هندسه ی رنگین انسانی

عصرآزادی آنلاین،

تابلو اثر زنده یاد آیناز احمدزاده

نویسنده: سهراب مهدی پور

دلش به رنگ نمی رفت، دست زیر بغل می ایستاد و قلم مو، خشک و استاد، ایستاده بود و چشم هایش را می بست. چگونه ممکن بود ایستاده خوابیده باشد؟ یادش آمد که اسب ها ایستاده می خوابند و درخت ها ایستاده، خشک می شوند. استاد به خلسه می رفت. شنیده بود که خلسه، راهِ شناختِ هنری است که به دنیای الهام، پهلو می زند. مانده بود که این همه خط و رنگ و قوس و شکست تا کی و تا کجا ادامه پیدا می کنند؟ از فکر کردن که خسته می شد، عمیق نگاه می کرد. تیرهای نگاهش را به زاویه ها و شکست های تیز می کاشت. دوباره فکرش می رفت به مثلث ها که بیشترشان رنگ های تند و گرم داشتند. جهانِ سه گوشه را در میان جهان های چندضلعیِ دیگر، حتی جهان بی گوشه ی گِرد، بیشتر می پسندید. به یاد می آورد زمانی هم که دست ها زیرِ بغل می ایستاد و زُل زُل، نقش ها را می پایید، می گفت: “هر شکلِ سه گوشه، بیشتر پابندتر و پابرجاتر است. هر چه گوشه ها بیشتر می شوند، پایبندی و دلبستگی کمتر می شود، زیرا که به گِرد نزدیک تر است. برود گم شود این دنیای گَردنده که به یک بادی، بی قرار می شود و ناپایدار.” این ها را بارها از استادش شنیده بود. می گفت: “اهرام را ببینید که چگونه بر زمین میخ شده اند و از باد و باران، بی گزند.”؟ از آدمیان، تنها مصرِ یعقوبِ یوسف، به راز سه گوشه ها پی برده بودند و نشانِ خود به هِرَم ساخته بودند تا بمانَد و ماند تا به ما رسید. دلم برای یعقوب می سوزد. برای چشم هایش که در انتظار، سفید شد. کبود شد. و مادرش، یعنی مادر یوسف که شوربختانه، نام ندارد، دارد اما زیاد سرِ زبان ها نیست. سرِزبان ها باشد که چه بشود؟! اما من گمان می کنم که اسمش چکیده ی مِهر و دردِ همه ی مادرانِ مُرده و زنده است و چشم هایش در دریای اشک های یعقوب غرق شده بودند! آن روز که رازِ تابلویِ روباهِ استاد را کشف کرده بود، در پوست خود نمی گنجید. استادی به خط و رنگِ تنها نیست. استادی، بیشتر به جانِ اثر است. در جانِ اثر است. دنیا به یک تَرفَند، روباه و به فریبایی، رنگ است. و رنگ؛ نشانه ی درنگ برای ما که باشنده ی این سپهرِ گردانیم. روباهِ این جهان، با چشم های ریز و تیز که عصاره ی فیروزه را در خود توتیا کرده است و تدبیر از آن می چکد که ما، حیله اش می نامیم. و با دُمش، پیش پای شیفتگان قدرت را جارو می کند و دست و پا و گوش و گردنش، همه شکل های سه گوشه اند و هر یک به رنگی و بسیار مردمان که فریفته ی این . . .

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.