سپید همچون رهایی

عصرآزادی آنلاین،

تابلو اثر زنده یاد آیناز احمدزاده

نویسنده: سهراب مهدی پور

سرخ بود و سفید؛ تا مدتی اینگونه می دیدم. پرنده را سفید می دیدم که رها شده بود بر زمینه ای اناری. درخت و ساق و برگش را رنگِ پرواز زده بودم؛ رنگِ برف، رنگِ میخک های بهاری. رنگِ شب بوهای تازه شکفته. اولین بار بود که از دو رنگ استفاده می کردم. در حقیقت از یک رنگ. گاهی رنگِ تند، به چشم نمی آید. می آید، ولی ننشسته می پَرَد. استادم گفته بود سفید، پادشاهِ رنگ هاست. کدام رنگ را سراغ دارید که تن اش به سفید نخورده باشد؟ سیاهِ شب که تن به سپیده می سپارد و کوه های بلند که به برف می نشینند و جنگ که به صلح می بازد. خلاصه می بازد. کدام جنگ را سراغ دارید که به صلح نینجامیده باشد؟ نمونه اش آن قفس که به شاخه ای بند است! روزگاری یک دنیا رهایی را در خود حبس کرده بود و امروز میله هایش شکسته و جانِ شیفته ای از آن رمیده است. هر که این تابلو را دید شاید گمان کرد که چه آسان تمام شده است، اما استادم گفته بود: “بارِ سنگینی از دوشت بر زمین گذاشتی!”
ملیکه پرسیده بود: “قفسی به این کوچکی . . . ؟!”
استاد گفته بود: “قفس، تن است و تن، سنگین که طعمه ی زمین است و جان، پَر است؛ به سبکیِ پرواز . . .”

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.