پوتین، قمارباز سیاسی را باید خوب شناخت!

عصرآزادی آنلاین/ دکتر قدیر گلکاریان

خبرهای داغ این بار از سمت اروپای شرقی به گوش میرسد و جامعه بین المللی و تحلیل گران سیاسی را به شدت تحت تأثیر قرار داده و نگرانیهایی را موجب شده است. به طوری که برخی از کارشناسان منطقه ای از وقوع احتمالی جنگ خونین در اروپای شرقی با مرکزیت اوکراین هشدار می دهند. اما این موضوع و تحلیلها تا چه حدی منطقی و درست است، نگارنده را بر این واداشته است که نگاهی از زاویه ارزیابی روابط بین الملل داشته باشد. اینکه آیا اظهار نظرها فرافکنانه بیان می شود یا اینکه حقیقتاً خطری در بیخ گوش ماست؟ هنوز چند صباحی از آرامش نسبی در قفقاز نگذشته که این بار حوادث در ماورای قفقاز موجب سلب آرامش میشود.

بحران کنونی بین روسیه و اوکراین، 30 سال است که در حال شکل گیری است. این موضوع بسیار بیشتر از اوکراین و عضویت احتمالی آن در ناتو است. چراکه وجود اوکراین برای جامعه اروپای غربی و ایالات متحده از حیث نظم اروپایی پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی اهمیت دارد. در طول دهه 1990، ایالات متحده و متحدانش معماری امنیتی یورو آتلانتیک را طراحی کردند که روسیه هیچ تعهد یا سهمی در آن نداشت. از زمانی که ولادیمیر پوتین رئیس جمهور روسیه به قدرت رسیده است، این سیستم را به چالش می کشد. پوتین به طور معمول با دستاویز قرار دادن نظم جهانی ماجرای اوکراین را به نقطه ای رسانده که انگار نگرانی های امنیتی روسیه را نادیده می گیرد. به طوری که دیدگاه روسیه در مورد اوکراین صدای چین را هم در آورده است. ایالات متحده با درک این واقعیت از چین خواسته است که روسیه را از تنش با اوکراین منصرف سازد. بطوریکه ویکتوریا نولاند، معاون وزیر امور خارجه روز جمعه اعلام کرد که واشگتن رسماً از پکن خواسته است که با استفاده از نفوذ خود بر روسیه اقدامی در ترغیب راه حل دیپلماسی به جای تنش منجر به جنگ در اوکراین استفاده کند.

به نظر میرسد پوتین در صدد آن است که حق مسکو برای داشتن حوزه ای از منافع ممتاز در فضای پس از شوروی به رسمیت شناخته شود. اگر چنین امری در رابطه با اوکراین از سوی جامعه جهانی با دیده اغماض نگریسته شود و فرصت لازم به مسکو داده شود، یقین بدانیم که روسیه باز در حال و هوای بازگشت به دوران قدرت اتحاد جماهیر شوروی و تسلط بر سایر جمهوریها خواهد بود و این را تجربه تاریخی ثابت می کند. به طوری که سالهاست حملاتی را به کشورهای همسایه مانند گرجستان ترتیب داده که از مدار روسیه خارج شده اند و یا گروههای تجزیه طلبی را پرورش داده و مورد حمایت قرار می دهد که اسباب زحمت باشند و موضوع آبخازیا از این نمونه هاست.

پوتین بعد از اشغال جزیره کریمه و الحاق آن و مداخله در دونباس در سال 2014 با اغماض عملی و لفظی جهان سیاست همراه بوده، اکنون یک قدم جلوتر پا گذاشته و تهدید به تهاجم بسیار فراگیرتر به اوکراین می کند.  اگر جامعه بین المللی به هر نحو و نیتی به روسیه این امکان را بدهد که جسورانه وارد کارزار با اوکراین شود، باید گفت که نظم کنونی جهانی را به ضعف خواهد کشاند و به طور بالقوه بر برتری روسیه در آنچه که او اصرار دارد و خویستن را برحق می داند، مهر تأیید خواهند زد.

پوتین بی دلیل در حمایت از ایران و یا ترکیه نیست. بی سبب در تلاشی شگرف در نفود به کشورهای حوزه خلیج فارس نبوده است. او به این ارزیابی و نتیجه قطعی رسیده است که ایالات متحده از دوره ترامپ رو به تضعیف در جامعه بین المللی گذاشته و اختلافات سیاسی و بینشی در سیاست خارجی آمریکا نشان از عدم انسجام مدیریت سیاسی است و بهترین موضعی است که می تواند میخ طویله خواسته های خود را بر زمین بکوبد. از سوی دیگر، پوتین خود را در مقایسه با بایدن رو به کهولت سنی و آلزایمر (در سخنرانیهایش به ثبوت رسیده است.) خود را بسی قوی میداند و آمریکا را برای رفع چالشهای بین المللی همکار قابل اعتمادی تصور نمی کند. از سوی دیگر، دولت جدید آلمان هنوز نتوانسته است پاهای خود رامحکم بر زمین بکوبد و اروپا عموماً به چالش های داخلی خود متمرکز شده است و شیر لوله های حامل انرژی روسیه به اروپا همچنان اهرم فشار کارآمدی علیه قاره اروپاست. به همین خاطر در زمستان سخت امسال پوتین در صدد به ثمر نشاندن اهداف خود در اوکراین است. هر چند قاره اروپا به واسطه ترکیه با آذربایجان رایزنی می کند تا راههای رسیدن گاز مورد نیاز به اروپا را فراهم سازد. اما این مقدار هیچگاه کفایت نخواهد کرد. از سوی دیگر کرملین معتقد است که شاید چین علیرغم مخالفتها و یا هشدارهایش چندان هم بی رغبت نخواهد بود که برای منکوب و زمین گیر کردن آمریکا و قاره اروپا در رقابتهای سیاسی در موضوع اوکراین سکوت هدفمندی را در برار روسیه دنبال کند؛ همانطور که در سال 2014 انجام داد.

