فَرَح دیبا می گوید عزیمت اشک آلوده محمدرضا و من در حالی انجام شد که دخالت آمریکا در امور داخلی کشور به اندازه ای رسیده بود که دیگر حتی ما را هم در جریان امور قرار نمی دادند!
عصرآزادی/ سرویس فرهنگی: سرانجام در روز ۲۶ دی ۱۳۵۷ محمدرضا شاه پهلوی مجبور شد ایران را به سمت کشور مصر ترک کند در حالی که حتی نزدیک ترین حامیان و اربابانش هم از پذیرفتن او امتناع کردند تا آخرین مسافرت آخرین شاه ایران بی بازگشت بماند!
ساعت ۱۴ روز ۲۶ دی ماه بود که خبر فرار شاه از رادیو پخش شد، فریاد شادمانی مردم به هوا رفت، چراغ اتومبیل ها روشن شد، برف پاک کن ها به رقص درآمدند، بوق ها به راه افتاد و غلغله، شهرهای ایران را برداشت.
تاریخ پژوهان می گویند دو عارضه باعث گردید نوار کامیابیهای محمدرضا پهلوی قطع شود و حتی در سرنگونی اش نقش عمده داشته باشد؛ نخست عارضه دیکتاتوری و خودمحوری شاه بود که پس از دهه ۴۰ همچون غدهای رو به بزرگی نهاد و دیگری، عارضه افزایش درآمدهای نفتی بود که همچون سرطان به جان اقتصاد ایران افتاد.
در حقیقت، شاه قصد داشت با تزریق درآمدهای نفتی به اقتصاد کشور، روند توسعه را سرعت ببخشد اما بدبختانه غافل از این بود که چنین رویهای میتواند عواقب اقتصادی و سیاسی زیادی داشته باشد و منجر به پایان عمر سیاسی خود گردد.
?دخالت آمریکا در امور داخلی ایران تمامی نداشت!
جریان این فرار از زبان فرح دیبا همسر شاه که در آخرین روزهای حضور شاه در ایران در کنار او و همسفر او در خروج از کشور بوده است، اینچنین نقل شده است: “عزیمت اشک آلوده محمدرضا و من در ۲۶ دی ماه انجام شد، دخالت آمریکا در امور داخلی ایران به اندازه ای رسیده بود که دیگر حتی ما را هم در جریان امور قرار نمی دادند مثلاً ژنرال رابرت هایزر مدتها بود به ایران آمده و فعالیت می کرد در حالی که ما اصلاً اطلاع نداشتیم، وقتی محمدرضا فهمید ژنرال هایزر در تهران است بیشتر مشکوک شد و به من گفت: به محض اخذ رای اعتماد توسط بختیار کشور را ترک خواهیم کرد، ما در روزی که بختیار به مجلس رفته بود در فرودگاه بودیم و جریان مجلس را از طریق تلفن بی سیم گوش می کردیم.”
گسترش موج اعتصابات، کشور را به حال فلج کامل در آورد و درآمد ارزی کشور به صفر رسید تا جایی که شاه برای خروج از بُن بستی که در آن گرفتار شده بود به رهبران جبهه ملی روی آورد و قبل از همه دکتر غلامحسین صدیقی را برای مقام نخست وزیری در نظر گرفت، صدیقی پس از یک هفته مطالعه و مشورت، پاسخ ردّ داد تا اینکه شاه از شاپور بختیار دعوت کرد، بختیار این پیشنهاد را به شرط گرفتن اختیار کامل و خروج شاه از کشور بعد از رأی اعتماد مجلس به دولت پذیرفت.
شاه پس از عدم موفقیت دولت نظامی ازهاری در برقراری نظم و آرامش و رفع اعتصاب ها که اقتصاد کشور را فلج کرده بود، راه دیگری جز خروج از کشور نداشت، تشریفات مربوط به خروج شاه خصوصی و غیررسمی بود، مشایعت کنندگان، نخست وزیر، رؤسای مجلسین، وزیر دربار، رئیس ستاد ارتش و گروهی از مقامات وابسته به دربار بودند… فرودگاه مهرآباد در محاصره یگانهای گارد شاهنشاهی بود لذا در ساعت ۱۱.۳۰ صبح، شاه و ملکه با یک هلیکوپتر وارد فرودگاه شدند.
?ایران را ترک گفتیم و دیگر نتوانستیم به کشور بازگردیم!
