموع ۸۸ بار از حق وتوی خود استفاده کرده که بیش از ۵۰ مورد آن به طور مستقیم در حمایت از رژیم خونخوار صهیونیستی بوده است. این یعنی حدود ۶۰ درصد از وتوهای ایالات متحده، با هدف جلوگیری از تصویب قطعنامههایی علیه سیاستهای اسرائیل صورت گرفته است. این آمار، نه تنها از الگوی رفتاری واشنگتن در سیاست خارجی پرده برمیدارد، بلکه نشان میدهد که چگونه حق وتو در عمل به سپر قانونی خشونت، اشغال گری و بیعدالتی تبدیل شده است.
از آغاز جنگ غزه در اکتبر ۲۰۲۳ تاکنون، ایالات متحده ۶ قطعنامه شورای امنیت را که با هدف توقف درگیریها و تسهیل کمکرسانی به مردم فلسطین تنظیم شده بود، وتو کرده است. این وتوها، به جای بازدارندگی از خشونت، عملاً آن را تسهیل کردهاند؛ کمکهای حیاتی بشردوستانه را مختل، روند دیپلماسی را فلج و امکان هرگونه گفت و گو برای صلح پایدار را از میان بردهاند. بنابراین به صراحت میتوان بیان داشت که آمریکا، شریک جنگ است هر چند در مواقعی برای خودنمایی هم که شده به عنوان ناظر بیطرف عمل میکند.
استفاده مکرر آمریکا از حق وتو در دفاع از رژیم نامشروع اسرائیل، فراتر از یک موضع سیاسی یا دیپلماتیک صرف، اکنون به یک موضع ساختاری، ایدئولوژیک و استراتژیک تبدیل شده است. اگر ایالات متحده چنین پشتیبانی گسترده، مادی و دیپلماتیکی از اسرائیل ارائه نمیداد، هیچ دولت یا ارتشی نمیتوانست به تنهایی این سطح از خشونت را ادامه دهد. این حمایت، نه تنها دست اسرائیل را برای ادامه عملیات نظامی باز گذاشته، بلکه باعث ایجاد یک فضای دوقطبی خطرناک در خاورمیانه شده که نتیجه آن چیزی جز افزایش رادیکالیسم، شکلگیری گروههای افراطی و از هم گسیختگی نظم منطقهای نیست. گرچه در ظاهر به نظر میرسد که رژیم صهیونیستی عامل ایالات متحده است ولی با شرایط کنونی این حقیقت فاش میشود که “این ایالات متحده است که در دستان پر خون رژیم صهیونیستی برای رسیدن به اهداف شوم و اعتقادات افراطی صهیونیستی، بازیچه و ملعبه شده است.” دورنمای چنین سیاستی، نه دفاع از منافع غرب، بلکه تهدیدی فزاینده برای خود غرب است. بیثباتی منطقهای، مهاجرتهای گسترده، تهدیدات تروریستی و تقویت محور مقاومت، همگی پیامدهای مستقیم این نوع سیاستهای کورکورانه هستند.
طبیعتاً با وضعیت پیش آمده ایران نیز به مانند بسیاری از کشورها دیگر نمیتواند به سهولت به ایالات متحده اعتماد داشته و ادعاهای او را باور کند. هر خردمند و صاحب عقلی نیز با مشاهده رخدادها و روند سیاست جهانی ایالات متحده به قطع و یقین به این نتیجه میرسد که ایالات متحده کشوری با سیاست های دوگانه است و قابل اعتماد نمیباشد.
همان طور که بیان شد، موضع جمهوری اسلامی ایران در بیاعتمادی به آمریکا ریشه در همین سیاستهای متناقض و دوگانه دارد. واشنگتن در ظاهر، از گفت و گو، دموکراسی و حقوق بشر سخن میگوید، اما در عمل، با وتوهای پیاپی، جنایات جنگی و محاصره مردم بیدفاع فلسطین را مشروعیت میبخشد. برای تهران، این سیاستها نه یک استثناء، بلکه یک قاعده ساختاری هستند که عملاً امکان هرگونه مذاکره یا توافق پایدار را تضعیف کردهاند. از نگاه بسیاری در ایران و فراتر از آن، آمریکا کشوری است که در جایی چون اوکراین بر دفاع از تمامیت ارضی پافشاری میکند، اما در جایی چون فلسطین، اصل حق حیات را نادیده میگیرد. این تناقض فاحش، اساس بیاعتمادی ایران به هر طرح یا ابتکار آمریکایی است، چه در قالب مذاکرات هستهای، چه در بحث امنیت منطقهای.
