کام شیرینِ قندانِ خالی

عصرآزادی آنلاین،

تابلو اثر زنده یاد آیناز احمدزاده
نوشته : سهراب مهدی پوز

به سرش افتاد که برای کارش جشن رونمایی بگیرد. بوم را روی خرک گذاشته بود و با پارچه ی ترمه مانندی پوشانده بودش. اولش قرار بود خودش باشد و خودش. میزبان و مهمان، خودش باشد. بعد به خودش نهیب زد که :« بذار یه قطره از دستت بچکه!» و زنگ زد و گفت:« آب تو دستته بریز پای گلدون و پا شو بیا!» صدای زنگِ در که آمد، با خنده گفت: « زال هم اگه پرِ سیمرغ آتیش زده بود، به این زودی نمی اومد!»
ملیکه تا نشست، گفت:« این عروس خانوم چرا اینجوری روشو گرفته؟!»
ماهرو با خنده گفت: « رونمایی دستِ تو رو می بوسه!»
ملیکه دامنِ ترمه را کشید و پارچه را ورچید. بوم پیدا شد. قندانی زلال و بی حتی حبه ای قند. کسی انگار درپوشِ قندان را هُل داده بود و درپوش، سُریده بود و به لبه ی جام بند شده بود. ملیکه گفت: « پُرش می کردی!»
ماهرو گفت: « پُره، نشون نمی ده. یعنی من و تو نمی بینیم. ماه جانم همیشه می گفت:اینجوری نبینین، خیلیا دل شون لبریزه، عَیون نمی کنن!»
ملیکه پرسید: « یعنی چی واقعا؟»
ماهرو گفت: « مادربزرگ ها همه شون، علی الخصوص مادربزرگ من، رک و راست که حرف نمی زنن؛ لا داره حرفا شون. یه ساعت باید فکر کنی ببینی چی گفتن!»
تابلو، مایل لم داده بود به خرک. قندان، دهانش بازمانده بود. ماهرو گفت: « من یکی که برای آدمای دانا و حرفای عمیق شون کلاه از سرم برمی دارم!»
قندان، آنقدر قند، بخشیده بود که خالی شده بود و درپوشش افتاده بود . . .

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.