این کوزه های گویا و خموش

عصرآزادی آنلاین

نویسنده: سهراب مهدی پور

تابلو اثر هنرمندِ زنده یاد آیناز احمدزاده

” . . . هر جور که حساب کنی، می بینی همین می شه؛ یکی وسط گیر می افته. یکی اون پایین پایین ها می مونه و در جا می زنه و یکی هم در اون بالا می ایسته. شاید زیر پای اون پایینِ پایینی، کسی نباشه، اما اون وسطی بدون شک، پا روی شونه هایی گذاشته . در مورد اون که در بالا ایستاده که اصلا نمی شه کوچک ترین شکّی کرد. ”
ملیکه گفت: ” این هایی رو که گفتی، یک سفالگر خیلی بهتر و طبیعی تر می تونه بسازه؛ مثلا در بازارِ لالجین تا دلت بخواد از این کوزه ها هست که بی سر و صدا روی هم افتاده ن!”
ماهرو به فکر فرو رفت. در موقعیتِ سختی قرار گرفته بود. ملیکه دست روی جایی گذاشته بود که هنر از آن عبور کرده بود. با خود گفت: از میانِ کوزه، کوزه گر، کوزه خر، کوزه فروش، تنها کوزه است که جایگزینِ انسانی ندارد، بقیه اش همه، انسانند. . . ناگهان لبخند بر لبانش نشست. پیدا کرده بود. رو به ملیکه گفت: ” پشت هر کوزه ای یه آدم خوابیده!”
ملیکه یادآوری کرد : ” اون پایینیِ پایینی، داره می افته، یعنی افتاده، وسطی هنوز روی پاست ولی زیر پای بالایی فرشِ نقش داری پهن شده، وقتی که داشتی این تابلو رو می کشیدی، عمدی داشتی؟”
ماهرو گفت: ” گاهی هنرمند عمدی نداره ولی واقعیت بخواهی نخواهی خودشو تحمیل می کنه و تاثیرِ خودشو می ذاره! ”
ملیکه حرف آخرش را زد: ” به این فکر کردی که اون کوزه ی بالایی اگه بیفته، صداش، صدتا خونه می ره و خاک و خاکشیر می شه؟” . . .

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.