تهدیدات پوتین بلوف نیست، جدی باید گرفت!

عصرآزادی آنلاین/ دكتر قدير گلكاريان

از قدیم گفتند که “مغرور به هیچوجه شکست را بر نمی تابد ولی او را از عرش به فرش می رساند!” همانطور که میدانیم پوتین تصمیم به الحاق مناطق دونتسک و لوهانسک و برخی از مناطق اشغالی در شرق اوکراین گرفت و حتی برای اینکه کار اوکراین را به پایان برساند و حمایتهای کشورهای غربی و به ویژه آمریکا را دچار چالش سازد، تهدید به استفاده از سلاح هسته ای کرد.

شکی نیست که تهدیدات هسته ای ولادیمیر پوتین را باید جدی گرفت. اما اگر غرب تسلیم باج خواهی او شود و به او اجازه دهد که ادعای اراضی اوکراین را داشته باشد و در جنگ اعلام پیروزی کند، آنگاه نظم جهانی که ما می شناسیم فرو می ریزد و بسیاری از مردمانی که از سال 1991 تا به امروز از اتحاد جماهیر شوروی جدا شده و حیات مستقلی دارند، دیگر با ترس به آینده نگاه خواهند کرد.

هفته گذشته، ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه، “بسیج جزئی” برای تقویت نیروهای مسلح روسیه را اعلام کرد – ظاهراً پیشنویسی متشکل از 300000 نیروی ذخیره تصویب شده و باید 1.2 میلیون نفر به خدمت نیروهای مسلح برای ادامه جنگ در آیند.-  با اعلام چنین خواسته ای شاهد تصاویر و ویدئوهایی هستیم که نشان میدهد مهاجرت سیل گونه از روسیه به خارج از کشور ادامه پیدا کرده است و کاروانی از خودروها در مرزهای خروجی روسیه شکل گرفته است. در سرتاسر روسیه، مردمی که زمانی سیاست را دور و انتزاعی مینگریستند، اکنون به شدت از تحولات سیاسی آگاه هستند و اغلب از آن ناراحتند. اما در این میان هستند افرادی که هنوز ارتودوکس افراطی و یا روس بسیار متعصبی برشمرده میشوند و خودشان را سربازان بالقوه برای بسیج تلقی کرده و نه تنها اوکراین که خواهان بازگشت تمامی سرزمینهای سابق اتحاد جماهیر شوروی هستند. هرچند چندین سال است که موضوع جهانی شدن مطرح است ولی با وضعیت پیش آمده معلوم میشود که این بینش که برای یکسان سازی جهان و از بین بردن سایر پایگاههای ملی و مذهبی در اقصی نقاط جهان بود، موفق نشده و روسیه حالا با جمعیتی بسیار متعصب و ملی گراهایی سرسخت و خطرناکی شکل گرفته که همین روحیه در سایر نقاط جهان هم دیده میشود. به طوری که نتیجه انتخابات در ایتالیا نیز که منجر به پیروزی جناح راستی شد که هنوز دیدگاههای موسولینی را مقدس می شمارد.

حالا تحلیل و ارزیابی این قضیه که چرا اینگونه شده است، موضوع بحث نیست و در شماره های بعدی به این موضوع نیز خواهیم پرداخت ولی آنچه اهمیت دارد، در دنیای متمدن و حاکمیت رسانه ها و فضای مجاز و چنبره ارتباطات و شبکه اطلاعاتی شاهد شرایطی هستیم که در قرون گذشته بوده ایم که نتیجه اش بروز جنگهای اول و دوم جهانی شده است. آنچه قابل درک و آشکار است اینکه، ملی گرایی کنونی حاصل سرخوردگی از اعتقادات دینی و مذهبی، عدم ارضای لازم روحی در شرایط زیست محیطی کشورها، ناامید شدن از شرایط لیبرالیستی، سرخوردگی از شعارهای دموکراسی، نایل نشدن به رفاه اجتماعی لازم و بحرانهای اقتصادی بوده است. هر کشوری بالنسبه با روح رو به تزاید ملی گرایی روبروست که دیر یا زود نتایج غیر معقول بسیاری از مناطق جهان و کشورها را در خواهد گرفت.