به نظر نگارنده پوتین درحالی که از حمله به اوکراین صحبت می کند، تصور نمیرود که چنین موردی محقق شود. زیرا اقتصاد نه چندان مطلوب روسیه توان برتاباندن چنین بحرانی را ندارد. از سوی دیگر حضور او در اوکراین بسیاری از کشورهای تازه استقلال یافته را بیمناک خواهد کرد و شاید زیر پوستی دمار از سیاست منطقه ای روسیه در آورند. اما آنچه مسلم است اینکه، رفتار کنونی پوتین ناشی از مجموعه ای درهم تنیده از اصول سیاست خارجی روسیه است که نشان میدهد مسکو در سالهای آتی بر حسب برنامه ریزی بر روی صفحه بازی شطرنج سیاسی به خوبی مهره هایش را حرکت میدهد و در سال های آینده مخل بسیاری از روابط خواهد بود و شکل جدیدی را پیش روی کشورهای منطقه ای و بین المللی خواهد گذاشت.

در میان تنش های فزاینده، هنوز ایالات متحده و متحدانش در ناتو امیدوارند که مذاکرات بیشتر و عبور نکردن از حدود دیپلماسی از تهاجم روسیه به اوکراین جلوگیری کنند. زیرا همانطور که گفته شد در صورت تحقق جنگ میتوان گفت که به طور قطع نظم اروپا پس از جنگ سرد تغییر خواهد یافت. پوتین به جای توجه به دیپلماسی سعی دارد اتحاد و عزم غرب را زیر سوال ببرد.

گمان میرود که پوتین دو هدف اصلی را در فشار بر اوکراین تعقیب می کند. اول اینکه غرب را متوجه این بکند که نگرانی‌های امنیتی کرملین جدی است. دوم اینکه، روسیه از هرگونه ادعای ارضی بر اوکراین و بلاروس در ازای تضمین غرب مبنی بر ممانعت از پیوستن این کشورها به ناتو می تواند صرف نظر کند. این را میتوان “دکترین پوتین” نام نهاد. اما یک نکته مهم را نباید فراموش کنیم که اگر پوتین به هر نحوی بتواند به خواسته هایش برسد، موفقیت او در واقع دفاع از رژیم‌های استبدادی فعلی و تضعیف دموکراسی‌هاست. موفقیت پوتین به اینجا هم ختم پذیر نیست. بر هم خوردن نظم در اروپا و به چالش کشیدن ایالات متحده خواهد توانست موجب تجزیه اتحاد فراآتلانتیک شود و مذاکره مجدد در مورد حل و فصل جغرافیایی که با جنگ سرد به پایان رسید، بار دیگر نمود پیداکند.

پوتین به رویایی می اندیشد که در رفتار و سکنات خودش در برخورد با سایر رهبران کشورها آن را متظاهر می سازد. میخواهد بگوید و ثابت کند که روسیه حق مطلق داشتن یک صندلی بر سر میز همه تصمیمات مهم بین المللی است و باید همه دنیا به ویژه دنیای غرب این را بفهمند که روسیه به عنوان یکی از اعضای هیئت مدیره سیاست جهانی است و بدون تطمیع نظر کرملین سنگی از جای خود نمی تواند تکان داده شود.

نتیجه اینکه، هنوز ایالات متحده و متحدانش منتظر اقدام بعدی روسیه هستند و تلاش می کنند با دیپلماسی و تهدید با تحریم های سنگین و حتی تحریم شخص پوتین از تهاجم جلوگیری کنند. اما به نظر میرسد آنها باید انگیزه های پوتین و آنچه را که به تصویر می کشد، درک کنند. بحران کنونی در نهایت مربوط به این است که روسیه نقشه پس از جنگ سرد را دوباره ترسیم می کند و به دنبال تقویت مجدد نفوذ خود بر نیمی از اروپاست و مدعی تضمین امنیت خود است. آنچه نباید فراموش شود اینکه، شاید بتوان این بار هم از وقوع درگیری نظامی جلوگیری کرد. اما تا زمانی که پوتین در قدرت است، دکترین او نیز در قدرت باقی خواهد ماند.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.