فقدان دانش بحران شناسی، زاینده ناامیدی هاست!

عصرآزادی آنلاینقدیر گلکاریان، مدرس روابط بین الملل Near East University

بی تردید همه کشورها و جوامع بشری کم و بیش با بحران های متعدد محیطی، ژئوپلیتیکی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی به ظاهر غیرقابل کنترل روبرو هستند. اما موفقیت و قدرت زمانی به دست می آید که بتوانیم از دانش بحران شناسی استفاده کنیم و از تجربیات سایر جوامع بهره ببریم. این که آفات طبیعی مانند سیل و زلزله و خشکسالی و … خاص یک منطقه و یا کشور باشد، امری بی منطق است. همه کشورها به نوعی با این آفات مواجه هستند، ولی اینکه چرا آفات زلزله و سیل در کشورهایی مثل ما و همسان ما تأثیرات و خسارات بسیاری دارد و زخم های آن سال ها ترمیم نمی یابد و موجب ناامیدی در میان جمعیت میشود، دلیلش باز به فقدان و یا کم توجهی به دانش بحران شناسی مربوط می شود.

برای مثال گریزی داشته باشیم به موج انقلابی که اروپا را در سال 1848 فرا گرفت. تنها نیم نگاهی به آن می تواند چیزهای زیادی را برای آموزش به ما هدیه کند. همچنین، پتانسیل آشفته ی دنیای به هم پیوسته، مسیر رسیدن به آینده‌ای قابل مدیریت‌تر را آشکار می کند.

این هفته کتابی را از کریستوفر کلارک، مورخ برجسته با عنوان “بهار انقلابی: مبارزه برای جهانی جدید” می خواندم که تصمیم گرفتم یادداشت این هفته را به موضوع بحران شناسی احتصاص بدهم. زیرا کشورمان به دلایل متعددی با بحران های گوناگونی دست به گریبان است. این نویسنده با اشاره به سالهای 1848-1849، نمایش استادانه ای از دوره تاریخی دوردست اروپا که می تواند با فوریت به زمان حال هم صدق بکند، صحبت به میان می آورد. به عبارتی دیگر، گذشته های دور می تواند راهنمای بهتری از آگاهانه ترین تحلیل ها را در رویدادهای جاری پیش روی ما بگذارد. کلارک هر چند در این کتاب درباره انقلاب‌هایی که بیشتر اروپا را در سال‌های 1848-1849 دربرگرفت، بحث می کند ولی نکته نظر وی در این کتاب بر روی بحران شناسی است. او سرانجام به این نتیجه می‌رسد که: “غیرممکن است که تحت تأثیر طنین‌های زمانه خود قرار نگیریم”.

در طول بررسی موشکافانه در کتاب می بینیم که اروپا نیز مانند اکنون، بحران های متعددی را به طور همزمان تجربه کرده است. گویی کشورهای خاورمیانه ی امروزی صفحه ای فتوکپی شده از آن زمان هستند. بنابراین، در کنار وقوع بحران ها، درک از پتانسیل ها توانسته است قاره اروپای آشفته را به شرایط امروزی سوق دهد. بنده به عنوان خواننده به این نتیجه کلی رسیدم که از دست دادن انسجام فکری و عملی در کنار اهمیت ندادن به نکته نظرات و پیشنهادات و سرکوب انتقادات نه تنها روش دموکراتیک برای عبور از بحران نیست؛ بلکه زمینه ساز شکست گفت‌مان، سخت‌تر شدن سیاست های کارساز و ریسک آمیز و همچنین فراهم شدن شرایط توجیهات غیرقابل استدلال است. این روش به نهایت نتیجه ای جز ناتوانی در اولویت‌بندی اهداف کلیدی و ادغام برای تعقیب آنها ندارد.

این مقدمه را برای درک شرایط بحرانی کشور در مسایل زیست محیطی بیان کردم. بحران خشک شدن دریاچه ارومیه و سایر تالاب های حیاتی در کشور که دلایل مختلف مکانیکی- انسانی دارد؛ نمی توان با کتمان حقایق و یا برچسب زدن به این و آن بحران را نادیده گرفت و یا انتقادات را کم ارزش کرد. در چنین حالتی باز دچار گردونه کور و بی نتیجه بحران شناسی می شویم.

به قول خردمندی، باید خودشناسی و خود مدیریتی داشت تا به جمع شناسی و حاکمیت بر ملت رسید! دریاچه اورمیه سالیان سال نگین آذربایجان بوده و علی رغم فعالیت ها و راهکارهای فنی و تخصصی و ابتکار عمل های متعدد اعم از جاری ساختن مسیرهای آب ریز و رودخانه ای به دریاچه باز نتوانسته است این دریاچه را از مرگ حتمی نجات دهد. هر روز با هشدارهای زیست محیطی پیرامون این دریاچه روبرو هستیم. اما چرایی آن را انگار از خود نمی پرسیم. به جای اینکه راه کارهای تسکینی بدهیم یک بار هم شده بیاییم و کلاهمان را قاضی کنیم که چرا چنین اتفاقی افتاده است؟ چه عواملی دخیل در خشک شدن این دریاچه و سایر تالاب ها و مرداب های مهم درکشور شده است؟ طبیعی است که تغییرات اقلیمی تنها بخشی از این موضوع است ولی نمی تواند به تنهایی در خشکاندن منابع آبی کشور سهم عمده داشته باشد.