هر چند دولت روسیه سعی کرده است که مانع از فرار مهاجران روسی شود و آنها را مجبور به بسیج عمومی نماید ولی طبق آمار به دست آمده حدود 200000 نفر قبلاً به خارج از کشور فرار کرده اند و برخی نیز در داخل به نوعی از پیوستن به بسیج نظامی طفره می رود. دولت روسیه حتی برای ترساندن مردم و پذیرش خواسته پوتین از دومای روسیه برای صدور قوانین مجازات از فراریان و یا مخالفان ادامه جنگ کمک خواسته است. مردم میدانند که به دقت موبایلها و ایی میلهای مردم کنترل میشود و افرادی نیز طوطی وار می گویند و یا مینویسند که “اوکراینی ها فاشیست هستند” و غرب و اوکراین “به هر حال از ما متنفرند.”

خانواده برای اینکه عزیزانشان را از دست ندهند و یا مورد مجازات و بی مهری دولت نشوند، جوانان خود را با تصور اینکه به خدمت سربازی اعزام نخواهند شد و حداقل “آموزش کافی” (شاید سه یا چهار ماه باشد) آنها را برای ماندن ترغیب می کنند. با این حال، در آغاز جنگ در ماه های فوریه و مارس، سربازان جوان به جبهه فرستاده شدند و دلیلی وجود ندارد که فکر کنیم اکنون شرایط تغییر خواهد کرد؛ به ویژه به این دلیل که روسیه فاقد زیرساخت های نظامی و مربیان کافی است.

بنابراین، به نظر میرسد که اکثر جوانان روس آماده پذیرش منفعلانه سرنوشت خود هستند. حتی اگر این به معنای فرستاده شدن برای مرگ برای جنگ پوتین باشد. پوتین شکست را به هیچ وجه نمیتواند تحمل کند. حاضر است جوانان کشور را تبدیل به خوراک توپ کند ولی برای اهداف بزرگ خود برنامه ریزی نماید. پوتین بارها قبل از آغاز جنگ با اوکراین و حتی در اوایل بروز جنگ با سخنرانیهایش که نشان میداد هدفش مانع شدن از نفوذ ناتو به مرزهایش است، خویشتن را تبرئه از هر اتهامی میکرد ولی هر روز که گذشت ماهیت افکار او نشان داد که اوکراین را سر فصل آغاز تغییرات سیاسی اجتماعی خود قرار داده است. پوتین از انقلاب وحشت دارد، به ویژه از نوع “نارنجی” که اوکراین اختراع کرد. بنابراین اگر در اوکراین پیروز شود، به ترتیب، سایر جمهوریهای حوزه قفقاز نیز هدفهای بعدی او خواهند بود.

ترس پوتین از سال 2019 آغاز شد. زمانی که اوکراینی ها رئیس جمهور ولدیمیر زلنسکی را در یک پلت فرم طرفدار دموکراسی و ضد فساد انتخاب کردند. اوکراینی مرفه، دموکراتیک و غربگرا برای پوتین قابل تحمل نیست و پوتین نمی خواهد روسها به این بیندیشند که نیازی به زندگی تحت اقتدارگرایی پوتینیسم ندارند. و پوتین از دست دادن کنترل سیاسی بر مخالفان احساس خطر کرده و میکند. دوره پاندمی کرونا نیز باعث شد که ضعفهای مدیریتی پوتین برای مردم آشکار شود و دیگر محبوبیتی برای مردم روس ندارد. به طوری که روسیه علیرغم تولید واکسن کرونای اسپوتنیک V، نتوانست مردم خودش را برای مصرف این واکسن قانع کند. این یعنی از دست رفتن اعتماد شدید مردم از پوتین.

در آغاز جنگ با اوکراین، دولت پوتین قول داده بود که حمله رعد آسایی را بکند و به دنبال آن رژه پیروزی در کیف برگزار کند. ولی هیچکدام از نقشه هایش موفق نشد و برعکس صدها نفر از نیروهای روسی از بین رفتند. پوتین از روحیه مردم ناسیونالیست افراطی روسیه میخواهد استفاده کند تا بتواند جوانان ملی گرای افراطی را حول “عملیات نظامی ویژه”  گرد هم بیاورد. همان اقدامی که در دوران جنگ جهانی دوم به واسطه استالین رقم خود و نام “جنگ بزرگ میهنی علیه نازیسم” شناخته میشود. اما طرحهای پوتین با مقاومت مردم اوکراین مواجه شد و معلوم شد که روسیه نخواهد توانست به مانند سال 2014 که کریمه را به راحتی به روسیه ملحق ساخت، اوکراین را هم به زانو در آورد. فشار پوتین بر مردمش برای ادامه جنگ نشانه عدم تحمل وی به شکست است و از این رو باید تهدیدات وی را جدی گرفت.