در چنین شرایطی، پرسش اساسی این است که آیا شورای امنیت سازمان ملل هنوز میتواند به عنوان نهادی برای صلح جهانی ایفای نقش کند؟ یا آنکه به ابزاری برای تعلیق عدالت بدل شده است؟ حق وتو، در اصل قرار بود برای ممانعت از تصمیمات شتاب زده در دوران جنگ سرد به کار رود، اما در عمل، به ابزاری برای تحمیل خواست قدرتها بر جهان و بازتولید نابرابری بدل شده است. بسیاری از کشورها، از آسیا تا آفریقا، از مدتها پیش خواستار اصلاح ساختار شورای امنیت و محدودسازی حق وتو شدهاند، اما تا زمانی که قدرتهای دارای وتو خود به توازن جدید تن ندهند، چنین اصلاحی دور از دسترس خواهد ماند. در عین حال، رویداد اخیر، بار دیگر موضوع اصلاح ساختار شورای امنیت را به عنوان یک ضرورت اجتنابناپذیر به سطح اول بحثهای بینالمللی بازگردانده است. تا زمانی که اراده یک کشور بتواند در برابر خواست مشترک اکثریت جهانی بایستد و از اقدام مؤثر در برابر جنایت جلوگیری کند، نمیتوان از “نظم جهانی مبتنی بر قانون” سخن گفت.
از سوی دیگر، این پرسش اساسی نیز مطرح است که در غیاب اراده جمعی برای اصلاح ساختار تصمیمگیری سازمان ملل، چه نهادها یا ائتلافهایی میتوانند جای خالی آن را پر کنند؟ آیا سازمان همکاری اسلامی، اتحادیه آفریقا یا حتی ائتلافهای مردمی و مدنی میتوانند فشار مؤثری برای تغییر معادلات وارد کنند؟ یا جهان باید نظارهگر فروپاشی تدریجی اعتماد عمومی به نهادهای بینالمللی باشد؟
رخداد موجود در نشست نهایی روز پنجشنبه گذشته در شورای امنیت نشان داد که “عدالت، گروگان سیاست شده است!” زیرا آنچه روز پنجشنبه در شورای امنیت رخ داد، تنها یک وتوی دیگر نبود؛ بلکه نماد یک فروپاشی اخلاقی عمیق به شمار میرود. جایی که اراده جهانی، منطق بشردوستی و اصول منشور ملل متحد، همگی در برابر قدرت وتو آمریکا متوقف شدند. اگر سازمان ملل قرار است به مأموریت اصلی خود یعنی “حفظ صلح و امنیت جهانی” بازگردد، باید شجاعت تجدید ساختار، شفاف سازی فرآیند تصمیمگیری و پایان دادن به سوءاستفاده از وتو را داشته باشد. زیرا، حق وتوی آمریکا در برابر این قطعنامه نه تنها نشاندهنده نوعی بیاعتنایی به اجماع جهانی است، بلکه ضربهای دیگر به مشروعیت اخلاقی این کشور در صحنه بینالمللی وارد آورد.
واکنش جهانی به این وتو، بازتابی از انزجار عمومی نسبت به معیارهای دوگانه در نظام بینالملل است. همان گونه که پیشتر بیان شد، بسیاری از کشورها، از جهان عرب گرفته تا کشورهای آمریکای لاتین و آسیای جنوبشرقی، این اقدام آمریکا را محکوم کرده و بر ضرورت بازنگری در سازوکار تصمیمگیری در شورای امنیت تأکید کردهاند. حتی متحدان دیرین واشنگتن در اروپا، گرچه با لحنی محافظهکارانهتر، اما نارضایتی خود را از ناتوانی شورای امنیت در اتخاذ موضع انسانی ابراز داشتهاند. در این میان، روسیه و چین کوشیدهاند خود را به عنوان بازیگران جایگزین و متعهد به “نظم جهانی چندقطبی” معرفی کنند. گرچه اهداف ژئوپلیتیکی این کشورها نیز محل پرسش است، اما بهرهبرداری آنها از خلأ اخلاقی غرب، به ویژه آمریکا، در چنین بزنگاههایی بیتردید بر تغییر توازن قدرت در نظام بینالملل تأثیرگذار خواهد بود.
کلام پایانی این است که رخداد روز پنجشنبه در شورای امنیت، تنها یک وتوی دیگر و عادی نبود. این یک لحظه تاریخی و تراژیک بود که در آن عدالت انسانی قربانی ملاحظات سیاسی شد. افکار عمومی جهانی، روزنامهنگاران، روشنفکران و فعالان مدنی وظیفه دارند این رویداد را فراموش نکنند و با زبان قلم وجدان بیدار انسانیت را زنده نگاه دارند. وظیفه سنگینی بر دوش این اقشار از جامعه و همچنین دیپلماتها است. باید پیوسته رسالت انسان بودن بر دوش این اقشار سنگینی کرده و مدام یادآوری، روشنگری و پافشاری شود که عدالت – هرچند خاموش شده – هنوز خواست مشترک انسان معاصر است. در دنیایی که قدرت، جای حق را گرفته، هر کلمه صادقانه، هر تحلیل بیطرف و هر ایستادگی اخلاقی، خود نوعی مقاومت است.