عصرآزادی آنلاین/ سید وحید پیمان
سخنان تازه حسن روحانی درباره ضرورت مذاکره با غرب و بازگشت به برجام را باید بیش از آنکه صرفاً یادآوری یک گذشته سیاسی دانست، نشانهای از جدال تفسیرها در سیاست ایران تلقی کرد. رئیسجمهور پیشین در جمع مشاورانش تأکید کرده اگر در سال ۱۴۰۰ موانع داخلی برطرف میشد و بازگشت به توافق هستهای صورت میگرفت، امروز جمهوری اسلامی نه با بحران «مکانیسم ماشه» روبهرو بود و نه با زیانهای اقتصادی گسترده.
این روایت روحانی، بیش از هر چیز نقد مستقیم به جریان تندرو است که با برجام سر سازگاری نداشت و بازگشت به توافق در دوره بایدن را متوقف کرد. او با طرح عدد «۵۰۰ میلیارد دلار زیان» میکوشد نشان دهد که بهای این مخالفت نه صرفاً سیاسی، بلکه اقتصادی و اجتماعی نیز بوده است.
اما آنچه در این سخنان برجسته است، پیام دوگانه اوست؛ هم خطاب به داخل و هم به خارج. در داخل، روحانی میخواهد میراث خود را از زیر آوار نقدها بیرون بکشد و ثابت کند راه «تعامل و گفتوگو» تنها گزینه معقول برای حفظ منافع ملی بوده و هست. در خارج، او همچنان سیگنال مذاکره میدهد و تأکید میکند که «فرصت باقی است» تا اروپا و ایران راهحلی برای خروج از بنبست پیدا کنند.
این در حالی است که حضرت آیت الله خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی بارها مذاکره مستقیم با آمریکا را بیفایده دانسته و بر «دشمنی ذاتی» ایالات متحده تأکید کرده است. تضاد آشکار میان این دو روایت، خود نشاندهنده شکاف جدی در نگاه حاکمیت به آینده سیاست خارجی کشور است؛ شکافی که سالهاست هزینههای سنگینی بر اقتصاد و جامعه ایران تحمیل کرده است.
با توجه به تحولات بینالمللی، بهویژه جنگ اوکراین و نقش ایران در حمایت از روسیه، روشن است که پرونده هستهای دیگر جدا از سایر بحرانهای ژئوپلیتیک دیده نمیشود. روحانی هشدار میدهد اروپا نباید به خاطر اوکراین «انتقام بگیرد»، اما واقعیت آن است که تهران با جانبداری از روسیه، عملاً زمینه را برای فشار مضاعف غرب فراهم کرده است.
سخنان روحانی را میتوان هم تلاشی برای بازنویسی تاریخ سیاسی یک دولت و هم کوششی برای یادآوری ضرورت عقلانیت در سیاست خارجی دانست. با این همه، واقعیت امروز ایران نشان میدهد که بدون تغییر در نگاه کلان حاکمیت و پذیرش مذاکرهای واقعی و سازنده، این هشدارها بیش از آنکه به تغییر مسیر منجر شوند، در حد یک جدال تفسیری باقی خواهند ماند.