اکنون باید همه عقلای سیاسی و مسئولان کشورهای جهان تهدیدهای جدید پوتین برای استقرار تسلیحات هسته ای را جدی بگیرند و با آن مقابله کنند. چنین تهدیدهایی تعجب آور نیستند: پوتین بیشتر از مجموع همه رهبران اروپایی به لفاظی های روز قیامت متوسل می شود. در سال 2000 – اولین سال ریاست جمهوری پوتین – یک دکترین نظامی جدید حاوی باج گیری ضمنی هسته ای مطرح شد. در سال 2010، در دوران ریاست جمهوری دیمیتری مدودف، دست نشانده پوتین – که اکنون شاهین شماره یک جنگ روسیه است – این باج خواهی آشکارتر شده است. پوتین با اعلام این که سلاح های هسته ای می توانند برای “دفاع” در پاسخ به “تهدید موجودیت” استفاده شوند، امری اجتناب ناپذیر است. 

دو فرض زیربنای استفاده کرملین از باجگیری هستهای است. اول، غرب به دلیل “سیاست مسئولانه” خود عقب نشینی خواهد کرد. در نتیجه شهروندان اروپایی و سایر کشورها هراسان در مواجهه با چشم انداز جنگ هسته ای، دولت های منتخب خود را به سمت مذاکره و مماشات سوق خواهند داد. دوم، اتحاد سیاسی غرب در برابر روسیه نمی تواند در برابر تهدید آرمگدون هسته ای مقاومت کند. در عوض، هر کشوری با میانجی گری معامله خود با کرملین برای نجات خود تلاش خواهد کرد. تصمیم غرب برای برداشتن ضربات پس از حمله روسیه به اوکراین در سال 2014 احتمالاً این فرضیات را تقویت کرده است.

اکنون پوتین باج خواهی هسته ای خود را یک قدم فراتر می برد. با رفراندوم ساختگی در بخشهای اشغالی استانهای لوهانسک، دونتسک، خرسون و زاپوریژژیا در اوکراین، به نظر میرسد که او زمینه را برای استفاده از سلاحهای هستهای برای “دفاع” از خاک اوکراین غصب شده توسط روسیه از آزادسازی ارتش اوکراین آماده میکند.

تنها شرایطی که میتواند پوتین را در این پروسه ناموفق سازد، روح مخالف غالب مردم روسیه و حتی برخی دوستان پوتین است که علیرغم داشتن زندگی مرفه و ثروت زیاد، هیچ مایل نیستند که آرامش از بین برود. شاید به نحوی شرایط را برای از میان برداشتن پوتین مهیا سازند و یا به دنبال نامزد مناسب برای جانشینی او باشند. 

در طول این مدت اگر به تاکتیکهای پوتین توجه کنیم، عین این قاتلی است که چاقو را فقط برای ترساندن به دستش نگرفته است. این که پوتین از چاقو استفاده خواهد کرد یا نه، بستگی به واکنش مقتول و یا قربانی احتمالی دارد. شرایط منطقه ای و جهانی، وضعیت افکار عمومی، تحریک شدن جمهوریهای جدا شده از شوروی برای مقابله با سیاستهای پوتین، توجه به اینکه آغاز جنگ هسته ای بسیاری از زیر ساختهای اقتصادی و تجاری دنیا به ویژه آسیای میانه، اروپای شرقی و حوزه قفقاز تا خلیج فارس را تحت تأثیر منفی قرار خواهد داد، می تواند در بازدارندگی استفاده از چاقو در دست پوتین مثمر ثمر واقع شود. 

موفقیت پوتین به الحاق تدریجی اوکراین به روسیه و اشغال بسیاری از مناطق اوکراین سرآغاز برهم خوردن نظم جهانی است که دیگر نباید امیدی به امنیت و احترام به قوانین بینالمللی در آینده داشت.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.