شاه همان لحظات در یک مصاحبه کوتاه به خبرنگاران گفت: مدتی است احساس خستگی می کنم و احتیاج به استراحت دارم، ضمناً گفته بودم پس از این که خیالم راحت شود و دولت مستقر گردد، به مسافرت خواهم رفت لذا این سفر اکنون آغاز می شود و تهران را به سوی آسوان در مِصر ترک می کنم… امروز با رأی مجلس شورای ملی که پس از رأی سنا داده شد امیدوارم که دولت بتواند هم به جبران گذشته و هم در پایه گذاری آینده موفق شود.
نکته جالب اینکه در آخرین روزها فرح دیبا کوشید تا موافقت شاه را به استعفا از مقام سلطنت و تفویض مقام نیابت سلطنت به او، طبق قانون اساسی جلب نماید اما شاه نپذیرفت و گفت این کار مشکلی را حل نخواهد کرد و سرانجام، فرار را بر قرار ترجیح داد!
فرح دیبا در خاطرات خود اینچنین آورده است: “محمدرضا از آن که مجبور به ترک وطن شده بود به شدت متاثر و ناراحت بود ساعت از یک بعد از ظهر گذشته بود که ما در میان بدرقه شاهپور بختیار (نخست وزیر) جواد سعید (رئیس مجلس شورای ملی) علی قلی اردلان (وزیر دربار) و فرماندهان عالی رتبه ارتش و گروهی از رجال و شخصیت های مملکتی فرودگاه مهر آباد تهران را ترک گفتیم و دیگر نتوانستیم به کشور بازگردیم…”
?جامعه ایران یک رهبری مستقل و منفک از شرق و غرب میخواست
یک استاد تاریخ دانشگاه معتقد است خروج شاه از ایران به دلیل نداشتن مشروعیت مذهبی و سیاسی و جهش فکری در جامعه ایران بود که در نهایت روز ۲۶ دی ماه ۵۷ به صورت رسمی موجب خروج او از ایران گردید.
بهمن زینلی افزود: جامعه ایران که یک جامعه شیعه بود از حیث نگاه مذهبی به فهم جدیدی رسیده بود و یک جهش فکری ایجاد شده بود که البته این جهش فکری از سال ۱۳۴۲ آغاز شده بود و مخصوصاً بعد از ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ جامعه به این نتیجه رسید که حتی اگر شاه آدم خوبی هم بوده و جنایتکار هم نباشد دیگر نمیتواند حکومت کند لذا این فهم جدید، یک نظام جدید حکومتی را طلب میکرد و شاه در این نظام حکومتی تشیع دیگر جایی نداشت.
وی اضافه کرد: پس، شاه از نظر دینی دیگر در جامعه ایران مشروعیتی نداشت و جایگزین او بر اساس نظر مردم ولایت فقیه بود که شأن و جایگاه نظام تشیع ایجاب میکرد که در رأس آن حداقل یک فقیه در عصر غیبت امام زمان باشد.
این پژوهشگر تاریخ معاصر ادامه داد: مشکل اساسی شاه که ملموستر بود دیکتاتور بودن و استبداد رأی شخص اوست که در واقع قدرتهای تأثیرگذار بر رفتار شاه از جمله ایالات متحده آمریکا، انگلستان و فرانسه به این نتیجه رسیدند که شاه دیگر امکان حیات سیاسی در جامعه ایران را ندارد.
زینلی خاطرنشان کرد: مجموعه این عوامل و فهم جدیدی که در جامعه ایران به وجود آمده بود و روی گردانی حامیان بینالمللی و نخبگان داخلی از شاه در چند ماه آخر حکومتش سبب شد شاه از ایران در روز ۲۶ دی خارج شود بنابراین خروج شاه از ایران تنها یک تصمیم شخصی نیست بلکه همگان دوست داشتند محمدرضا از ایران خارج شود لذا خروج او از کشور معلول عوامل متعددی است که به این نتیجه رسیده بودند ادامه حیات حکومت پهلوی با این ساختار وجود ندارد.
این استاد تاریخ تاکید کرد: جامعه ایران ناراحتی اش از شاه به دلیل مسائل اقتصادی و رفاهی نیست بلکه شعارهایی که در انقلاب تبلور پیدا میکند مانند “نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی”، “استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی” به خوبی نشان میدهد که جامعه ایران دنبال چیست لذا شاه نمیتوانست این خواستهها را برای جامعه ایران تأمین کند و استعداد آن را نداشت!
