بی تو شعر چقدر تنهاتر از همیشه است

در سوگ رضا براهنی

عصر آزادی آنلاین/ سید وحید پیمان

امروز تبریز یکی از استوانه های روشنفکری و ادبی اش را از دست داد و ما باز هم در رثای تهی شدن فرهنگی تبریز کهن با آن آوازه تاریخی و فرهنگی درخشان اش، زانوی غم در بغل گرفتیم.

تبریز دهه هاست دومینووار به لحاظ فرهنگی تخلیه می شود و جای بسی تاسف است که نه تنها جای بزرگان کوچ کرده را کسی پر نمی کند بلکه هیچ کسی به باز تولید فرهنگی این دیار فرهنگ آفرین و تمدن ساز دیرین، چاره ای نمی اندیشد.

امروز در پیج اینستاگرامی دوست دانشمندم جناب آقای دکتر بهرام آجورلو مطلب تامل برانگیزی خواندم که عیناً نقل می کنم:
«بسیار بعید می دانم که کسی از اعضای شورای شهر تبریز حتی نام رضا براهنی را شنیده باشند، خواندن آثار نظم و نثر او پیشکش! مگر در محله شنب غازان تابلوی مدرسه خواجه رشیدالدین را برنداشتند!؟ شاید تبریز بیش از هر شهر دیگری در ایران چند کوچه و خیابان و مدرسه به نام شیخ زکاکی داشته باشد! پس به قول مولانا، سخن کوتاه باید والسلام.»

این یادداشت کوتاه عمق فاجعه فرهنگی رخ داده در تبریز را به کوتاه سخن بیان می کند و بهانه است برای ما که تلنگری به خود و حضرات بزنیم که تا دیر نشده به فکر بازتولید فرهنگی تبریز باشند. چنین بازتولیدی تنها از محافل و کافه های پاتوق روشنفکران میسر نیست بلکه از عمق کوچه پس کوچه های “سرزمین من” با رونق بخشیدن به معیشت مردم و قرار گرفتن کالای فرهنگی در سبد معیشتی خانوارها میسر است که در این وانفسای مشکلات اقتصادی بعید به نظر می رسد.

باری بگذریم، رضا براهنی در تبریز زاده شد و بعد از تحصیلات دانشگاهی در رشته ادبیات زبان انگلیسی به یکی از چهره های ماندگار ادبیات ایران زمین و از برجسته ترین روشنفکران زمان خود بدل گشت.

او در سوگ دوست اش اسماعیل شاهرودی قطعه شعر اسماعیل را سرود که هنوز بر تارک شعر مدرن و شاید بهتر است بگوییم شعر پست مدرن فارسی، همچنان می درخشد که بریده از آن را می خوانیم:

قسم به چشم‌های سُرخت اسماعیل عزیزم،
که آفتاب، روزی، بهتر از آن روزی که تو مُردی خواهد تابید
قسم به موهای سفیدت که مدتی هم سرخ بودند
که آفتاب روزی که آفتاب روزی که آفتاب روزی
بهتر از آن روزی که تو مُردی خواهد تابید
…..

براهنی با رمان “رازهای سرزمین من” به ذکر حوادث تاریخ معاصر زادگاهش تبریز پرداخت و خود را در قلوب تبریزیان و عاشقان رمان فارسی جای داد.
او بعد از قتل های زنجیره ای دهه ۷۰، ایران را به مقصد کانادا ترک کرد و در همانجا جاودانه شد.
هر چند به بعضی مقالات و رمان «چاه به چاه» او که روایات متناقض و اغراق آمیزی از صحنه های شکنجه ساواک را بازگو می کند، نقدهای زیادی از سوی منتقدین به عمل آمده و حتی عده ای حکایت او از تنبیه لیسیدن تخته سیاه کلاس به واسطه ترکی صحبت کردنش بر سر کلاس را دروغ پردازی و دست آویزی برای پروپاگاندای پان ترکیست ها عنوان ساخته اند، اما هر چه باشد رضا براهنی در اعتلای زبان و ادبیات فارسی بیش از دفاع از زبان مادری خود همت گمارد و هر گونه طعنه بدخواهان را به جان خرید.
شعر و ادبیات فارسی با مرگ براهنی فقدان سترگی خواهد داشت و به قول شاعر گرانقدر و دوست نازنینم آسیه امینی: « کاش می دانستید ما چقدر به شما محتاجیم، نه ما، که شعر چقدر بدون شما تنها تر از همیشه است».

یادش مانا، روحش در آرامش ابدی

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.