اگر شرایط اقلیمی تنها عامل می بود، می بایستی دریاچه وان در ترکیه و دریاچه سوان در ارمنستان، تالاب های مختلفی در آذربایجان و شرق ترکیه که شرایط اقلیمی مشابهی دارند، خشک می شدند. پس دلایل دیگری در این قضیه وجود دارد.

درک این دلایل همان گام اول در بحران شناسی است. برخی معتقدند که میان گذر تبریز- ارومیه یکی از عمده دلیل خشکی دریاچه شده است. زیرا جریان آب در حین جزر و مد را مختل کرده است. خوب، چه ایرادی دارد بدون تعصب بار دیگر این عامل مطرح شده را دوباره مورد مطالعه قرار ندهیم. اگر چنین بوده است، چه راه کارهایی می توانیم با وجود هزینه کردهای زیاد در چنین شرایطی برای عبور از بحران انجام دهیم؟ به طور مثال: آیا ایجاد تونل های گذر آب در طول مسیر می تواند به حل بحران کمک کند؟- البته بنده کارشناس در این زمینه نیستم.- آیا لازم است از متخصصان بین المللی در این زمینه استفاده کرد؟ برآورد هزینه انتقال آب از وان ترکیه به اورمیه- توصیه مهندس کلانتری- پرهزینه تر است یا استفاده از اندیشه و راه کار دانشمندان متخصص در این زمینه؟ جاری ساختن سایر رودخانه ها حل مشکل است یا اینکه اراضی همجوار آن رودخانه ها این بار در طول زمان خشک و بی حاصل خواهند شد؟

اگر ادعاهای مطرح شده که استفاده بی رویه از سفره های زیرزمینی به دلایل حفر چاه های آب در باغات و حتی ویلاها باعث شده است خللی در بروز بحران ایجاد کند، چرا نباید مکانیزم اجرایی و قضایی در بتن ریزی کردن این چاه های مضاعف و انفرادی را به مرحله اجرا گذاشت؟ چرا قدرت آن را نداریم تا جلوی چنین سوء استفاده ها را بگیریم؟ هر چند اقدامات جزئی در این مورد صورت گرفته ولی نشان می دهد که چاره ساز نبوده است.

برخی هم می گویند که احداث و ایجاد سدهای متعدد در ایجاد بحران دخیل بوده است و تعداد آنها به بیش از صد مورد میرسد. البته برخی به پایان رسیده و بعضی در حال اجرا و تعدادی در حال مطالعه می باشند. چرا نباید به خود جرأت بدهیم که توصیه کنندگان و حامیان سدسازی را زیر سئوال ببریم؟ چه کسی چنین بحرانی را فراهم ساخته؟ آیا در ورای این پروژه ها دست های مافیایی وجود داشته است که جیب شرکت های مربوطه پر شود؟ کدام سهل انکاری ها وزرا و مدیران کل وقت وزارت نیرو در استان ها را مجبور به تصویب این پروژه ها کرده است؟

اینها در واقع تماماً به بحران شناسی برمی گردد. فقدان بحران شناسی و یا عدم داشتن قدرت و جرأت شناخت بحران و مقابله با آنها منجر به ابتر ماندن همه تلاش های کارسازی شده در رفع بحران گردیده و به نهایت موجب ناامیدی مردم در حل موضوع می شود. آنگاه نباید گفت که دشمنان شائبه ایجاد می کنند تا اقتدار نظام زیر سئوال برود. اقتدار نظام و موفقیت آن از وجوبات است ولی باید تابلوی آن نیز به روشنی ارائه شود. مردم ایران و به ویژه منطقه شمال غرب کشور از آینده خود در زمینه بحران دریاچه اورمیه به جدیت واهمه دارند. اقدامات مقطعی و سال به سال که نتیجه ای ندارد، باید مسئولان را به این واقعیت برساند که باید کارشناسانه عمل کرد.

کلارک در کتابی که ابتدای امر بدان اشاره کردم، موفقیت کشورها را در وقوع بحران های سیاسی- اجتماعی و اقتصادی این گونه ترسیم می کند که، سال 1848 بحث های اروپایی در مورد حل بحران نه تنها از سوی ملت که رهبران را به خود مشغول داشت. همه دولت ها به این فکر افتادند که آنچه که دولت ها نتوانستند انجام دهند و آنچه که باید انجام می دادند، نکردند چه بوده است؟ همین سئوال به نوبه خود آگاهی عمومی اروپایی را ایجاد کرد. در نتیجه، همه دولت‌های جدید بر بهبود کارایی دولت، تقویت توسعه اقتصادی، باز کردن مسیرهای تجارت و ارتباطات و اصلاح بانک‌ها و مؤسسات مالی تمرکز ‌کردند. رژیم‌های پس از 1848 صرفاً به بازسازی اروپا آستین بالا نزدند. بلکه دوره جدیدی را آغاز کردند که در آن مدیران و روشنفکران با دید باز به آنچه در جاهای دیگر انجام می شد نگریسته و ابزارهای لازم را برای ایجاد تغییر مثبت یافتند.

بحران ها همیشه وجود داشته و خواهد داشت. به حاشیه راندن حقایق و یا کم ارج دانستن نکات سازنده و یا عدم تحمل در برابر انتقادات موجب افزایش بحران می شود. ولی اقتدار حاکمیت ها زمانی به ثبوت می رسد که ملت هم در همراهی و درک بحران و هم در توجیه شدنش با دانش بحران شناسی به موازات دولتش گام بردارد. در این صورت است که “ملت” خود پلی میشود به سوی آینده!

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.