زینلی اظهار کرد: شاه ذاتاً نمیتوانست تشخص مذهبی داشته باشد و دیگر اینکه او به دلیل وابستگیهای شدیدی که به قدرتهای غربی داشت نمیتوانست از آنها مُنفک شود پس عملاً امکان اینکه او بتواند به خواستههای مردم پاسخ مثبت بدهد وجود نداشت، البته شاه نمیتوانست به این خواستهها عمل کند چرا که مطالباتی در جامعه مطرح بود که با فلسفه وجودی شاه در عرصه سیاسی تضاد ایجاد میکرد پس، جامعه ایران یک رهبری مستقل و منفک از شرق و غرب میخواست…
?رضاخان محمدرضا را مدام مورد ملامت قرار می داد
پُشت کردن شاه به تئوریهای اقتصادی و بیتوجهی خاص به رابطه نقدینگی و تورم و تزریق بیرویه و بیبرنامه درآمدهای نفتی هم اغلب از سوی اقتصاددانان به عنوان یکی از دلایل اقتصادی سقوط شاه برشمرده میشود به طوری که در اواخر حکومت خود، اصولاً به اقتصاددانان بدبین شده بود و پیشنهادهای آنها برای بهبود شرایط اقتصادی را پوچ و بیمعنی میدانست!
تداوم سراسر گسترش یابنده تحرکات انقلابی مردم ایران در طول تابستان و پاییز سال ۱۳۵۷ هم او را از روند تحولاتی که در کشور جاری بود سخت ناامید و مأیوس کرده بود. تا جایی که به رغم حمایتهای همه جانبه بریتانیا و آمریکا از او، به شدت نسبت به نیات رهبران این کشورها درباره آینده حضور خود در رأس هرم قدرت مشکوک و در نگرانی سیر میکرد.
گفته میشود حتی از مدتها قبل از آن هم که شاه دیگر توان تصمیمگیری منطقی و معقول را از دست داده و در سردرگمی شدیدی به سر میبرد، آماده شده بود تا در اولین فرصت کشور را ترک کرده و اوضاع نابسامان سیاسی و اجتماعی کشور را به حال خود رها نماید که همینطور هم شد!
رفتار رضاخان با محمدرضا به گونهای بود که مدام برای اشتباهاتش او را ملامت میکرده و با خشونت از تکرار اشتباه منعش میساخته است لذا چنین ویژگیای در محمدرضا شاه باعث شده بود او فردی فاقد اراده و قدرت لازم برای تصمیم گیری صحیح در مسائل مهم کشور باشد.
به بیان بهتر، محمدرضا پهلوی به جهت الگوی تربیتی خاصی که داشت در حوزه رفتاری به گونهای ظاهر میشد که متناسب با اقتضائات فرمانروای سیاسی نبود؛ به این صورت که تمایلی به رویارویی با واقعیات سیاسی و اجتماعی نداشت و به همین جهت از رفتارهای متملقانه و چاپلوسانه به شدت استقبال میکرد؛ روحیهای که تا مرز جنون در افکار، آرا و عملکرد او رسوخ داشت و مهمترین مقدمات فرارش را فراهم میساخت.
?محمدرضا بیم آن را داشت که به سرنوشت ژنرال داوود خان دچار شویم
فرح در بخش دیگری از خاطراتش می گوید: “محمدرضا بیم آن را داشت که ما به سرنوشت ژنرال داوود خان رئیس دولت افغانستان ـ که به اتفاق تمام اعضای خانواده اش اعدام شد ـ دچار شویم لذا خوشبختانه محمدرضا با پیش بینی درست از ماه ها قبل همه اعضای خانواده دیبا و پهلوی را به خارج فرستاده بود و فرزندانم در آمریکا بودند، بیشتر اعضای خانواده محمدرضا هم به جز والاحضرت شمس و شوهرش در آمریکا بودند و جایشان امن بود اما من و محمدرضا ماهها بود از وحشت این که به دست انقلابیون بیفتیم خواب راحت نداشتیم”.
و این چنین شد که ساعت حدود ۴ بعد از ظهر روزنامه های اطلاعات و کیهان با تیتر “شاه رفت” منتشر شدند… تیتر روزنامه ها از همیشه درشت تر بود و مردم روزنامه ها را بر سر و دست گرفته و به یکدیگر نشان می دادند حتی برخی بین کلمه “شاه” و “رفت” اَبرو باز کرده و با دست کلمه “در” را اضافه کرده بودند و به صورت ” شاه در رفت” خوانده می شد… و چنین شد که پرونده آخرین شاه ایران مختومه گردید و یک ماه بعد، انقلاب به پیروزی رسید.